کفّاره گناهان
شهـردار ارومیه که بود، دوهزار و هشت صد تومان حقوق میگرفت. یـک روز بِهِـم گفـت: «بیا این ماه هرچی خرجی داریم رو کاغذ بنویسیم، تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد بدیم به یه فقیر.» همه چی را نوشتم؛ از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان و تخم مرغ. آخر ماه که حساب کردیم، شد دوهزار و ششصد و پنجاه تومان. بقیه پول را داد لوازم التحریر خرید، داد به یکی از کـسانی کـه شـناسایی کـرده بود و میدانست محتاجند. گفت: «اینم کفاره گناهای این ماهمون.»
منبع: کتاب شهید مهدی باکری، انتشارات روایت فتح