رقابت ژن خوبهای سیاسی و هنری برای تخریب اخلاق
در روزهای اخیر، فضای رسانهای ایران و به ویژه شبکههای اجتماعی، شاهد گونهای از جدالهای نمایشی بود که فارغ از زشتی و زیبایی، معیارهای اخلاقی جامعه را- به ویژه در نسل جوان- به چالش میکشد. عروس فلان سفیر در یکی از کشورهای اروپایی از مبانی رنگ شناسی و شیک پوشی میگوید و آقازادۀ دیگری به خرید ساعت چند صد میلیونی افتخار میکند و آن را به فکر خوب خود نسبت میدهد و نه ژن خوب! از طرف دیگر، سلبریتیها و بازیگرانی از مردم میگویند و گاه با الفاظ و عبارات خارج از عرف، این آقازادهها را مورد اعتراض و نکوهش قرار میدهند.
در ادامه خواهم گفت که به چه دلیل این لفاظیها و نمایشها، معیارهای اخلاقی جامعه را به چالش میکشند و چرا این معیارها- در نسل جوان و امروزی- نادرست و ناکارآمد هستند ولی پیش از آن نکاتی دربارۀ جامعۀ کنونی ایران و معضلات اخلاقی آنکه ذکرش ضروری است؛
نخست آنکه؛ معیارهای اخلاقی در بخشی از جامعۀ ما - متأسفانه - مدتهاست که سست و منحرف شده و به سوی مادی گرایی و اشرافیگری سوق پیدا کرده است. نمونهاش حقوقهای نجومی مدیرانی که با مدیریتهای نادرست خود، نه تنها دردی از دردهای مردم دوا نکردهاند که بر اختلافات طبقاتی و انواعی از ناهنجاریهای فرهنگی و اقتصادی در جامعه دامن زدهاند. خواسته و ناخواسته و به طور مشخص از دولت سازندگی و همین طور در دولتهای بعد،اشرافیگری،تجمل گرایی و لیبرالیسم [به سبک ایرانی] بخش تفکیک ناپذیری از سیاستهای دولت بوده که فارغ از اهداف انقلابی و زمینههای فرهنگی موجود، در یکی دو دهۀ اخیر به انواعی از انحصارطلبی، رانت خواری و به اصطلاح به ظهور ژنهای خوب در متن جامعه انجامیده است.
دوم آنکه؛ این متن جامعه، تنها دولت و نهادهای حکومتی نیست. بلکه در برخی اقشار و حتی در فرهنگ و هنر نیز انحصارطلبی - اینجا و آنجا- دیده میشود و حتی در برخی موارد، هنر وسیلهای برای پولشویی و رانت خواری شده است. برای مثال برخی از همین بازیگران و سلبریتیها (ژنهای خوب هنری) که به آقازادهها (ژنهای خوب سیاسی) در شبکههای اجتماعی اعتراض میکنند و آنها را با دردهای مردم بیگانه میدانند، با دستمزدهای میلیاردی و رانتهای هنری، اختلافات طبقاتی و ناهنجاریهای فرهنگی را در جامعه رواج میدهند. به یقین سینما و هنری که خود مأمن و مفری برای فساد و بیاخلاقی شده باشد، نمیتواند مدعای مردم و دفاع از ایشان را داشته باشد و این قبیل اعتراضات و هتاکیها پیش از آنکه از درد مردم برخیزد از حسادت و رقابت این ژنهای خوب هنری با ژنهای خوب سیاسی نشأت میگیرد.
اما درباره چالشهای اخلاقی جامعۀ امروز، ابتدا باید یادی از فلسفۀ اخلاقی پسامدرن و سرمنشاء آن یعنی «فردریک ویلهلم نیچه» کرد که میدانیم فلسفۀ او (در اواخر قرن 19میلادی)، پایههای ویرانگری در بنیان اخلاق مذهبی (مسیحیت) را بنا گذاشت. فارغ از مباحث زبان شناسانه و اساطیری در نوشتههای این اندیشمند تأثیرگذار، فلسفۀ او در مقابل مفاهیم بنیادین اخلاق مذهبی و عقل گرایی کانتی از قبیل گذشت، مهربانی و نوع دوستی، نوعی از اخلاقیات را ارج مینهد که بر پایۀ شجاعت، غرور و افتخار و اساس اخلاقیات پسامدرن شکل میگیرد. اخلاقیاتی که نمود بارز و سمبل آن را میتوان در چهرههای هنری و سیاسی غرب، همچون «مدونا» و یا «پرنس هری» به وضوح مشاهده کرد که برای مثال هزینههای ازدواج پرنس هری بالغ بر 40 میلیارد دلار میشود و به آن افتخار نیز میکنند و در واقع آن را گونهای فضیلت اخلاقی بر میشمارند و – دانسته و نادانسته- در ایران نیز الگوی اخلاقی ژن خوبهای هنری و سیاسی است که ذکرشان رفت و میدانیم.
