تأملی بر مبانی نظری رسانه دینی
تلویزیون، چگونه می تواند یک دانشگاه عمومی باشد؟
در سالیان گذشته فرمایش حضرت امام خمینی(ره) که فرمودند : "تلویزیون باید یک دانشگاه عمومی باشد"، بارها تکرار شده است و به نوعی چشمانداز آرمانی یک تلویزیون اسلامی پنداشته میشود؛ اما این بیان متاسفانه در حد شعار باقی مانده و ظهور و بروز عملی نداشته است. به نظر نگارنده نکته مهمی که در این خصوص مغفول مانده است، عدم توجه برای فهمیدن کلام امام در نسبت با اقتضائات تلویزیون است.
مردم از بین برنامههای تلویزیون، برنامههای سرگرم کننده، مفرح و جذاب را انتخاب میکنند یا برنامه هایی که دارای پیامها و اطلاعات بسیار مفید است؟ اگر بنا باشد مخاطب تلویزیون بین سرگرمی و پیام، یکی را انتخاب کند ، کدام یک را انتخاب خواهد کرد؟ برای جواب این سوال کافی است تامل و تحلیل بیشتری در خصوص سوال داشته باشیم.
تفاوت ها و شباهت های تلویزیون و دانشگاه
وقتی مردم میخواهند اوقات فراغت خود را بگذرانند ، آیا بین دو راهی مطالعه و تماشای تلویزیون قرار میگیرند؟ بدون شک این گونه نیست. اکثریت انسانها وقتی میخواهند پای تلویزیون بنشینند ، حاضر نیستند به ازای تلویزیون دیدن وقت خود را برای مطالعه کتاب و ... بگذارند، چرا که حوصله چنین کاری را ندارند، در حالی که مدیوم کتاب بسیار جای مناسبی برای دریافت پیام و اطلاعات است. غالب مردم داشتن وقت و محل مطالعه و کتابخانه در زندگیشان محلی از اعراب ندارد ، وای به حال آنکه بخواهند ، آن را با تلویزیون تماشا کردن مقایسه بکنند و بین دوراهی مطالعه یا تلویزیون دیدن گیر بکنند، اما به جرات میتوان گفت در تمامی خانههای امروز محل تلویزیون دیدن بهترین جای منزل را به خود اختصاص داده است و تلویزیون بیشتر ساعتها را از انسانهای امروز میگیرد ، به گونه ای که سرانه مطالعه با سرانه تلویزیون نگاه کردن به شکل عمومی قابل مقایسه نیست.
دیدن بسیار راحت تر از خواندن است. قطعا تماشای تلویزیون بسیار راحت ، سرگرم کننده و مفرحتر از کتاب خواندن ، کلاس درس و .. است. پس جنس اوقاتی که مردم در کتابخانه ، دانشگاه و به طور کلی محیطهای آموزشی سپری میکنند با جنس اوقاتی که در تلویزیون ، اینترنت ، بازیهای کامپیوتری و ... سپری میکنند ، متفاوت و متضاد است. در هنگام کلاس درس مخاطب هوش و حواس خود را فعال و آگاه نگاه میدارد تا از اطلاعات و پیامهای داده شده نهایت استفاده و بهره آموزشی را ببرد، اما در هنگام تماشای تلویزیون مخاطب با یک انفعال ،غفلت و خوشی وقت خود را با تلویزیون سپری میکند، چرا که برایش هنگام تماشای تلویزیون چیزی که اولویت و اهمیت دارد، تفریح و سرگرمی است.
