بزرگترین نعمتهای خدا برای کشور (زلال بصیرت)
مهمترین عاملی که میتواند از انحراف یک انقلاب جلوگیری کند، وجود رهبری است که بتواند انقلاب را با همان اهداف و مقاصد مورد نظر بنیانگذار آن پیش ببرد؛ عدم وجود چنین رهبری در برخی انقلابهای منطقه – که در ابتدا حرکتهای خوبی در آنها شروع شده بود – سبب انحراف آنها شد.
ترس چنین مسئلهای از اوایل انقلاب در ایران نیز وجود داشت، حقیقت این بود که امام(ره) سنشان بالا رفته بود و نمیتوانستیم باور کنیم که بتوان کسی را پیدا کرد که به جای امام (ره)، این کشتی را به ساحل برساند؛ اما تصور عامیانه این است که گویا وقتی امام (ره) از دنیا رفت، روحش در قالب فرد دیگری ظهور کرد؛ گویا رهبر معظم انقلاب توان جدیدی پیدا کردند و یک جهش فوقالعادهای در ایشان به چشم میخورد. آمدن ایشان با این ویژگیها، نگرانی بسیاری از دلسوزان را رفع کرد و برایشان ثابت شد که ایشان رهبری شایسته است.
نعمت وجود رهبر معظم انقلاب ، یکی از بزرگترین نعمتهای خدا بر ماست،بنده گمان نمیکنم بتوانم شکر چنین نعمت عظیمی را ادا کنم.
تحول مردم و جوانان ، نعمت بزرگ خدا
تحول ناشی از انقلاب در مردم و جوانان کشور، نعمت دیگری است که خداوند بر مردم ما ارزانی داشته است.قبل از انقلاب، شاید بهترین جوانها کسانی بودند که نهایتا اهل نماز و روزه و علاقمند به سیدالشهدا(ع) بودند؛ ولی این مسئله اصلا مطرح نبود که چه وظایف اجتماعی دینی بر عهدهدارند، اما با وقوع انقلاب چنان تحول عظیمی در افراد پیدا شد که یک نوجوان سیزده ساله به مقامی میرسد که امام (ره) با آن عظمت میفرمایند: رهبر ما آن طفل سیزدهسالهای است که نارنجک به خود میبندد و زیر تانک میرود.یک پسربچه سیزدهساله چه انگیزهای باید داشه باشد که چنین کند؟ یک نوجوان که در اول زندگی است و هزاران امید برای زندگی و آینده خود دارد، چرا چنین کاری انجام میدهد؟ آری؛ اینها شبیه افسانه است. البته شاید عدهای فکر میکردند که این واقعه یک استثناء و اتفاق است و چنین تحولی در بین جوانان، فراگیر نبوده است؛ اما من به چشم خود نمونههای زیادی از این جوانان را دیدهام. براستی در کدام دوره از اسلام سابقه داشته است که بچههای ده – دوازده ساله عاشق شهادت باشند؟
ما در مقابل این نعمات وظیفه شکرگزاری داریم،خداوند متعال به ما نعمت میدهد تا در صدد شکرگزاری از او برآییم و با همین شکرگزاری به کمال و رشد برسیم. وقتی به همین نعمتهای مادی نظر میکنیم، میبینیم واقعا شکرگزاری همینها هم بر ما گران است، چه رسد به شکر نعمتهای معنوی و نعمتهایی مانند انقلاب، رهبری و این جوانان پاک که نعمتهای مادی در مقابل آنها، چیزی نیست.
بر اساس آنچه گفته شد باید توجه داشته باشیم که نعمتهایی که خداوند به ما داده است، نعمتهایی است که در طول تاریخ به انسانها نداده و لذا ادای شکری بر ما واجب است که بر دیگران واجب نبوده است.
ضرورت داشتن حجت شرعی در رفتار و گفتار
حکمت خداوند اقتضا میکند که انسانها شبیه هم نباشند و حتی دو پیامبر خدا نیز مثل هم نبودهاند، حکمت الهی اقتضا میکند که هر بندهای، جلوه خاصی از خداوند متعال باشد؛ لذا همواره بین افراد جامعه، اختلافات متعددی وجود دارد؛ این اختلافات تا حدود زیادی قابل تحمل است، بلکه باید تحمل شود؛ اما سؤال مهم و اساسی این است تا چه مقدار باید با وجود این اختلافات سازش داشته باشیم و صلح کنیم؟
در اینجا چند گرایش وجود دارد،یک گرایش میگوید با همه اختلافات باید صلح کرد؛ هر کس هر فکر و اعتقادی دارد، همان صحیح است و باید به همان عمل کند. روشن است که این گرایش صحیح نیست و اگر ما باور داریم که حق و باطلی وجود دارد باید ببینیم تا کجا با صلح و سازش از مرز حق خارج نمیشویم؛ لذا باید مرزی مشخص شود؛ اینکه این مرز چگونه تعیین میشود وظیفه ماست که برای آن فکر کنیم؛ حداقل در بین مردم، شما نخبگان به خاطر اینکه از نظر استعداد، خداوند نعمت بیشتری به شما داده است، وظیفه دارید که به این موضوعات مهم و اساسی فکر کنید.
