نگاهی به چگونگی شکل گیری و برگزاری اردوهای جهادیِ فرهنگی در مناطق محروم- بخش پایانی
تبلور استعدادهای کودکان و نوجوانان برخاسته از نقاط محروم
«علیالظاهر سفر به بشاگرد، سفری در مکان است، اما آنها که رفتهاند میدانند این سفر علاوهبر مکان در زمان هم اتفاق میافتد. به خمینیشهر که میرسی و دانشآموزان را که میبینی، احساس میکنی برگشتهای به سالهایی که دلها زلالتر بود و از زندگی این همه توقع نداشتیم. برگشتهای به سالهایی که درد را هم بهتر میفهمیدیم و هنوز با هم غریبه نشدهبودیم...»(بخشی از دلنوشته یک جهادگر منطقه بشاگرد)
کتابخانه عمومی مرحوم حاج عبدالله والی برای دومین بار میزبان گروهی از نوجوانان و جوانان این منطقه برای طرح مدرس جهادی خواندن شده است. عدهای ازنویسندگان وشاعران برای دومین بار به بشاگرد رفتهاند تا با دانشآموزان آن منطقه درباره شعر و داستان ونقاشی وخبر مباحثی را مطرح کنند تا بتوانند استعدادهایی را دراین منطقه دورافتاده کشف کنند.
شکوفایی استعدادهای نهفته
امسال نیز برای دومین بار، مدرسه جهادی خواندن همزمان با حضور جهادگران در منطقه بشاگرد برای کودکان و نوجوان این منطقه و با همت نهاد کتابخانههای عمومی کشور برگزار شده است.
پای گفتوگو با کاظم رستمی، مجری طرح «مدرسه جهادیِ خواندن» مینشینیم؛ رستمی پیش از آن که به پرسشهایی در این باره از او داریم پاسخ دهد؛ در قالب مقدمهای توضیح میدهد:« منطقه بشاگرد به لحاظ جغرافیایی منطقهای دور افتاده و به لحاظ اقلیمی منطقهای خشک، کوهستانی و خشنی است. به لحاظ موقعیت قرارگیری در شمال شرقی استان هرمزگان قرار دارد و با سیستان و بلوچستان و هرمزگان مرز مشترک دارد. این منطقه که به لحاظ جغرافیایی محصور است تا سالها راه رفت وآمدی نداشتهاست و همین محصور شدن جغرافیایی سبب شده محرومیتی در طول سالهای دراز در آنجا پیدا شود و ریشه بدواند و بماند.»
وی میافزاید:«بعد از انقلاب، بچههای کمیته امداد اطلاع پیدا میکنند که چنین منطقهای با مردم محرومی وجود دارد و هیچ راه ارتباطی برای رسیدن به آن جا وجود ندارد. تا اینکه مرحوم حاج عبدالله والی به این منطقه میروند و از آن گزارشی تهیه میکنند و این گزارش ازطریق واسطههایی به حضرت امام(ره) میرسد و حضرت امام تاکید بر امداد رسانی این منطقه میکنند. آنچه که مرحوم حاج عبدالله والی عمر، جوانی و زندگیش را برای آن میگذارد و تمام زندگی خودشان و بعد از او برادرانش صرف کردهاند، همین فعالیتهای جهادی ذیل پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) است.»
رستمی درادامه درباره «مدرسه جهادیِ خواندن» که از مهم ترین اقدامات جهادگران در مدت اخیر بوده است، میگوید:« در نهاد کتابخانههای عمومی کشور و با ابتکار دکتر متوالیان، معاونت آموزش و پژوهش نهاد کتابخانهها، بحثی تحت این عنوان مطرح شد که ما برای مخاطبین کتابخانهها خصوصا قشر دانشآموز، نوجوان و جوان که ممکن است بر اثر محرومیت استعدادی داشته باشند که شکوفا نشده باشد در طی یک کار جهادی و انقلابی آموزشهایی را به آنان بدهیم و کارهایی را برای آنان انجام دهیم.»