مغز انسان به دو نیمکره چپ و راست تقسیمبندی میشود. نيمكره سمت چپ مغز حركات سمت راست بدن و نيز فعالیتهای تعقلي و شناختي نظير سير مرتب تفكر، منطق، استدلال، ترتيب عددي و غيره را كنترل ميكند. نيمكره سمت راست بر سمت چپ بدن و فعاليت هاي غير تعقلي نظير الهامات، خلاقيت، تخيل، احساسات ، تصورات و نوآوري نظارت دارد . به طور خلاصه نیمکره سمت چپ مغز جایگاه نوشتار و مسائل منطقی، استدلالی، نظری و فلسفی است و نیمکره راست جایگاه تصویر، احساسات و عواطف آدمی است. به طور کلی نیمکره راست جایگاه پردازش مفاهیم عینی و نیمکره چپ جایگاه پردازش مفاهیم ذهنی است. در واقع هرگاه شما تصویری را میبینید یا در ذهن خود مجسم میکنید، نیمکره راست ذهنتان فعال میشود و هرگاه متن کتابی یا یک مسئله استدلالی را میخوانید، نیمکره چپ ذهنتان فعال میشود.
در دوره جدید به واسطه سیطره گسترده ای که رسانههای تصویری و سرگرم کننده در زندگی انسانها دارا شده اند ، نیمکره راست ذهنی مردمان این عصر بسیار فعال و برجسته تر شده است. به گونهای که اگر مفاهیم را در حیطه ادارکات نمیکره راست مغزی تبدیل و بیان نکنیم گویی در حد عقل و ادراک مردم زمان خود سخن نگفتهایم. حال اگر برای کسی که نیمکره راست ذهنی او بسیار فعال تر و برجسته تر از نیمکره چپ مغزی او میباشد، پیامهای و اطلاعات منطقی و عقلانی بدهید ، آنها را پس خواهد زد ، چرا که سیستم مغزی او عادت به پیامها اطلاعات حسی و عاطفی دارد. برای چنین افرادی ارائه پیام اطلاعات از طریق تصویر و وسایل سرگرم کننده حسی و عاطفی بسیار سریع تر و ساده تر از ارائه پیام از طریق کتاب و دانشگاه میسر است.
بدون شک جایگاه برای تعلیم و تربیت، دانشگاه است و بهترین پیامها و اطلاعات از مراکز آموزشی بیرون میآیند، اما نمی توان همان فرآیند آموزش و اطلاعات محوری که در دانشگاه اتفاق میافتد را به همان گونه نیز در تلویزیون انجام داد و تصور کرد به این ترتیب، تلویزیون تبدیل به دانشگاه عمومی شده است.
اشتباهات برخی از سازندگان برنامههایی که تربیت و ارشاد دینی مد نظرشان هست، از همین فهم ناقص مسئله ناشی میشود و فکر میکنند هرچه انسان عالم تر یا پیامهای عالمانه تری را در برنامههایشان بگنجانند، تلویزیون تبدیل به دانشگاه عمومی میشود. تلویزیون جای قلمبه و سلمبه صحبت کردن نیست، اکثریت عامه مردم چنین برنامههایی را پس میزنند. افرادی که صحبتها و گفتارهایشان با ادبیات و کلمات بسیار ثقیل و نامتعارف عامی استفاده میشود، قطعا در تلویزیون مخاطبان حداکثری نخواهند داشت، این گونه افراد میبایست رسانه خود را تغییر بدهند و از کتاب و درس ، سمینارها و همایشهای دانشگاهی و حوزوی و ... استفاده کنند.
تلویزیون اقتضائات مخصوص به خود را دارد که با دانشگاه و مدرسه که محل تعلیم و تربیت است، کاملا متفاوت و متضاد است. در تلویزیون همه اطلاعات و پیامهایی که داده میشود باید از فیلتر سرگرمی و جذابیت گذر کند و مطالب عقلی و نظری که نیاز به تفکر و استدلات عقلانی دارد ، تبدیل شود به گزارههای حسی که بیشتر احساسات و عواطف آدمی را در گیر میکند.
