نیاکان پرستی و نیاکان دوستی از دیدگاه قرآن
کریم رزمجو
ملی پرستی افراطی نمادی از نیاکان پرستی به جای حق پرستی است؛ به طوری که مدعیان عقلانیت و فرهنگ، به جای افکار و رفتار عقلانی و عقلایی، چنان گرفتار این پدیده میشوند که همه ابعاد زندگی آنان را موجی از خرافات و سنتهای بیهوده و باطل در بر میگیرد. آنان با ظاهری موجه و گاه در اوج رفاه و آسایش، چنان فرحناک و بدمستانه رفتارهای جاهلی بیخردانه با نادانی تمام انجام میدهند که اقوام وحشی بیتمدن در برابر آنان، در سطح عالی از فرهنگ و مدنیت جلوه میکنند. آنانی که دم از تمدن و فرهنگ و مدنیت میزنند گاه رفتارهای بسیار خشونتآمیز و ددمنشانه چون گاوبازی اسپانیایی و خروس جنگی ایرانی از خود بروز میدهند که وحوش جنگل نیز انجام نمیدهند؛ زیرا خشونت وحوش برای حفظ بقای خود و نسل است، نه تفریح و آزار و اذیت حیوانات و جانداران بیزبان.
آموزههای قرآنی، ضمن تایید وطن دوستی به هر معنا و مفهوم ظاهری و عرفانی آن و نیز تشویق سخنان و رفتار محبت آمیز و علاقه مندی نسبت به نیاکان همچون فرزندان، با نگرش انتقادی، به آسیب شناسی اهتمام افراطی به نیاکان و تقلید کورکورانه از هر سنت و آدابی از آنها پرداخته است. نگرش قرآنی مبتنی بر فلسفه الهی زندگی و اهداف آن سامان یافته و سبک زندگی و سلوک رفتاری آدمی را در این چارچوب تبیین میکند. این نگرش قرآنی، همراه با عقلانیت عاطفی است و از نگرش فاقد عواطف پرهیز شده است؛ زیرا همان طوری که عقلانیت، بخشی از هویت انسانی است عواطف نیز بخشی از روان و ذات هویتی آدمی است که غیرقابل انفکاک از هویت اوست؛ چرا که این امور جزو لوازم ذات انسانی است. بنابراین، در نگرش قرآنی، با ملاحظه دو عنصر عقلانیت و عواطف انسانی، مسئله نیاکان مورد تحلیل، تبیین قرار گرفته و توصیههایی در قالب بایدها، نبایدها، شایدها و نشایدها مطرح شده است:
نیاکان دوستی یا نیاکان پرستی؟!
از نظر آموزههای قرآن، پرستش و عبادت تنها مخصوص خدا است(ذاریات، آیه 56؛ اعراف، آیه 73؛ رعد، آیه 36)؛ بنابراین، نمیتوان و نمیبایست کسی دیگر غیراز خدا را پرستید و عبادت کرد و یا شریکی برای خدا در عبادت قرار داد. از همین رو عبادت هر کسی چون انسانها از جمله حضرت عیسی بن مریم (مائده، آیات 72 و 73)، یا فرشتگان(سباء، آیه 40)، یا جنیان(سباء، آیه 41)، یا ستارگان(نمل، آیه 24 تا 26؛ انعام، آیات 74 تا 78)، یا جانوران، یا بتان چوبی و سنگی و مانند آنها(نوح، آیه 23) در هر شکل و قالبی بطور مستقل یا شریک حرام و گناه عظیم دانسته شده است.(لقمان، آیه 13)
البته برخی از انسانها، به جای خدای خالق و رب العالمین، هواهای نفسانی خویش را میپرستند و به آن سجده اطاعت میبرند و هر چه هواها و خواهشهای نفسانی بخواهد همان را انجام میدهند: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؛ آیا دیدی کسی که هواهایش را معبود و اله خود قرار داد.(جاثیه، آیه 23؛ فرقان، آیه 43)
خدا در آیات قرآن به مردم هشدار میدهد که حتی در محبت نیز افراط نکنند؛ زیرا گاه محبت افراطی نسبت به کسی یا چیزی آدمی را گمراه میکند؛ زیرا محبت چیزها موجب کری و کوری انسان میشود و پردهای بر دیدگان قلب میافکند به طوری که جز محبوب نمیبینند و فرمان او نمیشنوند. خدا میفرماید: برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى براى او برمى گزينند و آنها را چون محبت و دوستى خدا دوست مى دارند؛ ولى كسانى كه ايمان آوردهاند به خدا محبت بيشترى دارند. كسانى كه با برگزيدن بتها به خود ستم کرده؛ اگر مى دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيروها از آن خداست و خدا سخت كيفر است. آنگاه كه پيشوايان از پيروان بيزارى جويند و عذاب را مشاهده كنند و ميانشان پيوندها بريده گردد.(بقره، آیات ۱65 و 166)
پس انسان نباید بطور استقلالی یا شراکت، چیزی را جز خدا معبود خویش قرار دهد؛ بلکه این تنها خدا است که معبود انسان است. از همین رو، هر گونه محبت افراطی یا پرستش نیاکان مردود و گناه دانسته میشود.
