مهارتهای تحملِ فقدان عزيزان در قرآن (بخش دوم)
مثبت نگری و رضا به قضای الهی
عبدالعلى پاكزاد
در نخستین بخش از مطلب حاضر دو مورد از مهارتهای شناختی شامل خدا شناسی و انسانشناختی برای ایجاد و افزایش تحمل فقدان عزیزان بررسی شد. در ادامه بقیه موارد تشریح از نظر خوانندگان عزیز میگذرد.
***
ج. روانشناختى
1. نگرش مثبت به زندگى: براساس آموزههاى دينى، يكى از ويژگىهاى مهم زندگى دنيا، توأم بودن آن با درد و خوشحالى، سختى و راحتى است. كسى را در دنيا نمىتوان يافت كه همواره در خوشحالى به سر ببرد، همانگونه كه شخصى را نمىتوان يافت كه هميشه غمگين باشد. آدمى به تناسب ظرفيت وجودى، براساس طبيعت زندگى دنيايى، حياتى توأم با خوشايندها و ناخوشايندها دارد. برعكس، سعادت اخروى همراه هيچ گرفتارى و غم و غصهاى نيست.چنانکه قرآن میفرماید:
- «هيچ خستگىای در آنجا به آنها نمىرسد و هيچگاه از آن اخراج نمىگردند». (حجر: 48).
نگرش مثبت به زندگى به معناى آن است كه آدمى ـ براساس اعتقاد به اينكه جهان هستى با حكمت الهى مىچرخد و حوادث، بدون دليل و مصلحت نيست ـ حوادث زندگى را بامعنا و نظاممند بشمارد. معنادارى زندگى آن است كه انسان سختىها را لازمه اجتنابناپذير زندگى، ابزار آزمايش، فراهمآورنده زمينه رشد و كمال، رسيدن به پاداش الهى و ابزار برگشتدهى آدمى به سوى خدا بداند.
قرآن كريم، براى تحمل هر سختى و گرفتارى، خصوصا تحمل فقدان، به اين نوع نگرش مثبت به زندگى در آياتى تصريح کرده است:
ـ «و ما شما را با بدىها و خوبىها مىآزماييم». (انبياء: 35)؛
ـ «و اما هنگامى كه براى امتحان، روزيیاش را بر او تنگ مىگيرد...» (فجر: 16)؛
- «قطعا همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مالها و جانها و ميوهها آزمايش مىكنيم». (بقره: 155)؛
- «آنها كه هرگاه مصيبتى به ايشان مىرسد، مىگويند: ما از آن خداييم و به سوى او بازمىگرديم. آنان همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنانند هدايتيافتگان. ـ (بقره: 156ـ157)؛
ـ «فساد در خشكى و دريا به سبب اعمالى است كه مردم انجام دادهاند، آشكار شد، خدا مىخواهد نتيجه بعضى از اعمال آنها را به آنان بچشاند، شايد بازگردند». (روم: 41).
اين آيه شريفه ناظر است بر وبال دنيايى گناهان و چشاندن وبال بعضى از آنها نه همه آنها. معناى اينكه فرمود «لعلهم يرجعون» آن است كه خداوند مىچشاند آنچه را مىچشاند، براى اينكه شايد از شركشان و گناهانشان دست بردارند و به سوى توحيد و اطاعت برگردند.(1) چنانکه در آيهاى ديگر به رسيدن مصيبت به واسطه اعمال تصريح كرده و فرموده است: «وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَهًٍْ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (شورى: 30)؛ هر مصيبتى به شما رسد به سبب اعمالى است كه انجام دادهايد.
كلمه مصيبت به معناى هر ناملايمى است كه به انسان برسد؛ گويى از ره دور به قصد آدمى حركت كرده تا به او رسيده است و مراد از جمله «ما كسبت ايديكم» گناهان و زشتىهاست.(2)
در آيه از ضمير جمع استفاده شده است، ولى بدان معنا نيست كه منحصر در مصائب اجتماعى باشد بلكه براساس اين اصل كلى كه اعمال آدمى با حوادث عالم رابطه مستقيم دارد، شامل مصائب فردى نيز مىشود.
