kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۰۱۱۴
تاریخ انتشار : ۳۰ آذر ۱۳۹۷ - ۲۰:۴۶
بازخوانی اعترافات برخی آشوبگران فتنه هشتادوهشت-۴ اعترافات تلخ عضو کمیته غیرقانونی آزادی زندانیان در فتنه ۸۸:

حبّ قدرت ما را به اینجا کشید



   
    من به بازجوی عزیز و محترم شفاهی گفتم واقعا این میز قدرت مگر چقدر ارزش دارد که برای به دست داشتن یا به دست گرفتن آن چنین اتفاقاتی را باید پذیرفت.
حکومت، حکومت اسلامی است و همان‌طور که می‌دانیم به راحتی به دست نیامده. کشورمان در منطقه‌ای حساس قرار دارد، دشمنان قسم خورده‌ این آب و خاک تا سی سال پیش در این کشور می‌چریده‌اند. امروز دست‌شان از منابع این کشور کوتاه شده، البته گرچه به طریق دیگر ما را سرکیسه می‌کنند ولی در عین حال آن فرصت‌های طلایی دوران گذشته را از دست‌ داده‌اند. خوب طبیعی است که به دنبال فرصت هستند تا از کوچک‌ترین بهانه‌ای یک مشکل بزرگ برای کشور تولید کنند به نظر من دوستان نظامی و دلسوزان نظام روزهای بعد از انتخابات تا نماز جمعه مقام معظم رهبری قدری تند و با عصبیت با مردم معترض برخورد کردند. رفتار روزهای اولیه، این حوادث را به دنبال داشت. و به دنبال آن هم تشکیل چنین دفتری هم محتمل بود. ما هم که تجربه کافی و کار سازماندهی‌ شده‌ای در برنامه نداشتیم، صرفا قصدمان دلجویی  و هم‌دردی با آسیب‌دیدگان بود. گرچه ممکن است شما حرف مرا نپذیرید ولی به آقای کاتوزیان که نماینده مجلس است مراجعه کنید و بگویید در آن دو جلسه‌ای که با ایشان داشتیم چه گذشت. هیچ‌کس علیه انقلاب حرف نزد، همه گله داشتند که دوستان چرا با هم‌وطن خود این چنین کردند، بعضی از افراد اغلب از خانواده‌ شهدا و یا جانباز بودند.
شما تصور کنید، فرزند آقای مقیمی نماینده خمین و رفتاری که با این مرد مومن و خانواده‌ او شده بود چگونه بوده است؟! باید بپذیریم که کمی دوستان عزیزمان تند رفتند. البته شاید بگویید اگر این طرف هم کوتاه می‌آمد شاید این اتفاقات نمی‌افتاد. کاملا این استدلال درست است ولی حالا او کنار نیامد، مردم چه گناهی داشتند که باید تاوان کنار نیامدن طرف مقابل را می‌دادند. سطح شعور من بیشتر از این نمی‌رسد، ولی در این مدت که در انفرادی بودم، این را فهمیدم که ما برای هدف دنیایی و پوچ مبارزه کردیم، اسلام و دفاع از حقوق مردم بهانه‌ای بیش نبود. ما قدم‌های اشتباه را بعد از جنگ بنیان گذاشتیم، وحدت کلمه‌ای را که حضرت امام (ره)، و یکپارچگی را که مقام معظم رهبری می‌خواست از دست دادیم. دنیاطلبی و مقام دوستی و حب قدرت، ما را به اینجا کشیده است تا جایی که برای نشستن روی کرسی صدارت حاضریم جان انسان‌‌های بی‌گناه از بین برود. من تا آخر عمرم نمی‌توانم خودم را ببخشم که در انتخابات تلاش کرده‌ام و 90 روز شبانه‌روزی بی‌‌منت و به قصد قربت واقعا کار کردم که نتیجه‌اش از بین رفتن تعدادی انسان‌ بی‌گناه بود. آن هم جوان‌هایی که حاصل عمر پدران و مادرشان بودند. حالا زنده بودن امثال من چه لذتی می‌تواند داشته باشد. من روزی نیست که از خدا طلب مرگ نکنم. حتی بارها به بازجوی محترم و عزیزم گفته‌ام که اگر خدا مقدر بدارد و همین الان جان مرا بگیرد بهتر از یک ثانیه دیگر است ولی من بنده او هستم و راضی‌ام به هر چه او برایم مقدر کرده است. لذا تا وقتی زنده‌‌ام هستم تنها چیزی که مرا روی پا نگه‌ می‌دارد تلاش برای مردم کشورم، دفاع از آب و خاک عزیزم و مهربانی با مردم براساس نص وصریح قرآن و سنت پیامبر (ص) و توصیه بزرگان. به هر حال سیلی به حرکت درآمد و ما چون قدرت مقابله با آن را نداشتیم همراه این سیل شدیم تا به [سلول] انفرادی گیر کردیم.... ظاهرا خیلی جاده خاکی رفتم. برگردیم به بقیه مسائل دفتر بپردازیم. من به دلیل علاقه به کمک‌رسانی، تمام تلاشم را معطوف به نزدیک شدن به خانواده‌ها و پیگیری امور زندانیان و آسیب‌دیدگان کرده بودم. به همین جهت بیشتر اوقات به ویژه بعدازظهر در کلیه مراسم‌هایی که خانواده‌های زندانی چه در بازدید از خانواده‌های زندانی می‌گذاشتند و چه برای دیدن آزادشدگان شرکت می‌کردند سعی می‌کردم شرکت کنم که البته این حضور بیشتر به خانواده‌های سیاسی و معروف معطوف بود و اغلب آنها از طیف فکری  [حزب] مشارکت بودند. همان‌طور که گفتم، علی‌رغم توصیه‌ای که آقای بهشتی و دکتر عابد جعفری و همین دفتر مهندس کرده بودند که فرقی نباشد برای رسیدگی، من سعی می‌کردم این رویه را عمل کنم ولی برای شروع، اجتماع خانواده مشارکتی‌ها منسجم و قابل دسترس‌تر بود.
به همین جهت من به آنها نزدیک شدم که این حضور در طول سی‌سال گذشته برای نخستین بار اتفاق می‌افتاد. من با هیچ یک از خانواده‌های زندانیان سیاسی و طبقه مشارکت هیچ‌گاه شرکت نداشتم. حتی وقتی در انجمن صنفی روزنامه‌نگاران بودم حتی یک بار سراغ ندارم که به دیدن یک آزاد شده روزنامه‌نگار رفته باشم. این بار شرایط و فضای به وجود آمده کمی فرق می‌کرد. همان‌ جریان سیل بود که گفتم، لذا هر چند ارتباط گرفتن با این خانواده‌ها خیلی سخت بود و در ابتدا دافعه آنها زیاد بود و من را به چشم غریب و حتی گاهی به طعنه می‌شنیدم که می‌گفتند مقیسه آنتن است، ولی همه این تلخی‌ها را به خاطر همان نیتی که در ابتدا گفتم تحمل می‌کردم و خودم را این‌گونه توجیه می‌کردم که انجام کار خیر تلخی دارد، معمولا درست کردن و آباد کردن سخت است و جان کندن دارد، خراب کردن که کاری ندارد. با همین استدلال سعی می‌کردم در غم و شادی آنها خودم را شریک بدانم. مداومت حضور من باعث شد آنها به من اعتماد کنند و در این اواخر مرا به اغلب برنامه‌هایشان دعوت می‌کردند که شرح کلیه حضورهایم را در اوراق قبلی شرح داده‌ام.