نگرش انتقادی به آیین نیاکان
روش قرآن نسبت به فرهنگهای اقوام بر این است که هر چیز را در قالب اسلام قرار میدهد تا دانسته شود چه اندازه مطابق یا غیرمطابق با آن است. در حقیقت اسلام، معیار داوری و سنجش ارزشی هر چیز فرهنگی است که از اقوام بجا مانده است. از آنجا که اصول اسلامی مطابق با فطرت تبدیل ناپذیر است(روم، آیه 30) بطور طبیعی همواره عقل و نقل، یکدیگر را تایید میکنند و شریعت منقول با شریعت معقول یکتا و یگانه است.(همان) از همین رو خدا به نقل از اهل دوزخ بیان میکند که اگر دوزخیان هر یک از عقل و نقل را پذیرفته بودند، رستگار میشدند؛ زیرا حجت باطنی و حجت ظاهری یک حقیقت را بیان میکنند که همان شریعت اسلام در طول تاریخ بشریت است.(ملک، آیه 10؛ شوری، آیه 13؛ آل عمران، آیات 19 و 85)
بر همین اساس، قرآن وقتی به مسائل بیع توجه میکند، خرید و فروش در قالب بیع را تجویز و در قالب ربا را انکار میکند(بقره، آیه 275)؛ زیرا عقل فطری نیز ربا و سود آن را ظلم و ستم به دیگران و مانع جدی در سر راه گردش سالم سرمایه و ثروت و بهره مندی همگانی از ثروتها و نعمتهای الهی میداند که حجت ظاهری و نقل، آن را مانع دانسته است.
براساس آموزههای قرآن، آیین و سبک زندگی نیاکان که در قالب خرده فرهنگ بومی یا فرهنگ کلان ملی تجلی یافته است، باید به آموزههای وحیانی عرضه شود تا معلوم گردد تا چه اندازه مطابق اصول اسلام و دادههای عقلی و نقلی است و تا چه اندازه مخالفت دارد. پس مواردی که نادرست و غیرمطابق است، مطرود دانسته و عمل به آن منع میشود؛ اما مواردی که مطابقت دارد، مجوز بقا به آن داده میشود و با امضا و تایید از سوی شارع مقدس امکان حفظ آن سنت و آیین فراهم میآید.
شیوه همه پیامبران درطول تاریخ بشریت این گونه بوده است که فرهنگها و آیینهای بشری را به اسلام و شرایع آن عرضه میداشتند و براساس آن به قبول و رد سنت و آیینی میپرداختند.
از نظر قرآن، همان طوری که تفاوتهای جنسیتی را نمیتوان منکر شد (زخرف، آیه 18؛ نساء، آیه 34)، همچنین نمیتوان منکر تفاوتهای قومیتی یا فرهنگی شد.(حجرات، آیه 13) با این همه، هماره معیار و چیزی جز تقوای الهی نیست که بیانگر کرامت اکتسابی انسانها است.(همان) به سخن دیگر، هر چیزی را در چارچوب معیارهای الهی اسلام باید سنجید و برای آن ارزش گذاری کرد و عناوین ارزشی چون حق و باطل، خوب و بد و زشت و زیبا را برای آن تعیین نمود.