از مجموع آيات مذكور و آيات ديگر اين حقيقت بروشنى آشكار مىشود كه ناخوشايندهاى زندگى داراى بار معنايى است كه آدمى بايد مطابق آن معانى ارزيابى مثبت نسبت به حوادث داشته باشد كه بعضى از آن بار معنايى، عبارت از اين است كه حوادث وسيله آزمايش، فراهمآورنده زمينه رشد و كمال، رسيدن به پاداش الهى و برگشت آدمى به سوى خداست.
روشن است كه اگر آدمى چنين نگرشى (معنادار بودن حوادث) درباره حوادث زندگى داشته باشد، شدائد، بويژه فقدان عزيز براى او تنشزا نيست، بلكه چنين نگرشى بر توان تحمل او مىافزايد.
تحملناپذيرى حوادث به سبب آن است كه از زندگى، راحتى بدون سختى را انتظار داريم و اين ریشه در غيرواقعى بودن شناخت ما از دنيا دارد. آنچه مهارتهاى مقابله با سختىها را به وجود مىآورد و زندگى را تحملپذير مىسازد، پذيرش اين واقعيت است كه سختىها اجتنابناپذير است. اگر انسان بداند دنيا جاى راحتى نيست، راحت زندگى مىكند و از ناملايمات به تنگ نمىآيد.(3)
اگر ما از ناملايمات به تنگ مىآييم براى آن است كه ناملايمات را بىحاصل و بىمعنا مىدانيم، در حالى كه به واسطه شدائد، استعدادهاى بالقوه آدمى شكوفا مىشود و او از تباه شدن و نابودى نجات مىيابد. به تعبير استاد مطهّرى:آدمى بايد مشقتها تحمل كند و سختىها بكشد تا هستىِ لايقِ خود را بيابد. خدا براى تربيت و پرورش جان انسانها دو برنامه تشريعى و تكوينى دارد و در هر برنامه، شدائد و سختىها را گنجانيده است. در برنامه تشريعى، عبادات را فرض كرده و در برنامه تكوينى، مصائب را در سر راه بشر قرار داده است. روزه، حج، جهاد، انفاق، نماز، شدائدى است كه با تكليف ايجاد گرديده و صبر و استقامت در انجام آنها، موجب تكميل نفوس و پرورش استعدادهاى عالى انسانى است. گرسنگى، ترس، تلفات مالى و جانى، شدائدى است كه در تكوين پديده آورده شده است و به طور قهرى انسان را دربر مىگيرد.(4)
بىتابى و بىقرارى آدمى در شدائد به آن علت است كه همانگونه كه براى خوشايندهاى زندگى معنا مىيابد، براى ناخوشايندها معنا نمىيابد، بلكه از سختىها ارزيابى منفى مىكند. بديهى است كه ارزيابى منفى توان آدمى را در تحمل مصائب كاهش مىدهد. قرآن كريم به زيبايى، تحمل نكردن ناخوشايندها را نتيجه ارزيابى منفى دانسته و فرموده است: «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» (فجر: 16)؛ و اما هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مىگيرد، مأيوس مىشود و مىگويد: پروردگارم مرا خوار كرده است.
