kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۵۷۲۳
تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۳۹۷ - ۲۱:۴۸

به تماشای تو عالم دل و جان می‌بازد(چشم به راه سپیده)



  جمعه
در چشم‌هايت شعر داري ماه كنعاني
بلبل به لكنت مي‌فِتد وقتي غزل خواني
بالا بلندي دست ما هم گاه كوتاه‌ست
خورشيد مي‌ماند براي پرتوافشاني
يوسف كه زيبا نيست وقتي چهره بگشايي
انگار خورشيدي نشسته روي پيشاني
در گام‌هايت باغ‌هايي مي‌شكوفد سبز
زيرا شما اولاد دريا... آب و باراني
ما در كويري خشك... تنها با دهاني باز
امّيدمان اينست... تا آبي بنوشاني
تاريك شد وقتي كه رفتي ماه هم كوچيد
بايد شما خورشيد را بر ما بتاباني
با ياس‌ها هم نسبتي با گل كه خويشاوند
حتّي مسير باغ‌ها را خوب مي‌داني
ما انتظارت را غروب جمعه‌ها داريم
وقتي بيايي جشن مي‌گيريم و مهماني
 مجتبي اصغري فرزقي
حصار فاصله‌ها
این جمعه‌های بی‌خبری را جواب کن
بشکن حصار فاصله‌ها را شتاب کن
بندی بزن بر این شکسته دلی عصر جمعه را
یا نرخ دل شکستگی‌ام را حساب کن
ربطی به انتظار ندارد نبودنت
فکری به حال رابطه‌های خراب کن
برخیز و تازه کن به تن خود بهار را
نیرنگ و رنگ‌های زمین را سراب کن
تاریک و سرد می‌گذرد روز و شب، شبی -
رخسار ماه وَشَت را به قاب کن
دیری‌ست تشنه‌ایم، وَ مخمور باده‌ایم
این جام را به جرأت جانت شراب کن
نقبی بزن به بعُد زمان اتّصال را
آتشفشان رنج جهان را مذاب کن
در این شب چراغ شکسته چه بی‌کسیم
ای چلچراغ نور، بیا انقلاب کن
دیر ست... صد کلام به یک بغض ناتمام
بشکن، حصار فاصله‌ها را شتاب کن...
  مرضیه اوجی
خنده غنچه
خنده غنچه مرا یاد تو می‌اندازد
در دلم، خانه‌ای از نور خدا می‌سازد
بس تفاخر کند این باغ به صحرا و به دشت
که به یمن نفست، بر همگان می‌نازد
جامه‌ات سبز، چمن سبز، همه صحرا سبز
پرچمی سبز، به تکریم تو می‌افرازد
باغ، خندان و غزل‌خوان و زمین پرنعمت
همه دشت، به توصیف تو می‌پردازد
خنده سبز چمنزار، به هنگام بهار
به همه زَردی و هر سَردی و غم می‌تازد
مست و دل‌شاد، ز دیدار تو، هر رهگذری
به تماشای تو عالم دل و جان می‌بازد
 مصطفی معارف
یوسف دنیا
مرا ببخش نگشتم چنان كه می‌خواهی
به پات جان نسپردم ز فرط خودخواهی
همیشه عهد شكستن ز سمت من بوده
مرا ببخش كه سوگند خورده‌ام گاهی
تمام عمر فقط ادعا، كه یار توام
ولی دریغ چه گویم، خودت كه آگاهی
عزیز كشور جانی و یوسف دنیا
ولی دریغ كه ماه نشسته در چاهی
و باز پرسش آخر، جواب معلوم ست
«عزیز فاطمه آیا بود سویت راهی؟»
 علی لواسانی
میراث رسولان
گام‌هایت صبح را تفسیر خواهد کرد
خاک را از تیرگی تطهیر خواهد کرد
باغ آوازت که میراث رسولان ست
شاخساران را پر از تکبیر خواهد کرد
با تو اصل عدل عالم‌گیر خواهد شد
با تو رنگ زندگی تغییر خواهد کرد
تا بیایی آفتاب، این هم رکاب تو
در غروب واپسین تأخیر خواهد کرد
من چنان در دیدنت محوم که پندارم
مرگ در دیدار با من دیر خواهد کرد
 مرتضی نوربخش