تلویزیون نیمکره راست مغز انسان را پرورش و رشد میدهد و دانشگاه نیمکره چپ مغز را. عملکرد این دو نیمکره کاملا متفاوت و متمایز از یکدیگر هستند، همان گونه که عملکرد تلویزیون و دانشگاه متفات است. باز به این نکته میرسیم که تلویزیون و دانشگاه نمیتوانند عین همدیگر باشند اما تلویزیون نیز همانند دانشگاه میتواند در ارائه اطلاعات و پیام کارکرد داشته باشد، هرچند جنبه تفریحی و سرگرمی در آن تبدیل به اصلی بی بدیل شده است. دانشگاه محل دادن اطلاعات (information) است و تلویزیون محل ارائه سرگرمی (entertainment) است از این رو به محصولات تصویری و تفریحی لفظ entertainment دادهاند.
مقوله سرگرمی و رشد فهم تصویری به حدی در دنیای امروز ارتقا پیدا کرده است که حتی دانشگاههای تراز اول دنیا، مطالب ذهنی و نظری پیچیده را تبدیل به مستندهای تصویری و سرگرم کننده می کنند و مفاهیم ذهنی علمی دشوار را تبدیل به مفاهیم عینی سرگرم کننده جذاب مینمایند. چرا که به دقت دریافته اند که فهم بشری مردمان تصویر زده امروز که نیمکره راست ذهنی رشد یافتهتری دارند، دیگر تحمل و قدرت فهم مفاهیم ذهنی برایش خسته کننده و دشوار است. لذا موضوع علم-سرگرمی(sciencetainment) نیز یکی از مباحث روز در حال تحقیق و پژوهش در این زمینه می باشد.
از طرفی نباید در برنامههای تلویزیونی صرفا تن به سرگرمی و جذابیت سپرد. باید توجه داشت که سرگرمی ماهیتا امری خنثی و بی جهت نیست، بلکه با چه اندیشه و رویکردی سرگرم کردن مردم بسیار مهم است، و گرنه برنامههای تلویزیون رو به سوی ابتذال و عوام گرایی سطحی خواهند برد که با تحت تاثیر قرار دادن غرائز حیوانی انسان حاصل میشود و مخاطب را در وادی عیشی غفلت زا و گمراه کننده و سرگشته در وادی توهمات نفسانی ناسوتی رها میکند.
نسبت دین و سرگرمی
فهم این گزاره که "تلویزیون موفق و پرمخاطب با برنامههای سرگرم کننده و جذاب ممکن میشود"، فهم دشواری نیست. حال سوال اساسی و مهم این است که نسبت دین با این پدیده سرگرمی ساز چه میشود؟ آیا دین باید اقتضائات تلویزیون را بپذیرد و صرفا خود را محدود به امور سرگرم کننده کند؟ آیا میتوان دین را متناسب با کارکردهای تلویزیونی که مبتنی بر مفاهیم عینی؛ احساس و عواطف است ، بیان کرد؟ یا اینکه دین صرفا در امور عقلانی و استدلالی از قبیل فقه، اصول ، کلام ، فلسفه و عرفان و .. تعریف میشود؟ آیا دین تنها در بخش نیمکره چپ مغز انسان فعالیت دارد؟ یا میتوان دین را به دور از مباحث انتزاعی و عقلانی منطقی خشک بیان کرد؟
در احادیث داریم که سه مرد سوال واحدی را از حضرت صادق(ع) سوال کردند و هر بار حضرت متناسب با فهم و درک فرد سوال کننده ، جواب متفاوتی میداد. آیا وقتی امام، جواب سوالات را متفاوت میداد ، تمامی جوانب مسئله را به شکل کامل و جامع ارائه میداد؟ قطعا این گونه نبوده است. نه اینکه امام توانایی چنین کاری را نداشته باشد، بلکه طرف مقابل ظرفیت و توان فهم را نداشته است و به قول معروف امام به اندازه ظرف وجودی سوال کننده، جواب سوال را میدهد. آیا ائمه معصومین برای فهماندن معارف الهی اسلام از آموزههایی که جنبه احساسی ، عاطفی در عین حال عقلانی و منطقی دارد نیز استفاده کردهاند؟ قطعا جواب مثبت است؛ تنوع و تکثر در شیوههای ارائه پیام و محتوای دینی مسئله ای است که به وضوح در سیره معصومین مشاهده میکنیم.