توصیه اول این است که با فکر و اندیشه صحیح، چارچوبی تهیه کرده و خط قرمزها را مشخص کنید که هم عقل و وجدان شما آن را بپذیرد و قانع شود و هم در پیشگاه الهی حجت داشته باشید؛ چرا که در تاریخ کمتر کسی وجود دارد که صراحتا بگوید میخواهم مردم را به راه باطل دعوت کنم؛ همه ادعا دارند که راه حق، همان است که آنها میگویند. پس باید چارچوبی داشته باشید و در تعامل با دیگران بر اساس آن، عمل کنید.
اگر بخواهیم کسی را به رفتار یا راه خاصی دعوت کنیم، باید برای آن حجتی نزد خداوند داشته باشیم؛ البته در این چارچوب مشخص شده، باید بسیار انعطاف داشت و با اختلاف سلیقهها کنار آمد؛ نمیتوان توقع داشت همگان مثل من فکر کنند و هر آنچه من پذیرفتم، آنها نیز بپذیرند.
داستان شیطان در قرآن کریم و تکرار آن بوضوح به ما میفهماند که اگر کسی بخواهد بندگی خدا کند، باید ببیند خدا چه راهی را برای او مشخص کرده است و نمیتوان در عبادت سلیقه خود را ملاک قرار داد. چرا که شیطان به خدا نمیگفت که تو را عبادت نمیکنم، بلکه میگفت به آدم سجده نمیکنم، اما عبادتی برای تو انجام میدهم که هیچ مخلوقی چنین عبادتی نکرده باشد! اما این عبادت مقبول خدا نیست؛ باید بفهمیم خدا چه عبادتی را از ما میخواهد.
اگر بخواهیم ببینیم خدا از ما چه میخواهد باید به کتاب خدا و مفسران کتاب او که همان اهلبیت علیهمالسلام هستند، رجوع کنیم؛ لذا امام سجاد(ع)در دعا خود را تابع خواست خدا معرفی میکند، حتی اگر خدا جهنم را اراده کند.
باید خودمان بندگی کرده و راه بندگی کردن را بیاموزیم و طبق سفارش قرآن به دیگران نیز توصیه کنیم، برای بندگی بهتر، باید نسبت به مسائل اصلی و اساسی، یقین پیدا کنیم؛ اما در مسائل فرعی در صورت عدم دسترسی به یقین، میتوان به راهحلهای ظنی که حجت باشند، مراجعه کرد؛ مانند بسیاری از احکام فقهی.
خداوند وعده داده است هرکسی کار خیری انجام دهد، بر ارزش کارش بیفزاید؛ هر کس نعمتهای خداوند را شکر کند، خداوند بر نعمتش بیفزاید و هر کس برای خدا کار کرده و در صدد یاری خدا برآید، خداوند او را یاری کند؛ لذا بدانید اگر واقعا قصد بندگی خدا داشته باشیم، خداوند هم ما را یاری خواهد کرد.
وظیفه نخبگان در قبال اختلافات نیروهای خودی
من برای سخنی که میگویم، باید حجت شرعی داشته باشم؛ صرف اینکه حرفی بزنم که شما خوشتان بیاید اما نزد خدا حجتی نداشته باشم، صحیح نیست. در مسائل سیاسی، اعلم و حاذقترین افراد برای همه ما معلوم است و وظیفه ما رجوع به رهبر معظم انقلاب است؛ در مسائل فردی فقهی نیز باید نظر اعلم را پذیرفت که همان مرجع تقلید است؛ اما در اختلافات بین خودیها تا آنجا که امکان دارد باید احتیاط کرد و با هیچ یک مخالفت کامل نداشت.
اما اگر کار به جایی رسید که مجبور به انتخاب یکی از طرفین شدید، برای انتخاب هر کدام، باید دلیل قطعی پیدا کنید که نزد خدا حجت باشد؛ چرا که شما در چنین امری میخواهید، وجه انتخابتان را به خدا نسبت دهید و بگویید چون راه توست، آن را انجام میدهیم؛ از اینرو این انتخاب خیلی مهم است و باید برای انتخاب یکی از دو طرف، حجت قطعی و البته به دور از احساسات و حب و بغضهای شخصی داشته باشید.
بیانات آيتالله مصباح يزدي (دام ظله)
در دیدار جمعی از نخبگان کشور؛ قم؛ 8/9/97
زلال بصیرت روزهای پنجشنبه منتشر میشود.