سرنوشت مخالف حکم الهی غدیر (حکایت خوبان)
در روز غدیر خم وقتی خطبه و سخنان پیامبر(ص) تمام شد، مردی به نام «جابر بن نضر» یا بنا به گفته برخی به نام «حارث بن نعمان» حضور پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: یا محمد! به ما دستور دادی، به یگانگی خداوند و پیامبری تو شهادت دهیم و از ما خواستی نماز و روزه، حج و زکات انجام دهیم، همه را پذیرفتیم. ولی به این مقدار بسنده نکردی و امروز، پسر عمویت «علی» را بر ما گماردی و او را به همه ما ترجیح دادی و فرمودی: «من کنت مولاه فعلی مولاه». آیا آنچه گفتی از سوی خداوند بود یا خواست خودت؟ رسول خدا(ص) فرمودند: سوگند به آن خدایی که جز او معبودی نیست، آنچه گفتم به دستور خداوند بوده است. آن مرد با ناراحتی پشت به رسول خدا نموده و رفت تا بر شترش سوار شود ولی در بین راه با خدا چنین مناجات کرد: بار خدایا اگر آنچه (محمد) میگوید حق است، فرمان بده از آسمان بر ما سنگ ببارد یا عذابی دردناک به سوی ما روانهساز، این جمله را گفت، هنوز به شترش نرسیده بود که ناگاه سنگی از آسمان فرود آمد و سر او را نشانه گرفت، از مغز سر وارد بدنش شد و از پایین بیرون آمد و او را درجا کشت و به دنبال آن این آیات از سوره معارج نازل شد:
سئل سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع، من الله ذیالمعارج»
سائلی از خداوند بزرگ طلب عذاب کرد، عذابی که بلافاصله واقع شد و هیچ قدرتی آن عذاب را از کافران نمیتواند دفع کند. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- الغدیر، ج 1، ص 239
سئل سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع، من الله ذیالمعارج»
سائلی از خداوند بزرگ طلب عذاب کرد، عذابی که بلافاصله واقع شد و هیچ قدرتی آن عذاب را از کافران نمیتواند دفع کند. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- الغدیر، ج 1، ص 239