از سوی دیگر، اظهارات برخی سلبریتیها و چهرههای فرهنگی و ورزشی در برنامههای تلویزیونی و فضای مجازی نیز اگر چه- به ظاهر- مخالف و در شماتت این آقازادهها باشد، در واقع الگوی عملی و اخلاقی (سبک زندگی) ایشان نیز تفاوت چندانی با آنها ندارد. گفتههای دختر یک فوتبالیست قدیمی مبنی بر اینکه وقتی پدرم با اتومبیل لوکس و گران قیمتش به دنبالم میآید، احساس غرور و باکلاسی میکنم یا اظهارات بازیگری که میگوید دخترم عاشق فلان بازیگر سینماست چون خوشگل (خوشتیپ) است، در واقع همان اخلاقیاتی است که در جهان امروز از تفکرات پسامدرنی سرچشمه گرفتهاند.
بدین ترتیب، بحران اخلاقی امروز در بخشهایی از جامعه ما، جدا از بحران اخلاقی جهان امروز نیست. مصرف گرایی، و ابژه (کالا) انگاری انسان که امروز در صدر تفکرات لیبرال و نئولیبرال و الگوی سیاسی- اقتصادی نظامهای امپریالیستی قرار گرفته است و عوارض گستردۀ آن از بحرانهای زیست محیطی گرفته تا جنگ و فقر و بیعدالتی در گوشه و کنار دنیا، و این همه نیست مگر از دو تعبیر اشتباه در تفکرات فلسفی پسامدرن و به خصوص از مبانی اخلاقی که سرمنشاء آن به تفکرات فلسفی نیچه بازمیگردد.
نخست آنکه؛ انتقادات صریح نیچه از اسلوب اخلاقی پیش از خود- عقلگرایی اخلاقی تمرکز یافته در مدرنیسم- سرچشمه میگرفت و صرفاً بر اخلاقیات مذهبی متمرکز نبود. با این حال از آنجا که بنیانهای اخلاقی فیلسوفان عقلگرا- به ویژه در قرون 17 و 18 میلادی-اشتراکات و تأثیرات بسیاری در اخلاقیات مذهبی داشت، لاجرم انتقادات نیچه از مدرنیسم به انتقاد از بنیانهای اخلاق مذهبی نیز تعبیر و تفسیر میشود. امااشتباه دوم که خود بیربط بااشتباه نخست این فیلسوف و مفسران پسامدرن او نیست آنکه؛ اگر چه نیچه به درستی دریافته بود که عقلگرایی محض در جهان مدرن، تمدنهای انسانی را به سمت عوام فریبی، ریاکاری و انباشتگی خشم و نفرت پیش میبرد و بر این اساس جنگهای بزرگ جهانی را در قرن بیستم پیشبینی میکرد، با این حالاشتباه نیچه در این بود که عاقبت بنیانهای اخلاقی خود را نیز پیشبینی نکرده بود؛ مصرف گرایی و ابژه انگاری انسان که امروز در قالب سیاستهای نئولیبرال، جهان را به سمت بحرانهایی عمیقتر از آنچه نیچه پیشبینی میکرد، پیش میبرند.
سرانجام، جدا از مباحث فلسفی-چه مبانی اخلاقی نیچه درست باشند و چه نادرست- در جامعۀ امروز ایران که دسترنج همه عمر یک کارگر گاه به سود ماهانۀ یک ژن خوب سیاسی یا هنری هم نمیرسد، چنین اخلاقیات پسامدرنی- بر مبنای غرور و افتخار- نادرستتر از همیشه مینماید. روندی که از دهۀ 70 شمسی به این سو، معیارهای اخلاقی- انقلابی جامعه که در دهههای 50 و 60 وجود داشت و در طول هشت سال دفاع مقدس با ظهور دلیرترین و از خود گذشتهترین نسلها به اوج رسیده بود را دستخوش تغییر کرد به طوری که اینک گویا مادی گرایی واشرافیگری در بخشی از جامعه تبدیل به یک ارزش برتر شده است.
تا زمانی که نفوذ و گسترش تفکرات لیبرالیستی در ایران، ادامه داشته باشد و به ویژه در حالی که چنین الگوسازیهایی در رسانه و شبکههای اجتماعی- که خود از ابزارهای مصرف گرایی و در نتیجه مادی گرایی در جوامع در حال توسعه به شمار میآیند- هر روز گستردهتر میشود، نمیتوان به شنیدن بوی بهبود از اخلاقیات جامعه دلخوش کرد.
فرزاد میرحمیدی