سقوط انسانیت و اخلاق به چاه با طناب پوسیده قومیتگرایی
رضا صفری
گاهی اوقات انسان کاری انجام میدهد و بعد از مدتها وقتی به آن کارش فکر میکند، متعجب میشود و خود را سرزنش میکند که آیا تا این اندازه کوته فکری کردهام؟ غل و زنجیر هیجان، احساس و لذتهای توهمی، گاهی اوقات چنان دست و پای ذهنمان را میفشارد که گویی استخوانهای وجدانمان را خرد میکند.
وجدان انسان وقتی بیشتر درد میگیرد که یک سلبریتی از سگ یا گربه عکس میگذارد، در مورد تخصصیترین مسائل کشور اظهار نظرسادهلوحانه میکند، در زمان اغتشاشات، روشنفکر از آب بیرون میآید، اما حاضر نیست از خاک و خون کشیده شدن کودکان و نوزادان یمنی دمی بزند؛ در مورد آب خرمشهر و آبادان(که البته اصلاح مشکلات آن آرزوی همه است) پست میگذارد اما نمیفهمد که غذا وآب و دارو را بر کودک و نوزادی تحریم کنی یعنی چه؟
اگر گرد و غباری که درندگان و وحوش کره زمین بر چهره مادران و کودکان یمنی نشانده اند، بیشتر از هوای غبار آلود اهواز نباشد (که البته وظیفه مسئولان است برای حل این معضل چند ساله هموطنان جنوبی تلاش کنند)، کمتر از آن هم نیست؛ میگویم چقدر استعمار موفق بوده است!!! گاهی اوقات احساسات ما را هم استعمار میکند اما متوجه نمیشویم.
زلزله کرمانشاه چند دقیقه و چند ثانیه بود و البته غم فقدان صدها هموطن و بیخانمانی هزاران عزیز دیگر بسیار سخت بود و چه بهجا مردم مثل همیشه به کمک هموطنانشان شتافتند، اما زلزله یمن سالهاست که هنوز حتی انگشت کوچک بعضیها را هم تکان نداده است؛ تن آدمیت از این فاجعه میلرزد؛ آیا ارزش یک اعتراض، راهپیمایی، بیانیه، عکس گذاشتن هم برای برخیها نداشت؟ آیا خطهایی را که برای کشورها بر صفحه کاغذ ترسیم کردهاند، به انسانیت هم سرایت کرده است؟
اگر ما این قدر ناسیونالیست هستیم، چرا کالای ایرانی نمیخریم؟ چرا برای توجیه نخریدن کالای ایرانی هزار تا دلیل میآوریم؟ چرا فرهنگ و مذهب خود را به کنار راندهایم؟ لباس، خوراک و سبک زندگی غربی را به راحتی پذیرفتهایم؟ مگر همین سطحی نگرها نمیگویند اسلام برای عربهاست؛ پیغمبر چرا عرب بوده است؟ اگر عرب نه، پس غرب هم نه!!!
اگر ایرانیان سریع مجذوب اسلام شدهاند به دلیل روحیه حقطلبی آنان و مفاهیم والای اسلام عزیز بود؛ اتفاقاً این نشان میدهد که ایرانیها سد جهالت عرب و عجم و ترک و کرد و... را شکستهاند.
در روزهای اخیر تصاویری از درگیری تماشاگران فوتبال در شهرهای مختلف ایران، بین مردم دست به دست میشود؛ متأسفانه در برخی از استانهای کشور، حتی بین یک شهر با شهر دیگر، به خاطر لوبیای سحرآمیز توپ فوتبال، درگیریهای خونین به راه میافتد و یا الفاظ رکیک به همدیگر گفته میشود.
باید گفت: شما که حاضرید برای یک توپ فوتبال، چشم انسانی را کور کنید و سنگ جهالت را به سر تماشاگر تیم مقابل پرتاب کنید، آیا همین قدر هیجان دارید که سنگ کالای وطنی را به سینه بزنید و سنگ کالای خارجی را به سمت دشمن پرتاب کنید؟ آیا میتوانید چشم دشمنی را که سر تا پا برای خشکاندن ریشه کشورت آماده است، از حدقه بیرون آورید؟