اينكه انسان تنگىِ روزى ر ا خوارى مىشمرد، نوعى از ارزيابى منفى است، غافل از آنكه تنگىِ روزى سبب خوارى و ذلت نيست، بلكه حداقل بايد گفت وسيله آزمايش است. به همين جهت تأكيد مىشود كه از مهارتهاى تحمل فقدان، نگرش مثبت به زندگى (معنايابى حوادث) است.آشكار است كه بدبينى به جهان و اعتقاد داشتن به اينكه عالم، بدون غايت پديد آمده و در حوادث و رويدادها هيچگونه مصلحتى متصور نيست، بسيار رنجآور و دردناك است. اينكه مؤمنان از بهترين آرامش و آسايش روانى برخوردارند، بدان علت است كه جهان و رخدادهاى آن را هدفدار و از روى علم و حكمت مىدانند، نه اينكه رويدادهاى اين عالم، بر محور گيجى، منگى و بىخبرى از نتايج كار، استوار شده باشد. يكتاپرستان درباره بدىها و شر بر اين عقيدهاند كه هيچ چيز بيهوده و حساب نكرده نيست. بدىها و بلايا، يا كيفرى هستند عادلانه يا امتحان و ابتلايى هستند هدفدار و پاداشآور.(5)
2. نگرش مثبت به مرگ (معنادارى مرگ) و ابدى بودن انسان: آموزههاى دينى، علاوهبر آنكه مرگ را يك سنت همگانى معرفى نموده، اين واقعيت را هم به آدمى گوشزد كرده است كه مرگ مساوى با نيستى و پوچى نيست، بلكه سرآغاز زندگى ابدى است. پرواضح است شخصى كه نگرش مثبت به مرگ داشته باشد و براى آن معنايى قائل باشد، اين نوع بينش، فقدان را قابل تحمل مى کند؛ زيرا چنين شخصى براساس آموزههاى وحيانى، مرگ را پايان حيات نمىشمارد، بلكه زندگى دنيا را مقدمه حيات آخرت مىداند و گذر از اين جهان را به سوى جهان آخرت و برگشت به سوى خدا را ضرورى مىداند.
در آيات و روايات به معنادهى مرگ (بازگشت به سوى خدا) تصريح شده است، از جمله:
- «و اگر بميريد يا كشته شويد، به سوى خدا محشور مىشويد». (آلعمران: 158)؛
«و همه آنان (روز قيامت) نزد ما احضار مىشوند». (يس: 32)؛
ـ «و هر انسانى مرگ را مىچشد، سپس شما را به سوى ما بازمىگردانند». (عنكبوت: 57).
از چنين آياتى برمىآيد كه مرگ داراى معناست؛ يعنى مرگ، نيستى و پوچى نيست، بلكه نخستين گام به سوى جهان آخرت و بازگشت به سوى خالق هستى است. جالب توجه آنكه قرآن براى رساندن معنادار بودن مرگ، از آن به توفّى تعبير کرده است. به اتفاق نظر تمام لغتنويسان «توفّى» يعنى استيفا كردن و تحويل گرفتن يك چيز به گونه كامل. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا» (زمر: 42)؛ خدا نفسها را در وقت مردن به تمام و به كمال مىگيرد.(6)
اين تعبير بيانگر آن است كه مرگ داراى معناست و آن اين است كه مرگ، مقدّمه ورود به جهان آخرت است نه نيستى و پوچى و پايان حيات.
در آيات متعددى از اين تعبير (توفّى) استفاده شده است كه دو نمونه ذكر مىشود:
1. «قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» (سجده: 11)؛ بگو فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده روح شما را مىگيرد، سپس شما را به سوى پروردگارتان بازمىگرداند.
2. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا»(زمر: 42)؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىكند.
به تعبير استاد مطهّرى: مجموعا آنچه كه ما از آيات قرآن مىفهميم اين است كه مردن در منطق قرآن تباهى نيست، صرف خراب شدن نيست، انهدام نيست، بلكه مرگ انتقال است و آن كه مىميرد در همان آنى كه مىميرد، در لحظهاى كه مىميرد، از اينجا منتقل مىشود به جاى ديگر و در جاى ديگر زنده است. هست و هست و هست، تا روز قيامت كه مسئله قبور و حشر جسمانى پيدا شود و بدن ما از خاك بيرون بيايند.(7)
براساس همين اصل قرآنى كه مرگ معنادار است، معصومان (ع)هم به معنادار بودن مرگ تصريح كردهاند تا آدمى در پرتو نگرش مثبت به مرگ، احساسات و هيجانات خويش را مهار كند و توان تحمل فقدان (مرگ عزيزان) را افزايش دهد.