بر همین اساس، قرآن، هر گونه فرهنگها و آیینهای مطابق با اصول الهی اسلام و شرایع آن را تجویز میکند و خواهان بهره مندی فرزندان از آیینهای نیک نیاکان میشود؛ چنانکه خدا در آیات قرآن بیان میکند که آیینهای توحیدی شرایع ابراهیمی، نوحی، موسوی و عیسوی آیینهایی است که سزاوار و شایسته تقلید و استمرار است؛ زیرا اسلام چیزی جز تصدیق همانها نیست.(بقره، آیات 91 و 97؛ مائده، آیه 46؛ صف، آیه 6) آیین نیاکانی چون حضرت ابراهیم(ع) به سبب مطابقت با عقل و نقل همان شرایع الهی است که خدا از مردمان خواسته مطابق آن عمل کنند تا بتوانند با بهرهگیری از هدایتهای آن از شرایط سخت دنیا به سلامت عبور کنند.(بقره، آیه 37)
خدا در قرآن، حضرت ابراهیم(ع) را به این امر میستاید که مطابق آیین نیاکان خویش حضرت نوح(ع) عمل کرده و از شیعیان وی در فلسفه و سبک زندگی بوده و از او بدرستی پیروی میکرده است.(صافات، آیات 75 تا 83). در مقابل، نسبت به آیین نیاکانی که بر خلاف آیین حضرت نوح(ع) بوده تبری جسته است؛ چنانکه حضرت ابراهیم(ع) از آیین عمویش آزر که به جای خداپرستی به فرهنگ بتپرستی و آیین آن رو آورده بود، انتقاد کرده و از آن تبری جسته است.(زخرف، آیه 26؛ انعام، آیه 74؛ توبه، آیه 114)
شریعت قرآنی نیز آیین حج ابراهیمی را به عنوان یک آیین امضا و اجرایی کرده است تا نشان دهد که آیینهایی که مطابق عقل و نقل است همواره مورد تایید و امضا است.(بقره، آیات 127 و 128؛ مائده، آیه 97) از نظر قرآن، آیین قرآنی اسلام چیزی جز آیین اسلام حضرت ابراهیم(ع) نیست؛ از همین رو بارها با واژه « مِلَّهًْ إِبْرَاهِيمَ» (بقره، آیات 130 و 135؛ نساء، آیه 135؛ انعام، آیه 161؛ نحل، آیه 123) از آن به عنوان آیین ابراهیمی یاد کرده که به سبب «صراط مستقیم» و «حنیف» یعنی به دور از هر گونه کژی و تحریف و افراط و تفریطی بودن، باید مورد تقلید قرار گیرد؛ و در سبک زندگی به کار رود. از نظر قرآن هر گونه مخالفت با آیین و ملت ابراهیمی حنیف به معنای سبک مغزی و بیخردی است؛ زیرا آیین ابراهیمی شریعتی است که آموزه هایش مطابق عقل و نقل وحیانی است. خدا در قرآن میفرماید: وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّهًْ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرهًْ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛ و چه كسى جز آنكه به سفاهت و سبك مغزى گرايد، از ملت و آيين ابراهيم روى برمى تابد؛ و ما او را در اين دنيا برگزيديم؛ و البته در آخرت نيز از شايستگان خواهد بود. (بقره، آیه۱۳۰)
حضرت یعقوب (ع) نیز آیین نیاکان خویش را که مطابق اسلام است، امضا کرده و فرزندان را به آن آیین سفارش میکند(بقره، آیه 133) و حتی حضرت یوسف(ع) از فرزندان ایشان میفرماید: من آيين قومى را رها كرده ام كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرت هستند؛ و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى کرده ام؛ براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم. اين آیین الهی از فضل و عنايت خدا بر ما و بر مردم است؛ ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى كنند.(یوسف، آیه 37 و 38)
ایشان در ادامه با اشاره به بیمحتوایی و بیمعنایی آیینهای دیگر عبادی به نقد عقلانی آن میپردازد و میفرماید آنچه را که با نام گذاری بر امور بیمعنا میپرستید در حقیقت خلاف عقلانیت است؛ زیرا گویی انسان با قوه خیال، موجودی را که به جای تخم از آتش خویش به دنیا میآید تصور و ترسیم کرده و برای آن نام ققنوس بگذارد و سپس برای آن صفاتی را بیان کند و آنگاه درباره آن صفات ققنوس با یکدیگر بحث و مجادله کنند؛ اصولا وقتی اصل ققنوس افسانه و اسمی بیمسما و نامی بیحقیقت و واقعیت خارجی است، مجادله درباره صفات آن بیهوده است. کسانی که برای خدا شریک قرار میدهند، دو کار غیرعقلانی دست کم انجام میدهند: نخست آنکه به جای یک پروردگار و مالک برای خودشان ارباب و پروردگارهای گوناگونی انتخاب میکنند که هر یک با هم در تضاد هستند و خواستههای متضاد و گاه متناقضی دارند و انسان را سرگردان و سردرگم میکنند(یوسف، آیه 39)؛ دوم اینکه نامهایی بیمسما را به عنوان معبود قرار میدهند که هیچ حجت عقلانی و سلطه عقلی بر آن حاکم نیست.(یوسف، آیه 40) پس عقل و نقل با چنین آیین نیاکانی در تضاد و تقابل است و نمیتوان از چنین آیین نیاکانی پیروی کرد.
