kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۶۷۳۲
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۳۹۷ - ۲۰:۴۵
 به انگیزه روز پاسداشت مقام شهدا

مسافر کربلا

چشم‌ها بی‌شکیب، ردّ تو را جست‌وجو می‌کند. اما انتظار دیری نمی‌پاید. نفهمیدم این مراسم استقبال از توست یا بدرقه‌ات! تبسم شکوفه‌های ‌اشک بر گونه‌ها، رایحه ملکوت را در فضای شهر پراکنده و در این عصر ناکامی‌ها، شوکت کامیابی توست که سفره جوانمردیت را تا آستان آسمان گسترده و به زیر شاباش چشم‌ها و هلهله فرشتگان، جشنی آکنده از حضور به پا کرده است.
   چه سفر کوتاه و چه بازگشت باشکوهی! مسیر بی‌پایان عشق، سنگلاخی صد ساله است که تو به شبی آن را بریدی.
   راستی«مسافر کربلا» به چه معناست؟ و تو هم اینک رهسپار کربلایی یا از آن دیار راز‌آمیز باز‌گشته‌ای؟! نمی‌دانم این سرزمین کیمیا اثر با وجودت چه کرد که دیگر، همگان تو را به نام مقتدایت می‌شناسند. آن سان که پروانه شیدا در کمتر از لمحه‌ای با شعله فروزان شمع درآمیزد و در کوی بی‌نشانی مسکن گزیند. و تو در آزمونی عظیم، به زیباترین پیوستی. آری سیدالشهدا علیه‌السلام جمال حقیقت است.
   آن روز که چون نسیمی از ما گذشتی و کریمانه بر همه چیز آستین افشاندی، دست‌ها از سودن غبار قدمت کوتاه بود و خجل اما همان دست‌ها اینک در استقبالت به زیر عرش رسیده است. و تو در دریای طوفانی چشم‌ها و بر کشتی دست‌ها، سبکبار می‌گذری.
   از سفرت برایم گفتی، بیانت عمیق است و جذاب اما بیرون از دایره فهم من. در چهره معصومت اخلاص و ایثار موج می‌زند و نسیم رحمت حق، سر تا پای وجودت را می‌نوازد. گونه‌های زیبایت گل انداخته و تو با مهربانی مرا می‌نگری و از اینکه عظمتت را درک نمی‌کنم از من خشمگین نیستی. با لبخندی دست به کوله‌بار برده و ارمغان سفر ملکوتی‌ات را نثارم می‌کنی: آسایش و امنیت، استقلال و عزت، شکوه و پیشرفت، دین و تمامیت ارضی میهن، این‌ها همه هدایای گرامی توست.
  و اینک که در بزمگاه وصال، خوش غنوده‌ای، در چشمانت نگرانی و غمی عمیق موج می‌زند. شرار نگاهت جانم را شعله‌ور می‌سازد و من در این اندیشه‌ام که مبادا مسیرم خیانت به آرمان‌های مقدس و خون پاکت باشد.

ارادتمند
سیدابوالحسن موسوی طباطبایی