حضرت محمّدبن على عليهمالسلام فرمود: شخصى به علىبن الحسين (ع) عرض كرد: مرگ چيست؟ فرمود: براى مؤمن، مانند از تن درآوردن لباس چركين و پر از شپش و رهايى از قيدها و زنجيرهاى گران و ملبس شدن به فاخرترين لباس و (بوييدن) خوشبوترين بوىها و سوار شدن بر (رامترين) مركبها و مأوا گرفتن در مأنوسترين منازل و براى كافران مانند از تن به درآوردن لباسهاى فاخر و انتقال از منزلهاى مأنوس و بر تن كردن چركينترين و زبرترين لباسها و رفتن به وحشتناكترين منازل و (چشيدن) سختترين شكنجههاست.(8)
براساس همين بينش كه مرگ بازگشت به سوى خدا و لقاى معبود است، امام حسين عليهالسلام مرگ را در آغوش مىگيرد. حضرت زينالعابدين(ع) فرموده است: در روز عاشورا آنگاه كه كار به امام حسين (ع)دشوار شد، چون ياران آن حضرت بر چهرهاش نگاه مىافكندند، بروشنى محسوس بود برخلاف ديگران كه رنگ پريده و مضطرب گشتهاند و دندانشان مىلرزد و تپش قلبشان بيشتر شده و تغيير كرده، ايشان و چند تن از خواص با چهرهای درخشان و بدنى كاملاً آرام و دلى مطمئن در صحنه بودند، بعضى از آنان به بعض ديگر مىگفتند: بنگريد كه آنان چگونه از مرگ نمىهراسند! در آن صحنه وحشتناك امام حسين به ايشان مىفرمود: پايدارى كنيد اى گرامىزادگان. مرگ چيزى نيست جز پُلى كه شما را از سختى و آسيب مىگذراند و به بهشت عظيم و نعمتهاى جاودان مىرساند. كداميك از شما دوست ندارد كه از زندانى به قصر منتقل شود، در حالى كه آن براى دشمنانتان همانند پلى است كه آنها را از كاخ به زندان و شكنجهگاه مىرساند. زيرا پدرم از پيامبر خدا (ص) برايم بازگفت: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ پل مؤمنان به بهشت ايشان و پل كافران به آتش سوزان دوزخ است. نه اين را به من دروغ گفتهاند و نه من دروغ مىگويم.(9)
آرى اگر آدمى نگرشى مثبت به مرگ (معنادارى مرگ) داشته باشد، توان تحمل او بر فقدان افزايش مىيابد. به قول كلينكه: وقتى براى مرگ معنايى پيدا كنيم، كنارآمدن با آن آسانتر خواهد بود.(10)
مطابق آموزههاى دينى، اگر مرگ ملاقات ذات اقدس حق باشد، چه چيزى شيرينتر از آن وجود دارد كه آدمى به دنبال آن بگردد؟
د. جهانشناختى
1. مرگ، سنتى همگانى: يكى از مهارتهاى شناختى ارائه شده در قرآن بر تحمل فقدان (مرگ عزيزان) اين است كه مرگ را يك سنت همگانى و عمومى معرفى كرده است. چون آدمى اگر باور داشته باشد روزى بايد از اين جهان كوچ كند و به سراى ديگر برود، به هنگام مرگ عزيزان اين باور توان تحمل او را افزايش مىدهد. با اين نوع بينش او با خود مىگويد عزيزم سرانجام روزى مىبايست كوچ مىكرد و نداى حق را لبيك مىگفت و آن كسى كه مىآورد و مىبرد مالك آدمى است و بشر هيچ اختيارى در آوردن بشر به سراى دنيا و بردن آن به سراى ديگر ندارد: «إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ» (ق 43)؛ ماييم كه زنده مىكنيم و مىميرانيم و بازگشت تنها به سوى ماست.
وانگهى بىتابى کردن، عزيز از دست رفته را بازنمىگرداند، بلكه سبب افزايش نگرانى و مصيبت مىشود. در آيات متعددى به اين سنت همگانى تصريح شده است، از جمله:
«كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَهًُْ الْمَوْتِ» (آلعمران: 185)؛ هركسى مرگ را مىچشد.
