سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر-2
سعید مستغاثی
در صحنهای از فیلم «شبی که ماه کامل شد»، عبدالمالک ریگی بچه کوچک برادرش را بغل کرده و او را پای خمپارهاندازی می آورد تا صحنه شلیک خمپاره را ببیند و به قول خودش در شرایط جنگ و جهاد بزرگ شود تا همچون یک مرد جنگی رشد کند! این در واقع موضوعی بود که مصداق واقعی آن در صف طویل منتظران ورود به سالن نمایش همین فیلم در سالن چارسو به وضوح مشاهده شد. در آن صف که قاعدتا بایستی نمایندگان رسانه ها و هنرمندان رویت شوند، بعضا بچههای قد و نیم قدی به چشم میخوردند که همراه خانواده و در آن ساعات اواخر شب به دیدن فیلمی سراپا خشونت و خون و خونریزی و سربریدن و شلیک خلاص و جیغ و فریاد و ... آمده بودند. فیلمی که اگر مشابه آن در آمریکا با این درجه از خشونت به نمایش درمیآمد، با درجه R مواجه شده و تماشای آن برای سنین نوجوان و کودک ممنوع اعلام می گردید.
اما متاسفانه با تدبیر مدیران جشنواره و البته مسئولین سالن چارسو، این امکان برای بچههای سنین پایین فراهم آمد که به دور از درجهبندیهای سنی و بی خیال تاثیرات سوء روانی، با طی دو مرحله غیر قانونی این گونه فیلمها را ببینند! اول حضور در سالن نمایشی که تنها با کارت اهالی رسانه و هنرمندان میتوان به آن ورود کرد (یعنی مطلقا فروش آزاد و عمومی بلیت ندارد) و دوم تماشای فیلمی که به هیچ وجه مناسب سن آنها نیست. شخصا شاهد گریز کودکی از سالن نمایش بودم که پدرش را در میانه فیلم وادار کرد تا وی را از سالن بیرون ببرد و یا کودک دیگری را در صندلی جلویی خودم، نظاره کردم که (از وحشت؟) به صندلی میخکوب شده بود. در سانس نمایش فیلم «جاندار» نیز به هنگام چاقو خوردن مقتول و برزمین افتادنش، کودکی در صندلی کناری من با تایید این صحنه به مادرش بلند گفت که آهان! باید چنین کاری را می کرد!
به این ترتیب مدیران جشنواره هم در واقع همانند عبدالمالک ریگی (لااقل آن گونه که فیلم «شبی که ماه کامل شد» نشان می داد) بچه ها و کودکان را در همان سنین پایین با خشونت های افسارگسیخته آشنا می کنند تا شاید مرد جنگی بار بیایند!
موضوع دیگر اینکه در روز سوم ناگهان با صلاحدید دبیر جشنواره و ورای نظر هیئت انتخاب که مدتها روی نظراتشان مانور داده شد، دو فیلم که ظاهرا درباره مقاومت در سوریه هستند، وارد لیست نمایشهای جشنواره شد! پس آن همه شعاردرباره اینکه دبیر جشنواره در کار هیئت انتخاب دخالت نکرده و گرفتن قیافه استقلال و آوانگاردیسم و ... چه شد؟! یعنی عملکرد این دو سه روز اول آنقدر نابهنجار و در تضاد با اهداف جشنواره فجر انقلاب اسلامی بوده که تصمیمگرفتند با اضافه کردن این آثار بیش از این آبروریزی برای سازمان سینمایی و متولیان آن به بار نیاورند؟!
روز سوم جشنواره
معکوس
اولین فیلم پولاد کیمیایی برعکس فیلمهای برخی شیفتگان مسعود کیمیایی، حداقل به لحاظ ساختاری نشانی از پدر نداشت. البته مسئله رفیق بازی و نارو زدن و دیالوگهای آنچنانی به نظر می آید برای کسی که یک عمر در چنان فضای فیلمسازی بزرگ شده، در این حد اجتناب ناپذیر باشد اما در صحنههای به خصوص اتومبیلرانی، و پیرامون آن سعی کرده بود که از سینمای مسعود کیمیایی فاصله بگیرد. البته فیلم «معکوس» به جز همان صحنه های اتومبیلرانی، چیز دیگری هم در چنته نداشت و البته صحنههای یاد شده را با کپیبرداری از فیلمهایی همچون «سریع و خشن» تقریبا قابل قبول درآورده بود. قابل ذکر است در سینمای ایران نیز در این باب، سالها پیش فیلمی با نام «سرعت» توسط محمد حسین لطیفی ساخته شده بود که در همان زمان مورد استقبال قرار گرفت.