در اصول کافی، حدیث شریفی از رسول خدا(ص) از بیان امام صادق (ع) وجود دارد که میفرماید: «إنّا مَعاشِرَ الانْبيآءِ اُمِرْنا أنْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلَي قَدْرِ عُقولِهِمْ . بدرستي كه ما جماعت پيغمبران مأموريم كه با مردم به ميزان عقلها و ادراكات خودشان سخن گوئيم.» توجه به دو نکته در این حدیث بسیار مهم است. اول؛ در حدیث از فعل اُمِرْنا که حالت امری و دستوری دارد استفاده شده است. پیامبر اکرم (ص) صریحا بیان میدارند که پیامبران از جانب خداوند به این وظیفه امر واجب شدهاند و نمیتوانند از این کار سرباز بزنند. در واقع این گونه نیست که اگر پیامبری به میزان عقل و فهم مردم صحبت نکرد ، اشکالی نداشته باشد و امر مستحب یا توصیه موکدی را انجام نداده باشد، بلکه خطا و اشتباه در وظیفه هدایتگری خود انجام داده است و الزاما میبایست ، این گونه عمل کنند. دوم این پیامبران هستند که باید خود را با میزان عقل و ادراک مردم هماهنگ کنند و نه بالعکس. در واقع نباید پنداشت مردم میبایست خود را به میزان فهم انبیاء برسانند، این کار نشدنی است. بگوییم ، چشم مردم کور ، مرتبه عقل و شعور خود را افزایش بدهند تا بتوانند از علم و معرفت الهی انبیاء استفاده کنند. این حدیث شریف این مسئله را به وضوح رد میکند و توصیه میکند پیامبران به عنوان هدایتگران جامعه به اندازه درک و فهم مردم سخن بگویند و دانش خود را به گونه ای که مردم متوجه میشوند و میفهمند بیان بدارند وگرنه خطا و اشتباه کردهاند.
چه بسیار اندیشمندان و دانشمندانی که در سطح بالایی از تفکر و اندیشه دینی هستند، اما نمیتوانند به میزان درک مردم صحبت کنند و یا حتی گاهی اوقات این گونه پنداشته میشود که شان علمی خود نمیدانند که در فهم عامه مردم خود را پایین بیاورند و سخن بگویند.بدون شک این نقطه ضعفی است که اهل علم باید به درمان آن بپردازند نه عامه مردم. عالمان دینی هر چقدر با کلمات و صحبتهای ثقیل و سنگین که برای فهم عامه مردم دشوار و سخت است، بخواهند هدایتگری جامعه را انجام بدهند،بدون شک باعث فاصله مردم با عالمان دین میشوند. در عصری که نیمکره راست ذهنی مردم فعالتر و رشد یافته تر از نیمکره چپ مغزیشان است و استقبال و شوق ادراک اطلاعات از طریق تلویزیون بیش از هر وسیله دیگری است هم حتی نمیتوان مخاطب را به زور و حقنه هم که شده مجبور به دریافت پیام کرد. خلاصه بگویم؛ تلویزیون یک جعبه سرگرم کننده است، نه یک جعبه پیام دهنده مستقیم خشک و استدلالی. هر وقت توانستیم مفاهیم ذهنی و استدلالی را در فرآیندی هنرمندانه تبدیل به مفاهیم عینی و محسوس کنیم، آن وقت تلویزیونی خواهیم داشت که در عین سرگرمی، تفریح و جذابیتی که دارد، همانند دانشگاه تاثیر گذار در تربیت و اصلاح جامعه نیز خواهد بود.