وی در ادامه ضمناشاره به اینکه بشاگرد اولین منطقهای بود که این طرح در آن انجام گرفت؛ میگوید:«این طرح که «مدرسه جهادی خواندن» نام گرفت؛ در بشاگرد بهعنوان اولین منطقه انجام شد. دلیل انتخاب بشاگرد هم عمق محرومیت بشاگرد و تشنه بودن این منطقه به چنین فعالیتهای فرهنگی بود.»
مجری طرح «مدرسه جهادیِ خواندن» در بشاگرد در گفتوگو با گزارشگر کیهان بیان میکند:«در سال 96 به همت بچههای گروه جهادی صهبا و کمیته امداد بشاگرد، کتابخانهای را تحت عنوان کتابخانه عمومی مرحوم حاج عبدالله والی، در خمینی شهر بشاگرد تاسیس کردیم.»
رستمی بار دیگر به تلاشهای مرحوم والی در تاسیس مدارس مختلف در این منطقهاشاره میکند و میگوید:« از آن جایی که مخاطب خوبی در کتابخانه مرحوم والی وجود داشت، این کتابخانه بهعنوان مقر «مدرسه جهادی خواندن» انتخاب شد. اولین قدم در اردیبهشت ماه سال 97 در خمینی شهر بشاگرد برداشته شد و اولین دوره از این طرح برگزار شد؛ اساتید مطرح برای تدریس در این مدرسه جهادی از جمله: استاد علیرضا قزوه، استاد جواد محقق، استاد مصطفی محدثی خراسانی، حمیدرضا داداشی و...حضور یافتند و چندین کارگاه برای بچهها و معلمان بچهها برگزار شد.»
مدرسه جهادی
باهدف ایجاد عدالت آموزشی
پای گفتوگو با یکی دیگر از جهادگران فرهنگی منطقه بشاگرد مینشینیم. او نیز از مدرسان مدرسه جهادی خواندن بوده است. مجید استیری، دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است و خودش را نویسنده و مدرس داستاننویسی معرفی کرده و میگوید:«فعالیت تمام گروه «مدرسه جهادیِ خواندن» تدریس مباحثی اعم از داستاننویسی، شعر، نقاشی، روزنامهنگاری، روزنامهدیواری و...بود و بنده توفیق داشتم خدمت کوچکی بکنم.»
استیری در ادامه میافزاید:«ایجاد مدرسه جهادی خواندن یک حرکت بسیار پسندیده از طرف نهاد کتابخانههای عمومی کشور در راستای ایجاد عدالت آموزشی است. همانگونه که گروههای جهادی مختلف در زمینه عمرانی به اقصا نقاط کشور عازم میشوند تا به رفع محرومیت بپردازند، بیشک نیاز است گروههای فرهنگی نیز بار سفر ببندند و برای رفع فقر فرهنگی عازم روستاهای دورافتاده شوند تا مردم مناطق محروم نیز طعم عدالت آموزشی را بچشند.»
این جهادگر انقلابی درباره تفاوت امکانات که بیعدالتی را میان نوجوانان شهری مثل تهران و منطقهای مثل بشاگرد را دچار میشود، میگوید:«تمرکز امکانات فرهنگی و آموزشی در تهران و شهرهای بزرگ وعدم دسترسی روستاییان به این امکانات یکی از شواهد بیعدالتی است که انشاءلله به همت جهادگران فرهنگی و مسئولان دغدغهمند مرتفع خواهد شد.»
وی در ادامه بیان میکند:«هر نوجوان تهرانی که در زمینه ادبیات یا هنر اندک ذوقی داشته باشد با صرف کمترین هزینه و زمان میتواند در یکی از فرهنگسراهای تهران در جلسه یک استاد نامدار شرکت کند، اما اگر یک نوجوان بشاگردی استعداد فوقالعادهای در این زمینهها داشته باشد زمینه کشف و پرورش آن فراهم نیست.»