مسخره باز
یک فیلم فانتزی همچون فیلم «هتل بزرگ بوداپست» ساخته وس آندرسون که تشابهات بسیاری با آن داشته و حتی رنگ بندی و سبک بصریش را تقلید کرده است اما برخلاف فیلم یاد شده، بدون داستان و قصه و ماجرایی خاص که حدود 105 دقیقه به طول میانجامد با چندین پایان که تماشاگر را تا مرز کلافگی پیش میبرد. گویی فیلمساز قصد تمام کردن فیلمش را نداشت و تا ابد می خواست آن را ادامه دهد! جلوه های تصویری فیلم و طراحی صحنه و گریمها چندان بد از کار درنیامده و بازی با فیلمها و کاراکترهای معروف و درون فضاهای آثار تاریخ سینما رفتن آن تنها برای تماشاگر فیلم باز میتوانند مرور و تفننی باشد، بدون آنکه اثر خاصی داشته باشد. در واقع یک هیاهوی یک ساعت و چهل و پنج دقیقه ای برای هیچ که برخلاف انتظار احتمالی فیلمساز کمترین واکنشی را حتی میان تماشاگران عادی سینما نیز برنیانگیخت.
شبی که ماه کامل شد
فیلمی که از قبل گفته شده بود درباره عبدالمالک ریگی از سرکردگان گروهک تروریستی موسوم به جندالشیطان است که طی عملیاتی دقیق و هوشمندانه در سال 1388 توسط مامورین امنیتی ایران، دستگیر و بعد از اعترافات و محاکمه، به مجازات رسید.
فیلم، جهشی بزرگ به لحاظ ساخت آثار Big Production (تولید عظیم) در کارنامه نرگس آبیار محسوب می شود که قبل از این فیلم های «شیار 143» و «نفس» (با پروداکشن بزرگ) را ساخته ولی در همین فیلم آخری، قصه و سر و ته داشتن فیلم را فدای ساختار گسترده اش کرده بود. در فیلم «شبی که ماه کامل شد»، ماجرا از ازدواج دختری به نام فائزه با برادر عبدالمالک ریگی به نام عبدالحمید در ایران شروع می شود در روزگاری که عبدالمالک عبدالمجید نام داشت، عضوی از خانواده ای بلوچ که برادران متعددی داشته که برخی دستگیر یا اعدام شده اند. با لو رفتن انبار اسلحه یکی دیگر از برادران عبدالحمید، آنها تصمیم می گیرند از طریق پاکستان به اروپا بروند و در پاکستان است که درون تشکیلات عبدالمالک ریگی قرار میگیرند.
تا اینجای فیلم، کار گروه سازنده دست مریزاد دارد از اینکه در میان انبوه آثار خنثی و بی خاصیت و بعضا منفی این سینما، به یکی از دغدغههای دیرین مخاطبان و دوستداران سینمای ایران پاسخ داده و فیلمی درباره یکی از ماجراهای مهم سالهای اخیر این سرزمین ساخته اند. صحنه های درگیریها و تعقیب و گریز و همچنین صحنه پردازیها و به ویژه گریم بازیگران فیلم خوب و قابل قبول از کار درآمده و ارتباطات هم تا حدودی شکل می گیرد.
اما اشکال کار آنجاست که فیلم در ورود به ماجرای ریگی سردرگم و بلاتکلیف عمل میکند. به این معنی که از یک سو، وارد تشکیلات و خانواده ریگی می شود وحتی سخنرانی ها و استدلالات و منطق وی را که بعضا قابل قبول مینمایاند را نشان می دهد اما به آنچه مخاطب سالها انتظارش را کشیده، نمی پردازد یعنی در مقابل وحشی گری ها و جنایات گروهک تروریستی ریگی که درفیلم هم برخی صحنه های تکراری اش نمایش داده می شود، از چگونگی ردیابی و تعقیب و مراقبت و دستگیری و قضایای پشت پرده آن صحنه ای به میان نیامده،(علیرغم اسناد بسیاری که از جمله اعترافات شخص ریگی در دسترس است) و فیلم با یک نوشته ساده که چه سرانجامی برای عبدالمالک ریگی و برادرش رقم خورده، تمام می شود. سازندگان فیلم می توانند بگویند که اصلا فیلم ما ربطی به ماجرا و زندگی ریگی نداشت و تنها آن را در پس زمینه مطرح کردیم و مدعی شوند که اصل داستان درباره فائزه بوده است. اما این ادعا وقتی حدود 70 درصد فیلم در پیرامون ریگی و برادرش چرخ می زند در حالی که فائزه، در مقابل کنش گری و عملگرایی آن دو، منفعل و در نهایت با جیغ و داد و فریاد خودی نشان میدهد، اعتبار چندانی ندارد. در واقع آنچنان که حرف ها و سخنرانی های ریگی دیده و شنیده میشود (با همان جملات و شعارهای دینی و اسلامی که گاهی در فیلم های هالیوودی نیز برای بی اعتبار ساختن انقلابیون مسلمان و انقلاب اسلامی بر دهان تروریست ها گذارده میشود) به جز مقداری داد و بیداد و شعر و شعار از زبان فائزه حرف دیگری به گوش نمی رسد و انتظاری هم نیست که برسد. اماحتی از ارتباطات موثق ریگی با آمریکایی ها که در اعترافاتش نیز بیان شده، سخنی به میان نمی آید و او و گروهک تروریستیاش، مسلمانانی نمایانده می شوند که در نهایت به افراط کشیده شدهاند!