kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۵۶۰۱
تاریخ انتشار : ۰۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۸:۲۵

حجت‌های ظاهری و باطنی برای بهانه‌زدایی از انسان



 دوزخیان در قیامت درباره علت و چرایی دوزخی شدن خویش می‌گویند: وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ؛ و گویند اگر شنیده و پذیرفته بودیم یا تعقل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم؛ پس به گناه خود اقرار و اعتراف مى‌کنند و مرگ باد بر اهل جهنم. (ملک آیات 10 و 11)
در حقیقت آنان به این نکته توجه می‌کنند که برای رهایی از خسران و عذاب دوزخ می‌توانستند از دو راه به حقایق دست یابند و آن را کشف کنند و بر اساس آن فلسفه و سبک زندگی خویش را به‌گونه‌ای تنظیم کنند که بتوانند به جای دوزخ در بهشت باشند؛ اما این کار را نکردند. به اعتراف و اقرار خود دوزخیان دو راه کشف حقیقت و رهایی از دوزخ عبارتند از : نقل و عقل.
مراد از عقل در اینجا همان فطرتی است که در همه انسان‌ها قرار دارد و هرگز از آنان جدا نمی‌شود؛ گویی فطرت، همچون روان در تن جاری است؛ زیرا خدا روان آدمی را دارای یک برنامه کامل قرار داده که همه اسما و صفات الهی را دارا است.(بقره، آیه 31) از همین رو عقل که مرتبه‌ای از روح و نفس آدمی است، می‌تواند آدمی را با حقایق هستی آشنا کند که یکی از مهم‌ترین آنها حقیقت وجودی خود آدم است؛ زیرا انسان با شناخت خویشتن خویش خدا را در خود می‌یابد که با همه اسماء و صفات در وی ظهور کرده است.
این حقیقت الهی یعنی نفس در مرتبه عقل می‌تواند مهم‌ترین و اصلی‌ترین حجت علیه انسان باشد تا در قیامت نتواند بهانه‌جویی کند و علت گمراهی خویش را بر گردن دیگران بیندازد؛ زیرا در ذات هر کسی این حقیقت وجود دارد و انسان با علم شهودی و حضوری آن را درک می‌کند همان‌گونه که خود بدنی خود را درک می‌کند؛ یعنی روان آدمی بازتابی از روح الهی است که دارنده همه اسماء و صفات الهی است. بنابراین انسان با تعقل در خویش می‌تواند ربوبیت و پروردگاری خدا را در خود ببیند و شهود کند؛ لذا نمی‌تواند مدعی غفلت از چیزی باشد که در درون و باطنش است یا مدعی تاثیر محیط و والدین یا دیگران در گمراهی خود باشد. خدا می‌فرماید: و ياد کن هنگامي را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريه آنان را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت که آيا پروردگار شما نيستم‌؟ گفتند: چرا، گواهي مي‌دهيم. تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين امر غافل بوديم.(اعراف، آیات 172 و 173)
از این آیات و نیز از آیات دیگر به دست می‌آید که برای خدا علیه انسان یک حجت باطنی است که نمی‌تواند آن را منکر شود، زیرا وقتی با این نظام فکری به خود می‌نگرد، پیش از اینکه تن خویش را ببیند، روانی را می‌بیند که خدای رب العالمین در آن مشهود است و از همین رو، انسان شاهد چنین امری است. پس وقتی چیزی در مقابل و مشهود شاهدی باشد، غفلت معنا ندارد. همچنین نمی‌تواند مدعی شود که تحت تاثیر دیگران، به این رب العالمین که رب انسان نیز است، شرک ورزیدم و گمان کردم شریکی برای آن است؛ زیرا در ذات خود می‌یابد که شریکی برای خدا نیست.
بنابراین، نخستین حجت خدا برعلیه خود انسان، همان روان خودش است که روح دمیده الهی است و عقل انسانی به عنوان مرتبه‌ای از نفس و روان آن را درک می‌کند.
دومین حجت الهی، نقل وحیانی است که از طریق پیامبران به انسان رسیده و انسان با گوش دادن و استماع آن نقل وحیانی‌، می‌تواند نسبت به عالم غیب و راه‌های نجات خویش آگاهی یابد.(حدید، آیه 25؛ بقره، آیات 2 تا 5 و 38 و 129 و 151 )
از نظر قرآن، مطابقتی میان این عقل باطنی و نقل وحیانی وجود دارد لذا می‌فرماید: پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی‌دانند! (روم، آیه 30)
بر اساس این آیات و آیات دیگر از قرآن، سنت‌های تدوینی و تکوینی تبدیل و تغییر نمی‌یابند؛ از این رو اسلام از آدم تا خاتم یکی است هر چند که در جزئیات به عنوان شریعت و روش (منهاج) تغییراتی داشته است.(آل عمران، آیات 19 و 85؛ شوری، آیه 13) بر همین اساس، فطرت انسان نیز که ملهم به حقایق و توانایی کشف دارد، تحویل و تبدیل نمی‌یابد، هر چند که با فجورو کارهای خلاف، دفن می‌شود و همانند آتش زیر خاکستر است. (شمس، آیات 7 تا 10)
پس خدا علیه انسان دو حجت باطنی و ظاهری دارد که هر گونه بهانه‌جویی را از انسان می‌گیرد؛ بر همین اساس امام کاظم(ع) می‌فرماید: إنَّ‌ الله عَلَى النّاسِ حُجَّتَینِ‌: حُجَّهًْ ظاهِرَه‌ًْ، و حُجَهًْ باطِنَهًْ ، فأمّا الظّاهِرَهًْ فَالرُّسُلُ و الأنبِیاءُ و الأئمَّهًْ ً علیهم‌السلام ، و أمّا الباطِنَهًْ  فَالعُقولُ؛ خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بیرونى و حجتى درونى. حجت بیرونى همان فرستادگان و پیامبران و امامان‌‌(ع) هستند و حجت درونى همان خردها.(کافی، ج 1، ص 16)