استیری با ابراز امیدواری از طرح مدرسه جهادی خواندن عنوان میکند:«امیدواریم همانگونه که دبیرکل محترم نهاد کتابخانههای عمومی جناب آقای مختارپور اعلام کردهاند فعالیت «مدرسه جهادی خواندن» گسترش یابد و در گروههای مختلف به سایرمناطق محروم اعزام شوند.»
اغلب جهادگران منطقه بشاگرد بر این باورند که اگر از منظر مسائل عمرانی و رفاهی قضاوت کنیم؛ این منطقه هنوز با مشکلات فراوانی روبهروست؛ مجید اسطیری در این باره میگوید: «رفع این مشکلات با نظام بروکراتیک معمول که کاهلانه حرکت میکند، ممکن به نظر نمیرسد و نیاز به عزم راسخ مرد بزرگی چون حاج عبدالله والی دارد؛ ولی از منظر فرهنگی به نظرم علیرغم مشکلات موجود وضع آن قدرها هم بد نیست و حضور یکی دو هفتهای در منطقه نشان میدهد که برخی معضلات فرهنگی شهرهای بزرگ در این منطقه وجود ندارد یا چندان آسیبزا نیست.»
او که نظام خانواده را در این منطقه محروم محکمتر میداند، بیان میکند:«مهمترین تهدیدی که برای این رکن وجود دارد، مشکل اقتصادی است. به همت اخوان والی در چند دهه گذشته، ساز و کار تربیت نیروهای فرهنگی اعم از معلم و روحانی به خوبی به ثمر نشسته و کمتر روستایی را میتوان یافت که یک طلبه یا معلم از آنجا برخاسته باشد. برخی دانشجویان بشاگردی موفق به کسب مدارج بالای تحصیلی شدهاند وهماکنون خودشان در جهت رفع محرومیت علمی تلاش میکنند.»
این درحالی است که استیری معتقد است نمیتوان انکار کرد که کماکان مشکلاتی جدی باقی مانده است، میگوید:«مهمترین این مشکلات بیکاریاست که به همراه خود اعتیاد و مشکلات دیگر را هم همراه میآورد.»
وی در پایان عنوان میکند:«به شدت لازم است نوجوانانی که در جریان اردوهای مدرسه جهادی خواندن کشف استعداد میشوند، رها نشده و دورههای آموزشی برای آنان ادامه داشته باشد تا همین نوجوانان برخاسته از مناطق محروم که یاران صادق انقلاب هستند، هنرمندان آینده ما باشند، نه نازپروردگان تنعم که نهایتا راهی به دوست نمیبرند.»
از دل برآمدههای جهادگران
مجید استیری در دلنوشتهای از طرف خودش و دیگر جهادگران مینویسد:« علیالظاهر سفر به بشاگرد، سفری در مکان است، اما آنها که رفتهاند میدانند این سفر علاوهبر مکان در زمان هم اتفاق میافتد. به خمینیشهر که میرسی و دانشآموزان را که میبینی، احساس میکنی برگشتهای به سالهایی که دلها زلالتر بود و از زندگی این همه توقع نداشتیم. برگشتهای به سالهایی که درد را هم بهتر میفهمیدیم و هنوز با هم غریبه نشده بودیم.
بنده کمترین یکی دو بار نشستم که متنی بنویسم درباره اردوی «مدرسه جهادیِ خواندن» اما راستش ندانستم چه تقریر کنم؟ این بود که گفتم خاطره گونهای بنویسم درباره یک لحظه لطیف که در اردوی نخست کشف کردم. برای اثبات همین مدعا که سفر به بشاگرد هم سفری است در مکان و هم سفری است در زمان. و بالاتر از آن سفری در درون. سیر است و هم سلوک. و البته استاد علیرضا قزوه که در اردوی نخست همراه ما بود نقش اساسی را در شکلگیری این لحظه زیبا داشت و این چند خط در واقع منعکسکننده «الگوسازی جهاد فرهنگی» نیز هست ان شاءالله.
