kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۸۳۲۹
تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۸:۵۵
حاجعلی کیا و سازمان کوک به روایت اسناد ساواک -۲

جنجال برای ۴ عدد چمدان

باوجود اینکه مدت اقامتِ وی در سوئد، 12 سال عنوان شده، ولی وزیر مختار ایران در سوئد، در سال 1322ش، این مدت را «متجاوز از پنج سال» اعلام نموده است‌:
«سفارت شاهنشاهی ایران در استکهلم تصدیق می‌نماید که آقای سرگرد علی کیا متجاوز از پنج سال در سوئد اقامت داشته و فعلاً به هنگام مراجعت به ایران مقداری از اثاثیه منزل مسکونی خود را همراه دارند.»13))
مسیر بازگشتِ سرگرد علی کیا از سوئد به ایران، به علت وقوع جنگ در منطقه اروپا، با دشواری‌های فراوان همراه بود، که همراه بودنِ همسر و فرزند دخترِ وی، که به نظر می‌رسد اولین فرزند او باشد، این دشواری را مضاعف می‌نمود. یکی از این سختی‌ها، مفقود شدنِ 4 عدد از چمدان‌های 12گانه ایشان بود، که درباره آن نوشت‌:
«از قرار تحقیقاتی که نموده‌ام، این چهار چمدان اساساً از سرحد آلمان خارج نشده، علیهذا تقاضا می‌کنم مقرر فرمایند مراتب به مقامات مربوطه سوئیس، که حافظ منافع دولت شاهنشاهی در آلمان می‌باشند، اطلاع داده شود و تقاضا گردد که از طرف مقامات دولتی، برای پیدا کردن چمدان‌های نامبرده اقدامات به عمل آید.»(14 )
وی در تاریخ 7 آذر ماه سال 1322ش از استکهلم حرکت نمود، که پس از 35 روز، در تاریخ 22 دی ماه به استانبول رسید؛ و این درحالی بود که بنا بر محاسبات شخصی خود، این مدت را 9 روز محاسبه کرده بود.(15)
نامه‌نگاری‌های متعدد وی برای یافتنِ چمدان‌های مفقود شده، مؤثر واقع نشد؛ تا اینکه در فروردین ماه 1323ش در نامه‌ای به ریاست ستاد ارتش، نوشت‌:
«امر و مقرر فرمایند مراتب تحت نظر کمیسیونی بررسی گردیده و دستور داده شود، دولت شاهنشاهی که به بنده امر می‌کند در حین جنگ از آلمان و سایر کشورهای‌اشغال شده به وسیله دشمن عبور نمایم و مسئولیت جان و مال بنده را به عهده‌دارد، خسارت نام ‌برده را بپردازد.»(۱۶)
هنوز چند ماهی از حضور وی در ایران سپری نشده بود، که دستور مستقیمِ محمدرضا پهلوی در مرداد ماه سال 1323ش مبنی بر اینکه « یک طیاره در اختیار[او] گذارده شود.»؛ از جایگاه ویژه‌ی وی در نزد شاه جوان حکایت می‌کرد؛(17) که نامه‌ی یمین الملک اسفندیاری در همین زمان، در رابطه با انتقال فرزند قهرمان کجوری از تیپ مکانیزه به کرمانشاه، مؤید این‌جایگاه است‌:
«دوست عزیزم! تمنا دارم شرح مرقومه مقابل را لطفاً ملاحظه فرموده توجهی فرمایید که کار آقای رویانیان انجام و مزید تشکر بنده خواهد شد.»(18)
به همین دلیل است که وی در لایحه دفاعیه خود در زمان دستگیری در دولت علی امینی، می‌نویسد‌:
«من از سال 1323ش که از سفر اروپا مراجعت کردم، تا آنجا که مقدور بود، بدون احتیاج مادی، زیر بار مسئولیت‌های خطیر و خدمات سربازی رفتم. ممکن است به من بگویند تو دنبال عنوان و اسم و رسم می‌رفتی؛ در صورتی که به علت حساسیتِ مشاغلم، یک دهم از خدمات ارزنده مرا که در راه حفظ امنیت کشور انجام می‌شد، جز رؤساء و همکارانم، آن هم هر یک به سهم خود، کسی نمی‌تواند درک کند و مصالح کشور اجازه نمی‌دهد که گفته شود یا به رخ کشیده شود. اما در تمام سال‌هایی که کشور ما وسیله ارتش‌های بیگانه‌اشغال شده بود و من در ایران بودم، بخصوص دوران حکومت قلابی دموکرات آذربایجان و فعالیت متجاسرین در صفحات شمال، یک شب یا یک روز راحتی نداشتم، صدها بار در جنگل‌ها و کوه‌ها با خطرات حتمی جانی مواجه شده ام.»(19)
پس از این اقدامات، حاجعلی کیا درجه سرهنگ دومی گرفت و در سال 1325ش، استاد تاکتیک نظامی دانشگاه جنگ شد(20) و مدتی بعد، با درجه سرهنگی، رئیس‌امور مرزبانی گردید.(21)
سرهنگ حاجعلی کیا، مورد توجه سپهبد حاجعلی رزم آرا بود؛ که به دلیل همین توجه در سال 1327ش، به ریاست شعبه تجسس رکن دوم ستاد ارتش منصوب شد.(22)
با روی کار آمدنِ دولت ملی دکتر محمد مصدق، سلسله گزارش‌هایی از سوءاستفاده‌های وی در مقامات و جایگاه‌های مختلف به مجلس شورای ملی و نخست‌وزیری رسیدکه بررسیِ آن، منجر به برکناری سرتیپ کیا از ریاست مرزبانی گردید.
خانه‌نشینی سرتیپ کیا، چندان طولانی نبود و پس از سرنگونی دکتر محمد مصدق در جریانِ کودتای 28 مرداد سال 1332ش، دوباره به فعالیت‌های سیاسی بازگشت. در ابتدا، از طرف محمدرضا پهلوی مأموریت یافت تا از مازندران به مجلس شورای ملی بیاید؛ ولی مخالفت‌های فضل‌الله زاهدی که همزمان با کودتا، نخست‌وزیر شده بود، این فرصت را از او گرفت‌:
«در زمان دکتر مصدق با درجه سرتیپی بازنشسته شدم و پس از قیام 28 مرداد ماه 32 اعلیحضرت همایون شاهنشاه من را احضار و توصیه فرمودند که از مازندران خود را کاندیدای نمایندگی مجلس شورای ملی نموده و فعالیت نمایم. حسب‌الامر شاهنشاه در مازندران مشغول به فعالیت انتخاباتی شدم، ولی سپهبد زاهدی نخست‌وزیر وقت، به علت کدورتی که با من داشت، با انتخاب من مخالفت کرد و صندوق‌سازی شد و با وجود آنکه تمام اهالی مازندران به من و خانواده من کمال محبت را داشتند، مرحوم سپهبد زاهدی مانع انتخاب من از آن محل گردید و لذا مراتب را به شرف عرض ملوکانه رسانیدم و[فرمودند] پس از نقطه دیگر خود را کاندید کنید و به عرض رسیددر نقطه دیگر زمینه مساعد کافی ندارم و اجازه فرمایید به شغل تجارت خود ادامه دهم.»(23)