قابلیتهای بیپایان انسان
خلیل منصوری
انسان موجودی در حال تبدل
استاد حسنزاده آملی در درس میفرمود: «انسان موجودی است بیشکل و در اصطلاح فلسفی هیولایی (استعدادی بالقوه) است که به هر شکلی در میآید. انسان در زندگی خویش در حال شدن است و هر دم به شکلی در میآید تا در نهایت شکل غایی خود را میگیرد.»
به نظر میرسد که ما هر دم در حال شدن هستیم و هر دمی خلق و خویی به خود میگیریم. دمی که خشمگین میشویم، گرگ هستیم و ماهیت گرگ مییابیم و گاه دیگر خوک میشویم، هنگامی که میکوشیم از مال ربوی استفاده کنیم، کثافت ونجاست مال دیگری را به خود میمالیم و یا گوسفند میشویم و میگذاریم تا دیگران ما را به هر سمت و سویی برانند و گاهی شیر میشویم و میخواهیم بر همه تحکم کنیم و اقتدار خویش را نشان دهیم و گاه دیگر شکل و ماهیتی دیگر مییابیم.
اگر به رفتار خود در اجتماع نگاه کنیم میبینیم که هر دم در حال از شکلی به شکلی و ماهیتی به ماهیتی دیگر تغییر شکل میدهیم و شکل گذشته را رها و شکل و ماهیت تازه به خود میگیریم. این همان تبدل حالات و اشکال آدمی و در اصطلاح شدن است که در هیچ موجود دیگری نمیتوان یافت.
توانایی انسان در رسیدن به مقام مظهریت خدا
انسان دارای توانمندیهای بسیاری است که خداوند از آن توانمندیها به اسما و نامهای خویش یاد کرده و فرموده است: و علم آدم الاسماء کلها: به آدم همه نامها را آموخت؛ (بقره آیه 24) چنانچه اگر او بتواند این ظرفیتها و توانمندیها از قبیل غفاریت، رحمانیت، مالکیت، خالقیت، آگاهی به سر و اخفی و مانند آن را در خود ظهور دهد آنگاه است که مظهر اسم جامع الله خواهد شد.
البته این کار هر چند سخت است ولی شدنی است و قرآن افراد بسیاری را به عنوان بشر یاد میکند که در مسیر شدنها و تلبس (پوشش)های مختلف و متعدد (لبس بعد لبس) به مقامی دست مییابند که از آن به مظهریت الله یاد میشود.
انسان چون همواره در حال شدن است باید مواظب باشد وخود را فراموش نکند که این فراموشی و غفلت او را از مسیر شدن درست و کمالی باز میدارد.
هرگز شخص نباید فریب حالی که به آن رسیده را بخورد؛ زیرا این شدنها هر چند که در چهل سالگی به یک کمال رشدی میرسد و شخصیت مییابد ولی باز اصطلاحا مقام است و امری ثابت و شکلی نهایی نیست و این گمان بلکه احتمال است که شخص حتی در اوج،به دلایلی سقوط کند قرآن از این نمونه به «سامری» اشاره میکند که گفت: من اهل بصیرتی شدم که دیگران به آن نرسیده و از آن توانایی برخوردار نمیباشند. (طه، آیه 96) همچنین میتوان به بلعم باعورا اشاره کرد که در مقام بالایی از بصیرت قرار داشت ولی سقوط میکند و به تعبیر قرآن «اخلد الیالارض» (به دنیا چسبید و بدان گرایید) میشود. (اعراف، آیه 176)
بنابراین انسان در حال شدن است و این شدن حتی در صورت مقام شکل و ماهیتی نمیتواند پایان راه باشد مگر آنکه مرگ، او را از شدن بازدارد که البته بنا به برخی از روایات این شدنها به سبب باقیات صالحات و یا دعای زندگان در حق او و یا سنتهای جاری و نفقه جاریه، حتی در برزخ نیز ادامه مییابد تا اینکه به قیامت میرسد و در آنجاست که هرکسی بر اساس شکل و ماهیتی که به این استعداد و ماده اولیه داده است برانگیخته میشود.
درسی که آقای قاضی داد
استاد حسنزاده آملی میگفت: یکی از استادانم، آیتالله آقای محمدتقی آملی بود که خود شاگرد آقای قاضی بود. ایشان میگفت که اشخاصی از تهران اصرار داشتند که او به ایران بازگردد و نامهای هم نوشتند و برایشان به نجف فرستادند. هیچکس از نامه و مضمون آن اطلاعی نداشت. آقای آملی مسئلهای هم درباره یکی از رفتارهای آقای قاضی داشتند و آن کار استاد را نادرست میشمردند و آن این بود که چرا آقای قاضی ساعتها وقت خود را شبانهروز در قبرستان وادیالسلام میگذراند، با آنکه میتوانست در آن ساعتها درسی داشته باشند که مفیدتر و سازندهتر است.
آقای آملی یک روز به سر درس میرود و سلام و احوالپرسی تمام میشود، آقای قاضی به ایشان میفرمایند که شما نیازی نیست که به ایران (تهران) بروید و کسانی هستند که در تهران به این مهم بپردازند.
آقای آملی از این مسئله تعجب میکند و با خود میگوید که این مطالب و مضمون نامه را کسی جز خودم اطلاع نداشتم و ایشان این را از کجا دانستهاند.
آقای قاضی که شگفتزدگی ایشان را میبیند ادامه میدهد: و دیگر اینکه این چیزها را از همین دو ساعت در قبرستان رفتن دارم.
آقای شبزندهدار در درس اخلاق خویش که در مدرسه فیضیه داشت میگفت: در زمان طاغوت با دوستی در کوچه بیگدلی خیابان صفائیه میرفتیم و سخن از قدرت تصرف در دیگری بود. دو سرباز در آنجا در انتهای کوچه کشیک میدادند. برای تمرین و اینکه چنین چیزی (تصرف در دیگران) امکان دارد، به آن سربازها دستور داده شد تا حرکاتی را انجام دهند و عقب و جلو بروند. آنها همان چیزهایی که از دور داده میشد عمل میکردند و عقب و جلو میروند و حرکاتی که تصرفکننده داشت انجام میدادند.
اینها نمونههایی از انسانهایی است که توانستند به نوعی از حال و مقام دست یابند و شکل و شخصیت و ماهیتی یلی ربی (خداگونگی) پیدا کنند و حال اگر کسی که بتواند خود را به شکل کامل خدایی درآورد و از این استعداد و ماده خام و اولی، خود را به کمال مطلق برساند و ربوبیت الهی یابد، به غایت خلقت خود دست یافته و اوج شدنهایی این جهان را در مسیر قرب الهی محقق ساخته است.
بیگمان انسان، موجودی چون دیگر موجودات نیست بلکه موجودی بیماهیت و بیشکل و استعدادی است که قابلیتهای بسیار دارد که میتوان به قول مولوی از ملک هم پران و آنچه در وهم ناید آن شود و یا راهی دیگر بپیماید و به: «اولئک کالانعام بل هم اضل» تغییر ماهیت و شکل دهد.
این همان راهی است که برخی از یهود رفتند و تکامل معکوس را تجربه کردند و درنهایت بوزینه و خوک شدند، چنانکه قرآن درباره اصحاب سبت بیان میکند: کونوا قرده خاسئین؛ ما به آنها گفتیم به صورت میمونهایی طرد شده درآیید. (بقره، آیه 65)