نشستهبودیم در مسجد خمینیشهر و قرار بود دانشآموزانی که به تازگی شاعر شدهبودند بیایند شعرهایشان را بخوانند. طرفه شب شعری بود با دو نوع شاعر، شاعران جوانی که تنها یک روز از عمر شاعر شدنشان میگذشت و شاعران پیش کسوتی که عمر پیش کسوتیشان به اندازه عمر انقلاب بود. جواد محقق و علیرضا قزوه.
بچههای بشاگرد شعر گفتن را در یک جلسه از علیرضا قزوه یاد گرفته بودند. با روش ساده و ابداعی خود او که فقط به آهنگ کلمات کار دارد نه به تخیل و کشف و فلان و بهمان. به نظرم استاد قزوه راه درست را پیدا کرده بود. وزن و موسیقی خودش دام را پیش پای هر کسی که بخواهد شعر بگوید پهن میکند و بعد اندک اندک کلمهها رنگ پیدا میکنند و خیالانگیز میشوند.
در مسیر میناب به خمینیشهر قزوه این روش ابداعی را توی مینیبوس ما بر روی یکی دو نفر از همراهانی که شاعر نبودند پیاده کرد و برایمان جالب بود که در حد خودش جواب گرفت.
خلاصه آن شب قرار بود دختر و پسر دانشآموز نوجوان در اولین شب شعر عمرشان اولین شعرشان را بخوانند. حس قشنگی که در آن دو سه روز من را احاطه کردهبود موقع شعر خواندن بچهها خیلی قشنگتر هم شدهبود. شعرهایی با وزنهای کوتاه مقطع که از طبع نوپای دانشآموزان محروم و فقیر برآمدهبود. اما حس قشنگم وقتی تبدیل به اعجاب شد که قرار شد یکی از دخترهای دبیرستانی بیاید و شعرش را بخواند. نمیدانم چرا ذهنم فوری خودش را آماده این کرد که پسرها زل بزنند به دختری که احتمالا در بیسابقهترین موقعیت عمرش بود: شعر خواندن جلوی پسرها آن هم در مسجد بشاگرد! اما آنچه اتفاق افتاد برایم غیرمنتظره بود.
من آن عقب نشستهبودم و همه پسرها را زیر نظر داشتم. وقتی دختر تازه شاعر شده ما داشت میرفت به طرف سن چند نفری سرک کشیدند ببینند کیست که میخواهد شعر بخواند اما وقتی دخترک شروع به شعر خواندن کرد همه پسرها بدون استثنا سرشان را پایین انداختند. من تعجب کردم. چیزی مانعشان نبود، عیبی هم در این کار نبود، مچشان را هم نمیگرفتند، از بغل دستیشان هم خجالت نمیکشیدند. فکر کردم اگر چنین موقعیتی در یک دبیرستان پسرانه وسط تهران پیش بیاید، دانشآموزان پسر چه طور رفتار خواهند کرد؟
الغرض با دیدن این صحنه خیلی حالم خوش شد. کیف کردم. در زمان سفر کردم. در احوالات خودم سیر کردم و برگشتم به وقتی که خودم هم لااقل به خیال خودم با صفا بودم. مثل این بچهها بودم.
یکاشاره کوتاه دیگر هم به مشاهدهای دیگر بکنم. آن هم نوع شعر خواندن علیرضا قزوه برای بچهها بود. قزوه شعر خودش را هم همان طور مقطع و بریده شبیه شعرهای بچهها خواند. نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوا / فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا. و جالب اینجا بود که همین نوع شعر خواندن برای من بیشتر تاثیرگذار بود تا آن نوع مرسوم. خدایش عزیز دارد.»
نمایشگاهی از آثار هنری
بچههای بشاگرد در کیهان
اما روایت «داستان مدرسه جهادیِ خواندن» بعد از برگزاری دورههای آموزشی در بشاگرد خاتمه نمییابد. از میان مدرسینی که در این دوره حضور پیدا کردند؛ علی دانشور، سردبیر مجله کیهان بچهها با همکاری سایر جهادگران و فعالان نهاد کتابخانههای عمومی کشور، فعالیتهای هنری بچههای بشاگرد را به تهران و موسسه کیهان میرسانند. آثار هنری کودکان و نوجوانان این منطقه محروم به نمایشگاهی تبدیل میشوند که علاوهبر بازدید مدیرکل نهاد کتابخانهها و مدیر مسئول کیهان از آنها قرار میشود تا بخشی از آنها از طریق مجله کیهان بچهها نیز منتشر شوند.