اين آيه به قانونىاشاره مىكند كه بر تمام موجودات زنده جهان حاكم است و مىگويد تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد.(11)
«هرجا باشيد مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهاى محكم باشيد»(. نساء: 78)؛
« بگو مرگى كه از آن فرار مىكنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد». (جمعه: 8).
جالب توجه آنكه قرآن كريم براى باوراندن اين سنت در دو آيه از مرگ، به يقين تعبير کرده است.
« و پروردگارت را عبادت كن تا يقين (= مرگ) تو فرا رسد».(حجر: 99)؛
مراد از يقين در اين آيه مرگ است. زيرا به ناچار به وقوع خواهد پيوست.(12)
- «و همواره روز جزا را انكار مىكرديم؛ تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد». (مدثر: 46ـ47).
معروف در ميان مفسّران اين است كه منظور از «يقين» در اينجا مرگ است؛ چون مرگ براى مؤمن و كافر امرى يقينى محسوب مىشود.(13)
تعبير كردن از يقين به مرگاشاره به اين است كه هر قوم و جمعيتى، هر عقيدهاى داشته باشند و هر چيز را بتوانند انكار كنند، اين واقعيت را نمىتوانند منكر شوند كه زندگى سرانجام پايانى دارد. و از آنجا كه انسانها به سبب عشق به حيات يا به گمان اينكه مرگ مساوى فنا و نابودى مطلق است، همواره از نام و مظاهر آن گريزانند، تعبير «يُدْرِككُّمُ» (نساء: 78) به آنها گوشزد مىكند كه گريختن از اين واقعيت قطعى عالم هستى بيهوده است؛ زيرا معناى «يدرككم» اين است كه كسى از چيزى فرار كند و آن به دنبالش بدود.(14)
معصومان (ع)هم به اين سنت عمومى تصريح كرده و از اين مهارت شناختى براى تحمل فقدان بهره جستهاند. از جمله على (ع) فرمودهاند: «نفس المرء خطاه الى أجله»؛(15) ،نفسهاى آدمى گامهاى او به سوى مرگ است. نيز فرمودهاند: «انّ لِكُلِّ شىءٍ مُدَّهًًْ و أجَلاً»؛(16)،همانا هر چيزى را وقت مشخص و سرآمدى معين است.
امام حسن عسكرى (ع) به واسطه پدران بزرگوارش از موسىبن جعفر (ع)روايت كرده كه ايشان فرمودند: وقتى مرگ اسماعيل فرزند بزرگ پدرم امام صادق(ع) را به او خبر دادند... رو به حضرت كردند و گفتند: يابن رسولاللّه! چيز شگفتى مىبينيم، شما به مصيبت فقدان فرزند دلبندتان گرفتار شدهايد و با اين حال، رخسارتان كاملاً عادى است! حضرت فرمودند: چرا اين چنين نباشم كه شما مىنگريد و حال آنكه در خبر راستگوترين راستگويان ،رسول خدا آمده است كه فرموده: من و شما همگى شربت مرگ را خواهيم نوشيد، پس آنان كه مرگ را شناختند و آن را در پيش چشم خود قرار دادند يعنى فراموشش نكردند البته مىدانند كه مرگ روزى گريبان آنان را خواهد گرفت و ايشان را خواهد ربود، ناگزير به فرمان و خواست حق تسليم خواهند بود.(17)
2. تصادفى نبودن مصائب: يكى از عواملى كه سختى غم فقدان را براى صاحب عزا افزايش مىدهد، تصادفى پنداشتن و خارج از قاعده دانستن مرگ عزيزان است. اگر آدمى به قضاى حتمى الهى اعتقاد داشته باشد، توان تحمل او بر مصيبت افزايش مىيابد. براى روشن شدن اين مهارت شناختى قضا و قدر معنا مىشود. «قضا» به معناى حكم و قطع و فيصله دادن است و «قدر» به معناى اندازه و تعيين حد است. حوادث جهان از آن جهت كه وقوع آنها در علم و مشيت الهى قطعيت يافته، مقتضى به قضاى الهى است و از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيت زمانى و مكانى آنها معين شده، مقدّر به قدر الهى است.(18)
در تعاليم اسلامى به بشر آموزش داده شده كه همه چيز در عالم داراى اندازه و حدى است و هر چه در عالم رخ مىدهد به اذن خدا و تقدير الهى است. «وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ» (رعد: 8)؛ و هر چيز نزد او مقدار معينى دارد.
