«خندوانه» چرا به این روز افتاد؟
آرش فهیم
سؤالی که برای بسیاری پیش میآید این است که چرا محصولات سرگرمکننده هنری و رسانهای در کشور ما به این وضعیت رسیدهاند؟
یکی از دلایل به وجود آمدن این معضل در فضای فرهنگی ایران، رویکرد شبهروشنفکرانهای است که به ظاهر در پی پالایش هنر بوده اما در عمل، آسیبهای زیادی را به پیکره فرهنگ و هنر ایران وارد کرده است. این رویکرد چیزی نیست جز تفکیک هنر به دو گروه «جدی» و «تفننی» یا «عامهپسند» و «نخبهگرا»! در ایران از دههها قبل رسم بر این بوده که میان آثار هنری سرگرمکننده و به اصطلاح روشنفکرانه، مرز محکمی کشیده میشد. اگر کسی میخواست حرف مهمی بزند باید سخنش را طوری میگفت که مردم متوجه آن نشوند. کسی هم اگر میخواست برای تفریح مردم کار کند، حتما باید به لوده بازی رو میآورد. این تقسیمبندیها بعد از انقلاب بیشتر شد. مدیرانی که دهه اول انقلاب، در پرتگاه چپزدگی افتاده بودند و بعداً به پرتگاه عمیقتر لیبرال سرمایهداری سقوط کردند و وضع فرهنگی موجود را به وجود آوردند، انواع تقسیمبندیهای باسمهای را در عرصه هنر ایجاد کردند. مثلاً سینما به جزیرههای جدا افتادهای چون گیشهای و تجربی و جشنوارهای و معناگرا و استراتژیک و چه و چه تفکیک شد. یک طرف فیلمهایی را داریم که آنقدر عصا قورت داده و زمخت هستند که مردم نمیتوانند ۱۰ دقیقه هم آنها را تماشا کنند - جالب این است که برای این «نافیلم»ها گروه حمایتی «هنر و تجربه» را هم راه انداختهاند!- یک طرف هم فیلمهای سرگرمکننده و مفرح را داریم که سر تا پا فحش و رکیک گویی و ناسزانمایی هستند! در حاشیه نیز فیلمهای انقلابی و استراتژیک و دفاع مقدسی هستند که آنها هم جزیرهای جدا از سایر بخشها محسوب میشوند. این درحالی است که در کشورهای صاحب صنعت سینما، همه این انواع یکی هستند؛ خیلی از فیلمهای هالیوودی، هم تجربیاند هم سرگرمکننده و هم استراتژیک. در زمینه کمدی هم اینگونه بوده است. دم دستیترین مثال، چارلی چاپلین است. فیلمهای او پر از انگارههای سیاسی و اجتماعی و فلسفیاند، اما فیلم هایش را هم پروفسور فلسفه میبیند و میخندد و هم کودک خردسال.
«خندوانه» محصول نگاه معیوب و ضدفرهنگی شبه روشنفکران است که به تلویزیون هم راه یافته است؛ دیدگاهی که میگوید جای تفکر و اندیشه در میزگردهای خشک و بیمخاطب شبکه چهار است، برنامههای انقلابی باید در شبکه افق دپو شوند و جنگهای عامهپسند در شبکه نسیم! برنامه سرگرمکننده هم که از نگاه مدیران رسانهای ما یعنی شوهای جفنگ و مسخرهبازی و رکیکگویی... و لاغیر!
به همین دلیل هم این روزها به شدت به یک انقلاب رسانهای نیازمندیم که این بازی کهنه که فرهنگ کشور ما را به سمت قهقرا میبرد را به هم بریزد و طرحی جدید و کارآمد را روی کار بیاورد. یعنی دستگاه تولید بیمحتوا، هم در سینما و هم در تلویزیون باید جای خود را به نظامی بدهند که محصولاتش با نیازهای تفریحی و فرهنگی جامعه و اهداف کلان حاکمیت مماس باشد؛ راه پیشرفت و اعتلای صداوسیما و مقابله با جنگ نرم از مسیر همراه و یگانه شدن جذابیت، اندیشه گرایی و انقلابی بودن میگذرد. شبکه افق سیما تنها زمانی به کارآمدی میرسد که بتواند حرف انقلابی خودش را برای بینندگان «خندوانه» هم بزند و شبکه نسیم هم موقعی موفق ارزیابی میشود که به بینندگان انبوه «خندوانه» توهین نکند و سرگرم سازی این برنامه به خودآگاهی مخاطبش منجر شود. برنامه «خندوانه» در سری دوم خودش به این نگاه آرمانی تمایل داشت. در آن سری، این برنامه از ادابازی و خنده زورکی فراتر رفت و از ظرفیت به وجود آمده برای طرح مطالب مفیدتر هم استفاده میشد. در آن سری که سال 94 پخش میشد، برنامه «خندوانه» با دعوت از مهمانهای ویژه خود، توانست به محتوایی تأثیرگذار هم دست باید. مهمانانی چون رزمندگان و ایثارگران دوران دفاع مقدس، شخصیتهای موفق سیاسی، اجتماعی و علمی و... اما سری سوم برنامه که پخش آن از آغاز سال 95 شروع شد، سیری نزولی را طی کرد تا امروز که با خنداننده شو و اجرای بسیار ضعیف احسان کرمی، به پایینترین سطح خودش رسیده است.
به نظر میرسد راه رهایی «خندوانه» از اوضاع بغرنج امروز این است که از اندیشمندان و نظریهپردازهای هنر و رسانه دعوت به عمل آید تا شاخصهای عملی طنز واقعی که هم برای مردم قابل قبول باشد و هم تأثیر مثبت بگذارد را فراهم کنند. مسئولیت رسانه در این اوضاع بسیار سنگینتر است و به جای تلاش برای اینکه مخاطب مشکلاتش را فراموش کند، باید او را به خودآگاهی رساند و راهحل مشکلات را آموزش داد.