کتابخانه عمومی مرحوم حاج عبدالله والی برای دومین بار میزبان گروهی از نوجوانان و جوانان این منطقه برای طرح مدرس جهادی خواندن شده است. عدهای ازنویسندگان وشاعران برای دومین بار به بشاگرد رفتهاند تا با دانشآموزان آن منطقه درباره شعر و داستان ونقاشی وخبر مباحثی را مطرح کنند تا بتوانند استعدادهایی را دراین منطقه دورافتاده کشف کنند.
شکوفایی استعدادهای نهفته
امسال نیز برای دومین بار، مدرسه جهادی خواندن همزمان با حضور جهادگران در منطقه بشاگرد برای کودکان و نوجوان این منطقه و با همت نهاد کتابخانههای عمومی کشور برگزار شده است.
پای گفتوگو با کاظم رستمی، مجری طرح «مدرسه جهادیِ خواندن» مینشینیم؛ رستمی پیش از آن که به پرسشهایی در این باره از او داریم پاسخ دهد؛ در قالب مقدمهای توضیح میدهد:« منطقه بشاگرد به لحاظ جغرافیایی منطقهای دور افتاده و به لحاظ اقلیمی منطقهای خشک، کوهستانی و خشنی است. به لحاظ موقعیت قرارگیری در شمال شرقی استان هرمزگان قرار دارد و با سیستان و بلوچستان و هرمزگان مرز مشترک دارد. این منطقه که به لحاظ جغرافیایی محصور است تا سالها راه رفت وآمدی نداشتهاست و همین محصور شدن جغرافیایی سبب شده محرومیتی در طول سالهای دراز در آنجا پیدا شود و ریشه بدواند و بماند.»
وی میافزاید:«بعد از انقلاب، بچههای کمیته امداد اطلاع پیدا میکنند که چنین منطقهای با مردم محرومی وجود دارد و هیچ راه ارتباطی برای رسیدن به آن جا وجود ندارد. تا اینکه مرحوم حاج عبدالله والی به این منطقه میروند و از آن گزارشی تهیه میکنند و این گزارش ازطریق واسطههایی به حضرت امام(ره) میرسد و حضرت امام تاکید بر امداد رسانی این منطقه میکنند. آنچه که مرحوم حاج عبدالله والی عمر، جوانی و زندگیش را برای آن میگذارد و تمام زندگی خودشان و بعد از او برادرانش صرف کردهاند، همین فعالیتهای جهادی ذیل پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) است.»
رستمی درادامه درباره «مدرسه جهادیِ خواندن» که از مهم ترین اقدامات جهادگران در مدت اخیر بوده است، میگوید:« در نهاد کتابخانههای عمومی کشور و با ابتکار دکتر متوالیان، معاونت آموزش و پژوهش نهاد کتابخانهها، بحثی تحت این عنوان مطرح شد که ما برای مخاطبین کتابخانهها خصوصا قشر دانشآموز، نوجوان و جوان که ممکن است بر اثر محرومیت استعدادی داشته باشند که شکوفا نشده باشد در طی یک کار جهادی و انقلابی آموزشهایی را به آنان بدهیم و کارهایی را برای آنان انجام دهیم.»
وی در ادامه ضمناشاره به اینکه بشاگرد اولین منطقهای بود که این طرح در آن انجام گرفت؛ میگوید:«این طرح که «مدرسه جهادی خواندن» نام گرفت؛ در بشاگرد بهعنوان اولین منطقه انجام شد. دلیل انتخاب بشاگرد هم عمق محرومیت بشاگرد و تشنه بودن این منطقه به چنین فعالیتهای فرهنگی بود.»