در مورد مرگ هم به تقدير الهى بودن تصريح شده است: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ» (واقعه: 60)؛ ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمىگيرد.
منظور از جمله «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ» اين است كه بفهماند اولاً مرگ حق است و در ثانى مقدّر از ناحيه اوست. نه اينكه مقتضاى نحوه وجود يك موجود زنده باشد، بلكه خداى تعالى آن را براى اين موجود، مقدّر كرده؛ يعنى او را آفريده تا فلان مدت زنده بماند و در رأس آن مدت بميرد.(19)
- «هيچ مصيبتى رخ نمىدهد مگر به اذن خدا و هركسى به خدا ايمان آورد، خداوند قلبش را هدايت مىكند و خدا به هر چيز داناست». (تغابن: 11).
در آيهاى ديگر به مقدّر بودن حوادثاشاره مىكند و فايده آن را اين مىداند كه انسان نه از ناخوشىها غمگين شود و نه از خوشىها سرمست: «هيچ مصيبتى ناخواسته در زمين و نه در وجود شما روى نمىدهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براى خدا آسان است. اين براى آن است كه براى آنچه از دست دادهايد تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشيد». (حديد: 22ـ23).
باور به مقدّر بودن حوادث انسان را در برابر آن بيمه مىكند تا بتواند سختىها را تحمل كند و از گزندش در امان باشد. على (ع)به نقش برجسته باور به تقدير الهى تصريح فرموده است: «نِعْمَ الطّاردُ لِلْهَمَّ الاِتّكال على القدر»؛(20) ،بهترين دفعكننده غم و اندوه، تكيه بر تقدير الهى است.
امام صادق(ع)نيز براى افزايش تحمل در مشكلات، انسانها را به مقدّر بودن حوادث رهنمون ساخته و فرموده است: «ان كانَ كُلُّ شَىءٍ بقضاءٍ مِن اللّهِ وَ قَدَرِهِ فَالْحُزْنُ لماذا؟»؛(21)اگر هر چيزى به قضا و قدر الهى است، پس اندوه براى چيست؟!
آرى يكى از مهارتهاى شناختى براى تحمل مرگ عزيزان در قرآن مقدّر بودن حوادث از جانب خداست كه در آياتى بدان تصريح شده است. بر پايه همين شناخت، اگر انسان به مقدّر بودن حوادث باور داشته باشد و آن را تصادفى نپندارد، توان تحمل او بر مرگ عزيزان افزايش مىيابد، چون شخصى كه به قضا و قدر الهى باور دارد، براى هر چيزى اندازه و حدى از طرف خدا قائل است و همه حوادث را مقدّر از ناحيه خدا مىداند.
3. معادباورى: در باب معاد و زندگى پس از مرگ، دو نوع جهانبينى وجود دارد: بر پايه يكى، پس از مرگ همه چيز تمام مىشود؛ اما بر پايه ديگرى، انسان پس از مرگ براى هميشه باقى مىماند. فلسفه دين و ارسال رسل اين است كه انسان متقاعد شود زندگى دنيا اصلى نيست، بلكه مقدّمهاى است براى سراى ديگر.(22)
راز اصرار قرآن بر آگاهىبخشى به وقوع معاد و فلسفه آن اين است كه نوع بينش آدمى در رفتارش اثرگذار است؛ چون شناخت، منشأ رفتار و احساسات آدمى است.