پیامبران، برای مبارزه با آیینهای باطل نیاکان که به شکل تقلیدی و سنتی در جوامع در قالب فرهنگ و آداب و رسوم شفاهی در جریان است، تنها به بیان نواقص عقلی و عقلایی آن آیینها اکتفا نمیکردند، بلکه همان طوری که به نقد و نقض آن آیین میپرداختند، به جنبههای مثبت فرهنگ و آیین اسلامی برخاسته از عقل و نقل نیزاشاره میکردند تا نشان دهند که فضیلت آیین اسلامی با منابع عقلی و نقلی معتبر بر دیگر آیینها چیست. با نگاهی گذرا به آیات قرآن میتوان موارد بسیاری را یافت که پیامبران در روش مبارزه و نفی آیین باطل تنها به بیان جنبههای منفی آنها بسنده نمیکردند بلکه جنبههای مثبت آیین الهی نیاکان را گوشزد میکردند که با منبع عقل و نقل معتبر بوده است.(یوسف، آیات 37 تا 40؛ زخرف، آیه 22؛ شعراء، آیات 71 تا 76؛ قصص، آیات 36 و 37)
از روشهای برخورد و شیوههای انتقادی پیامبران نسبت به آیینهای نیاکان میتوان به دعوت پیامبران به آگاهى و خردمندى، در مقابل سنّتگرایى مشرکان و آیین تقلیدى آنان از نیاکان خوداشاره کرد؛ روشی که بازتابدهنده بهرهگیری از فطرت عقلانی و بیدارسازی آن در راستای تفکیک آیینهای باطل نیاکان از آیینهای حق است.(بقره، آیه 170؛ یوسف، آیات 37 تا 40؛ مائده، آیه 104؛ انعام، آیه 148)
از نظر قرآن، نمیتوان رفاه و برخورداری نیاکان از آسایش و نعمت را مبنایی برای حقانیت آنان دانست؛ زیرا خدا نعمتهایی را به افراد و جوامع میدهد تا به وسیله آنها گرفتار فتنه و آزمون الهی شوند. بسیاری از نیاکان برخوردار از نعمتها به سبب رفتار غیراسلامی و گناهان گوناگون دچار عذاب استیصال و نابودی شده و به دوزخ رفتند؛ چنانکه فرعونیان و ثمودیان و عادیان و مانند آنها با همه باغها و بوستانها و قصرهای بزرگ گرفتار غضب الهی و نابود شدند.(فجر، آیات 7 تا 17؛ دخان، آیات 25 تا 31)
از نظر قرآن تقلید کورکورانه از نیاکان به دور از ارزیابی و تحلیل آیین و سبک زندگی آنان در چارچوب عقل فطری و نقل وحیانی، میتواند همان مشکلات و مصیبتهایی را بر جوامع بشری وارد سازد که بر آنان وارد ساخته است. از نظر قرآن، شرک ورزى نیاکاناشراف فرعونى، عامل تقلید کورکورانهاشراف فرعونى زمان موسی(ع) از خود آنها بوده است که خود عامل نابودی خود آنها شده است.(یونس، آیات 77 و 78؛ قصص، آیات 32 تا 36)
بنابراین، نمیتوان هر آیین از نیاکان را پذیرفت و آن را سرمشق و شیوه زندگی و رفتاری خود قرار داد؛ بلکه تنها آیینهایی را باید تایید و امضا کرد که ریشه در عقل و نقل معتبر داشته باشد؛ چنانکه آیین حنیف حضرت ابراهیم(ع) این گونه است و خود آن حضرت (ع) نیز از آیین نیای اعلای بشریت یعنی حضرت نوح(ع) پیروی کرده و از شیعیان حضرت نوح(ع) به شمار میرفت چنانکه گفته شد.
از نظر قرآن، چنین نیاکانی برتر و دارای فضیلت هستند و باید هر انسانی، آنان را بزرگ شمارد و از آیین آنها تقلید و پیرو کند و خود را پیرو سنتها و فرهنگهای چنین نیاکانی بداند.(انعام، آیات 83 تا 87؛ مریم، آیه 58) البته همواره ملاک همان مطابق عقل فطری و نقل معتبر است؛ زیرا هر سنتی حتی اسلامی را باید به این دو معیار عرضه کرد تا معلوم شود جزو بدعتها یا خرافات نباشد.(ملک، آیه 10)
به هر حال، پیروی از نیاکان و آیین و فرهنگ آنان زمانی درست و صحیح است که بر دو ملاک اصلی عقل فطری و نقل معتبر عرضه و ارائه شود؛ و گرنه هر نوع آیین و فرهنگی غیراز این، ارزش آن را ندارد که انسان به آن دلبسته شده و براساس آن رفتار و سبک زندگی خود را شکل دهد؛ زیرا بسیاری از آیینها چیزی جز سفاهت و سبک مغزی یا نامهای بیهویت و بیمعنا یا افکار خیالی و موهوم یا رفتاری خرافی و ضد انسانی نیست که باید از آنها پرهیز کرد و به عنوان و خرافات و باورها و رفتارهای نابهنجار به دور انداخت.