مجری طرح «مدرسه جهادیِ خواندن» در بشاگرد در گفتوگو با گزارشگر کیهان بیان میکند:«در سال 96 به همت بچههای گروه جهادی صهبا و کمیته امداد بشاگرد، کتابخانهای را تحت عنوان کتابخانه عمومی مرحوم حاج عبدالله والی، در خمینی شهر بشاگرد تاسیس کردیم.»
رستمی بار دیگر به تلاشهای مرحوم والی در تاسیس مدارس مختلف در این منطقهاشاره میکند و میگوید:« از آن جایی که مخاطب خوبی در کتابخانه مرحوم والی وجود داشت، این کتابخانه بهعنوان مقر «مدرسه جهادی خواندن» انتخاب شد. اولین قدم در اردیبهشت ماه سال 97 در خمینی شهر بشاگرد برداشته شد و اولین دوره از این طرح برگزار شد؛ اساتید مطرح برای تدریس در این مدرسه جهادی از جمله: استاد علیرضا قزوه، استاد جواد محقق، استاد مصطفی محدثی خراسانی، حمیدرضا داداشی و...حضور یافتند و چندین کارگاه برای بچهها و معلمان بچهها برگزار شد.»
مدرسه جهادی
باهدف ایجاد عدالت آموزشی
پای گفتوگو با یکی دیگر از جهادگران فرهنگی منطقه بشاگرد مینشینیم. او نیز از مدرسان مدرسه جهادی خواندن بوده است. مجید استیری، دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است و خودش را نویسنده و مدرس داستاننویسی معرفی کرده و میگوید:«فعالیت تمام گروه «مدرسه جهادیِ خواندن» تدریس مباحثی اعم از داستاننویسی، شعر، نقاشی، روزنامهنگاری، روزنامهدیواری و...بود و بنده توفیق داشتم خدمت کوچکی بکنم.»
استیری در ادامه میافزاید:«ایجاد مدرسه جهادی خواندن یک حرکت بسیار پسندیده از طرف نهاد کتابخانههای عمومی کشور در راستای ایجاد عدالت آموزشی است. همانگونه که گروههای جهادی مختلف در زمینه عمرانی به اقصا نقاط کشور عازم میشوند تا به رفع محرومیت بپردازند، بیشک نیاز است گروههای فرهنگی نیز بار سفر ببندند و برای رفع فقر فرهنگی عازم روستاهای دورافتاده شوند تا مردم مناطق محروم نیز طعم عدالت آموزشی را بچشند.»
این جهادگر انقلابی درباره تفاوت امکانات که بیعدالتی را میان نوجوانان شهری مثل تهران و منطقهای مثل بشاگرد را دچار میشود، میگوید:«تمرکز امکانات فرهنگی و آموزشی در تهران و شهرهای بزرگ وعدم دسترسی روستاییان به این امکانات یکی از شواهد بیعدالتی است که انشاءلله به همت جهادگران فرهنگی و مسئولان دغدغهمند مرتفع خواهد شد.»
وی در ادامه بیان میکند:«هر نوجوان تهرانی که در زمینه ادبیات یا هنر اندک ذوقی داشته باشد با صرف کمترین هزینه و زمان میتواند در یکی از فرهنگسراهای تهران در جلسه یک استاد نامدار شرکت کند، اما اگر یک نوجوان بشاگردی استعداد فوقالعادهای در این زمینهها داشته باشد زمینه کشف و پرورش آن فراهم نیست.»
استیری با ابراز امیدواری از طرح مدرسه جهادی خواندن عنوان میکند:«امیدواریم همانگونه که دبیرکل محترم نهاد کتابخانههای عمومی جناب آقای مختارپور اعلام کردهاند فعالیت «مدرسه جهادی خواندن» گسترش یابد و در گروههای مختلف به سایرمناطق محروم اعزام شوند.»
