یک شب از کوچه ما گذر کن(چشم به راه سپیده)
مرا هم خبر کن
طاقتم طاق شد، تا بیایی
ماندهام واله، مولا، کجایی
نالهها سر دهم، از فراقت
گریهها میکنم، از جدایی
ای مسیحا نفس، جان فدایت
همرهی کن مرا، تا رهایی
بیش از اینم مرنجان، عزیزم
کهنه زخم مرا، کن دوایی
از زمان قدیم گذشته
فطرتم گفته تو، آشنایی
جانم از عشق خود، سر به سر کن
یک شب از کوچه ما گذر کن
***
من کجا، تو کجا صاحب دل
من خطا پیشه، اما تو عادل
من سرا پا گناهم، گناهم
کان عصمت، تو مرد فضائل
من خجل، شرم در عمق جانم
هر کلام تو، آیات کامل
عاشقم، با همه روسیاهی
توبه و شرم دارم، حمایل
در پی تو برانم، دل خویش
با جواز تو، منزل به منزل
درد هجران خود، مختصر کن
یک شب از کوچه ما گذر کن
***
من یقینم شده، مهربانی
مهر داری، به امت نهانی
تو زمینی نبودی از اول
تو زمین هستی ای آسمانی
میشناسم ترا، میشناسم
جان هستی، تو صاحب زمانی
جان عجین گشته با نام پاکت
دل به دنبال خود، میدوانی
این همه عاشق دلشکسته
هر طرف میروی، میکشانی
آمدی؟ پس مرا هم، خبر کن
یک شب از کوچه ما گذر کن
عبدالمجید فرائی
سوار ما چه شد؟
با توام ای دشت بیپایان، سوار ما چه شد؟
یکهتاز جادههای انتظار ما چه شد؟
آشنای «لا فتی الا علی» آنک کجاست؟
صاحب «لا سیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟
چهارده قرن است چهل منزل عطش پیمودهایم
التیام زخمهای بیشمار ما چه شد؟
چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد
روشنای دیده امیدوار ما چه شد؟
باز ای موعود! بیتو جمعهای دیگر گذشت
کشت ما را بیقراری پس قرار ما چه شد؟
مینشینم تا ظهور سرخ مردی سبزپوش
آن زمان دیگر نمیپرسم بهار ما چه شد؟
مهدی جهاندار
یازده پله
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
ماندهام بیتو چرا باغچهام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فالفروش است و به عشقت هر روز
میخرم از پسرک هر چه تفأل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد
سیدحمیدرضا برقعی
چرا دیر آقا؟
شبتان مهتابی ...
عرض تبریک آقا و کمی بیتابی
کوچهها منتظرند
دشتها حوصله سبزه ندارند دگر
پس چرا دیر آقا؟
این نفسها به فدای نگاه پر مهر شما
اندکی تند قدم بردارید
محمد عابدینی
لطف طبيبانه تو
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا
قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا
سرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا
منّتی بود نهادی که خریدی ما را
رو سیه برده کجا میل خریدار کجا
هر کسی را که پسندی بشود خادم تو
خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا
کاش در نافلهات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا
مِهر من گر که فتد در دل تو 0میفهمم
شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا
به خدا چون دل زهرا نگران است دلم
یک شه تشنه لب و لشکر بسیار کجا
کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین
زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا
یاد گیسوی رقیه جگرم میسوزد
دست عباس کجا پنجه اغیار کجا
قاسم نعمتی
بي اذن تو
بي اذن تو هرگز عددي صد نشود
بر هر که نظر کني دگر بد نشود...
زهرا تو دعا کن که بيايد مهدي
زيرا تو اگر دعا کني رد نشود...
سيد مجتبي شجاع