نمونه قرآنى بر تأثير شناخت و باور در رفتار آدمى، ايمان آوردن ساحران فرعون، به خداوند است. حداقل رهيافت آيات سوره «طه» اين است كه عامل اصلى تغيير عقيده و رفتار آنان در برابر تهديد فرعون، شناخت و باور بوده است. آنان چون به فنون و رموز سحر آگاه بودند بروشنى دريافتند كه عمل حضرت موسى (ع) سحر و جادو نيست، بلكه معجزه الهى است. قرآن كريم نقش باور آنها بر تحمل تهديدات و شكنجهها را به زيبايى ترسيم كرده است: «گفتند: سوگند به آن كس كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده مقدّم نخواهيم داشت، هر حكمى مىخواهى بكن، تو تنها در اين زندگى دنيا مىتوانى حكم كنى». (طه / 73 ).
از اين آيه و آيات 74 و 75 همين سوره برمىآيد عاملى كه توانست سختىها و شكنجههاى فرعون را براى آنان قابل تحمل كند معادباورى بود. به لحاظ كاركرد و نقش معادباورى در تحمل سختىها و مصائب و همچنين تعديل غرايز و افكار، خداوند در آياتى:
اولاً زندگى واقعى و دارالقرار را آخرت معرفى كرده است:
«وَإِنَّ الْآخِرَهًَْ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ» (غافر: 39)؛ و آخرت سراى هميشگى است.
«وَمَا هَذِهِ الْحَيَاهًُْ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهًَْ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ.»؛ این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر میدانستند! (عنكبوت: 64)
كلمه «لهو» به معناى هر كار بيهودهاى است كه انسان را از كار مهم و مفيدش باز بدارد و به خودش مشغول سازد. بنابراين يكى از مصاديق لهو، زندگى مادى دنيا است؛ چون آدمى را با زرق و برق و آرايشِ فانى و فريبنده خود از زندگى باقى و هميشگى بازمىدارد و به خود مشغول و سرگرم مىكند و كلمه «لعب» به معناى كارهاى پشت سرهمى است كه با نظامى معين و در عين حال بيهوده و بىفايده انجام مىشود.(23)
به نظر مىرسد، توصيف زندگى دنيا به لهو و لعب و توصيف سراى آخرت به «لهى الحيوان» براى ايجاد باورمندى بشر به وجود سراى واپسين است.
ثانيا محل پاداش كامل را به سراى آخرت موكول كرده است: «و از روزى بپرهيزيد و بترسيد كه در آن، شما را به سوى خدا بازمىگردانند، سپس به هركس آنچه انجام داده، به طوركامل بازپس داده مىشود و به آنان ستم نخواهد شد». (بقره: 281).
ثالثا براى تحريك آدمى و باورمندى به زندگى آخرت، آن را به خير و بهتربودن براى كسانى كه هويت انسانى خويش را حفظ نمودهاند توصيف كرده است و از عذاب آن جهان به سختتر بودن و باقى و پايدار بودن گزارش داده است تا آدمى بفهمد حوادث زندگى پوچ و بىهدف نيست تا از آنها بهره نگيرد:
«بگو: سرمايه زندگى دنيا ناچيز است و سراى آخرت براى كسى كه پرهيزکار باشد، بهتر است». (نساء: 77)؛
«عذاب آخرت شديدتر و پايدارتر است». (طه: 127).(24)
رابطه معادباورى با تحمل فقدان، آن است كه معادباورى نقش انكارناپذيرى در تحمل مصائب دارد. چون شخص باورمند به معاد، سراى آخرت را ابدى مىداند و همين عقيده، تحمل سختى در زندگى موقتى را در برابر رسيدن به راحتى هميشگى قابل تحمل مى سازد. وانگهى بخشى از معادباورى آن است كه راز حوادث دنيا و پاداش تحمل آن حوادث در آخرت آشكار مىشود و روشن است آنچه آدمى را در برابر حوادث زندگى دنيا بيمه مىكند، باور به وجود سراى ابدى، پاداش اخروى و بهتر بودن زندگى اخروى است كه قرآن كريم بر باوراندن آن، از روش هاى ذكر شده استفاده كرده است.