اغلب جهادگران منطقه بشاگرد بر این باورند که اگر از منظر مسائل عمرانی و رفاهی قضاوت کنیم؛ این منطقه هنوز با مشکلات فراوانی روبهروست؛ مجید اسطیری در این باره میگوید: «رفع این مشکلات با نظام بروکراتیک معمول که کاهلانه حرکت میکند، ممکن به نظر نمیرسد و نیاز به عزم راسخ مرد بزرگی چون حاج عبدالله والی دارد؛ ولی از منظر فرهنگی به نظرم علیرغم مشکلات موجود وضع آن قدرها هم بد نیست و حضور یکی دو هفتهای در منطقه نشان میدهد که برخی معضلات فرهنگی شهرهای بزرگ در این منطقه وجود ندارد یا چندان آسیبزا نیست.»
او که نظام خانواده را در این منطقه محروم محکمتر میداند، بیان میکند:«مهمترین تهدیدی که برای این رکن وجود دارد، مشکل اقتصادی است. به همت اخوان والی در چند دهه گذشته، ساز و کار تربیت نیروهای فرهنگی اعم از معلم و روحانی به خوبی به ثمر نشسته و کمتر روستایی را میتوان یافت که یک طلبه یا معلم از آنجا برخاسته باشد. برخی دانشجویان بشاگردی موفق به کسب مدارج بالای تحصیلی شدهاند وهماکنون خودشان در جهت رفع محرومیت علمی تلاش میکنند.»
این درحالی است که استیری معتقد است نمیتوان انکار کرد که کماکان مشکلاتی جدی باقی مانده است، میگوید:«مهمترین این مشکلات بیکاریاست که به همراه خود اعتیاد و مشکلات دیگر را هم همراه میآورد.»
وی در پایان عنوان میکند:«به شدت لازم است نوجوانانی که در جریان اردوهای مدرسه جهادی خواندن کشف استعداد میشوند، رها نشده و دورههای آموزشی برای آنان ادامه داشته باشد تا همین نوجوانان برخاسته از مناطق محروم که یاران صادق انقلاب هستند، هنرمندان آینده ما باشند، نه نازپروردگان تنعم که نهایتا راهی به دوست نمیبرند.»
از دل برآمدههای جهادگران
مجید استیری در دلنوشتهای از طرف خودش و دیگر جهادگران مینویسد:« علیالظاهر سفر به بشاگرد، سفری در مکان است، اما آنها که رفتهاند میدانند این سفر علاوهبر مکان در زمان هم اتفاق میافتد. به خمینیشهر که میرسی و دانشآموزان را که میبینی، احساس میکنی برگشتهای به سالهایی که دلها زلالتر بود و از زندگی این همه توقع نداشتیم. برگشتهای به سالهایی که درد را هم بهتر میفهمیدیم و هنوز با هم غریبه نشده بودیم.
بنده کمترین یکی دو بار نشستم که متنی بنویسم درباره اردوی «مدرسه جهادیِ خواندن» اما راستش ندانستم چه تقریر کنم؟ این بود که گفتم خاطره گونهای بنویسم درباره یک لحظه لطیف که در اردوی نخست کشف کردم. برای اثبات همین مدعا که سفر به بشاگرد هم سفری است در مکان و هم سفری است در زمان. و بالاتر از آن سفری در درون. سیر است و هم سلوک. و البته استاد علیرضا قزوه که در اردوی نخست همراه ما بود نقش اساسی را در شکلگیری این لحظه زیبا داشت و این چند خط در واقع منعکسکننده «الگوسازی جهاد فرهنگی» نیز هست ان شاءالله.
نشستهبودیم در مسجد خمینیشهر و قرار بود دانشآموزانی که به تازگی شاعر شدهبودند بیایند شعرهایشان را بخوانند. طرفه شب شعری بود با دو نوع شاعر، شاعران جوانی که تنها یک روز از عمر شاعر شدنشان میگذشت و شاعران پیش کسوتی که عمر پیش کسوتیشان به اندازه عمر انقلاب بود. جواد محقق و علیرضا قزوه.
بچههای بشاگرد شعر گفتن را در یک جلسه از علیرضا قزوه یاد گرفته بودند. با روش ساده و ابداعی خود او که فقط به آهنگ کلمات کار دارد نه به تخیل و کشف و فلان و بهمان. به نظرم استاد قزوه راه درست را پیدا کرده بود. وزن و موسیقی خودش دام را پیش پای هر کسی که بخواهد شعر بگوید پهن میکند و بعد اندک اندک کلمهها رنگ پیدا میکنند و خیالانگیز میشوند.
در مسیر میناب به خمینیشهر قزوه این روش ابداعی را توی مینیبوس ما بر روی یکی دو نفر از همراهانی که شاعر نبودند پیاده کرد و برایمان جالب بود که در حد خودش جواب گرفت.
خلاصه آن شب قرار بود دختر و پسر دانشآموز نوجوان در اولین شب شعر عمرشان اولین شعرشان را بخوانند. حس قشنگی که در آن دو سه روز من را احاطه کردهبود موقع شعر خواندن بچهها خیلی قشنگتر هم شدهبود. شعرهایی با وزنهای کوتاه مقطع که از طبع نوپای دانشآموزان محروم و فقیر برآمدهبود. اما حس قشنگم وقتی تبدیل به اعجاب شد که قرار شد یکی از دخترهای دبیرستانی بیاید و شعرش را بخواند. نمیدانم چرا ذهنم فوری خودش را آماده این کرد که پسرها زل بزنند به دختری که احتمالا در بیسابقهترین موقعیت عمرش بود: شعر خواندن جلوی پسرها آن هم در مسجد بشاگرد! اما آنچه اتفاق افتاد برایم غیرمنتظره بود.
من آن عقب نشستهبودم و همه پسرها را زیر نظر داشتم. وقتی دختر تازه شاعر شده ما داشت میرفت به طرف سن چند نفری سرک کشیدند ببینند کیست که میخواهد شعر بخواند اما وقتی دخترک شروع به شعر خواندن کرد همه پسرها بدون استثنا سرشان را پایین انداختند. من تعجب کردم. چیزی مانعشان نبود، عیبی هم در این کار نبود، مچشان را هم نمیگرفتند، از بغل دستیشان هم خجالت نمیکشیدند. فکر کردم اگر چنین موقعیتی در یک دبیرستان پسرانه وسط تهران پیش بیاید، دانشآموزان پسر چه طور رفتار خواهند کرد؟
الغرض با دیدن این صحنه خیلی حالم خوش شد. کیف کردم. در زمان سفر کردم. در احوالات خودم سیر کردم و برگشتم به وقتی که خودم هم لااقل به خیال خودم با صفا بودم. مثل این بچهها بودم.
یکاشاره کوتاه دیگر هم به مشاهدهای دیگر بکنم. آن هم نوع شعر خواندن علیرضا قزوه برای بچهها بود. قزوه شعر خودش را هم همان طور مقطع و بریده شبیه شعرهای بچهها خواند. نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوا / فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا. و جالب اینجا بود که همین نوع شعر خواندن برای من بیشتر تاثیرگذار بود تا آن نوع مرسوم. خدایش عزیز دارد.»
نمایشگاهی از آثار هنری
بچههای بشاگرد در کیهان
اما روایت «داستان مدرسه جهادیِ خواندن» بعد از برگزاری دورههای آموزشی در بشاگرد خاتمه نمییابد. از میان مدرسینی که در این دوره حضور پیدا کردند؛ علی دانشور، سردبیر مجله کیهان بچهها با همکاری سایر جهادگران و فعالان نهاد کتابخانههای عمومی کشور، فعالیتهای هنری بچههای بشاگرد را به تهران و موسسه کیهان میرسانند. آثار هنری کودکان و نوجوانان این منطقه محروم به نمایشگاهی تبدیل میشوند که علاوهبر بازدید مدیرکل نهاد کتابخانهها و مدیر مسئول کیهان از آنها قرار میشود تا بخشی از آنها از طریق مجله کیهان بچهها نیز منتشر شوند.