kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۳۷۱۴
تاریخ انتشار : ۰۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۹:۵۵
تاریخ تمدن اسلامی- ۳۳/ پروفسور زیگرید هونکه:

زمانی که اشراف اروپا به بیسوادی افتخار می‌کردند علم‌آموزی در میان مسلمانان ارزشی بزرگ بود

دکتر محمود اسماعیل، استاد تاریخ اسلام در دانشگاه «قاهره» مصر، به ابعاد برجسته جامع (دانشگاه) «الازهر» در قرون 10 و 11 میلادی ‌اشاره می‌کند که این دانشگاه در میان دیگر مراکز علمی و آکادمیک تمدن اسلامی حائز ویژگی‌های منحصر به فردی بود. او می‌گوید:
«...در زمینه سایر علوم هم مشاهیر پزشکان از سایر نقاط جهان اسلام و از شرق و غرب آن به مصر می‌آمدند، زیرا که یک مدرسه پزشکی وجود داشت که وابسته به جامع الازهر بود و در واقع تنها مدرسه جهان اسلام در این زمینه بود...»
اینچنین شد که مانند دوران صدر اسلام و عصر پیامبر اکرم
(صلی الله علیه و آله) و برخلاف ادیان دیگر، مسجد تنها مکان عبادت و دعا نبود. بلکه مرکز تمامی فعالیت‌های اسلامی قرار گرفت. در کنار هر مسجد، مکان درس و تعلیم ایجاد شد و در کنار آن، کتابخانه و دیگر مراکز علمی. یعنی مسجد به نهاد تمدن ساز و نظام ساز تبدیل گردید. این رویه در سرتاسر سرزمین‌های اسلامی وجود داشت، از مسجد جامع عباسی در اصفهان گرفته تا جامع الازهر در قاهره تا مسجد براثا در بغداد تا مسجد جامع هرات تا مساجد نمازگاه و قلیان در بخارا و تا مسجد جامع عتیق ری که در همه این مساجد محافل و مجالس علمی و آموزشی و درس و بحث برپا بود و طالبان علم و دانش در هر سن و سال و از هر طبقه‌ای پای درس اساتید و علماء و دانشمندان می‌نشستند و از علم و معلوماتشان بهره می‌جستند.
زیگرید هونکه (مورخ و نویسنده کتاب «خورشید الله برفراز مغرب زمین») نیز درباره نخستین حلقات علمی درس و آموزش در مساجد می‌نویسد:
«...در مساجد به ستون‌های سنگی باریکش، دانشمندان اسلامی تکیه داده و شاگردان گرداگرد آنان اجتماع می‌کردند. استماع این پروفسورها برای همگان آزاد بود. هرکس می‌توانست شرکت کند، زن و مرد و هرکس می‌توانست با سؤال خود حرف استاد را قطع کند و یا اعتراض کند. این برای مُدرِس، جبری سودمند بود تا هرچه اساسی‌تر موضوع درسش را آماده کند. گرچه هرکس خیال می‌کرد رسالتی دارد، می‌توانست براین مبنا، به عنوان مدرس ظهور کند، ولی انتقادهای حضار پرتوقع، مانع می‌شد که افراد نارس و نیمچه عالم در اینجا یکه تاز میدان بلاغت شوند.
در آن آستان‌های ستونی مساجد است که طلاب دائما امکانات آن را داشتند که بیانات مدرسین نامداری را هم که از شهرهای دور کشورهای اسلامی به عنوان میهمان بدانجا می‌آمدند، تلمذ کنند. دانشمندانی که در راه مسافرت به مکه، نزدیک مراکز علمی می‌رسیدند و یا آنها که مسافرت علمی می‌کردند، اعم از تاریخ نویسان، جغرافی‌دانان، گیاه شناسان، گردآورندگان آثار و سنن اسلامی و یا آثار کتب کهن، از سواحل آتلانتیک تا دریای مازندران، از شهرها و قصبات گذر می‌کردند، همه اینها از این موقعیت استفاده کرده تا استادان معروف دمشق و بغداد را ملاقات و از مجالس درس آنان استفاده کنند و یا خودشان اگر اهل فضل و دانش می‌بودند، سعی می‌کردند مطالب خود را در مسجد دانشگاهی الازهر در قاهره، القیروان، در فاس مراکش، الزیتونه در تونس و... در طول مدتی که در آنجا مقیم هستند، بیان کنند.
از زبان این میهمانان و مسافران شهرهای دور، افکار و علوم جدید به اطراف و اکناف جهان اسلامی برده می‌شدند. در واقع آنچه در طلیطله (تولیدو در اسپانیا) یا شهر ری اظهار می‌شد، پراکنده شدنش و رسیدنش به دانشمندان از بصره تا فاس و قرطبه، احتیاج به نشریات تخصصی نداشت...»
دکتر ایمان زکریای کرمانی (رئیس دانشکده صنایع دستی دانشگاه هنر اصفهان) هم درباره حلقات علمی مساجد اولیه دوران تمدن اسلامی اظهار می‌دارد:
«... در درون مسجد و درون شبستان‌های مساجد، پیرامون ستونها، علماء هریک حلقه‌های درس را برپا می‌کردند. در گوشه‌ای از مسجد، حاکم اسلامی به قضا، می‌پرداخت و بین مردم حکم صادر می‌کرد. ما مدارس را در کنار مساجد داریم. مثلا در کنار مسجد امام اصفهان ، مدرسه هست و این نشان دهنده آن است که علم و دین در تمدن اسلامی کاملا به هم پیوسته هستند...»
از همین روی در تمامی سرزمین‌هایی که اسلام راه یافت، به همین صورت مساجد، مراکز فعالیت‌های دینی و علمی شدند و در کنار اغلب مساجد، حوزه‌های علمی و دینی ایجاد شد.
افتخار‌اشراف اروپایی به بیسوادی
 در مقابل هزاران مدرسه اسلامی
مقایسه‌ای بین وسعت و گسترش مدارس و مراکز آموزشی در حیطه تمدن اسلامی با آنچه در اروپای آن زمان می‌گذشت، تفاوتی بسیار حیرت انگیز را در برابر چشمان مخاطب و پژوهشگر می‌گشاید. تفاوتی که شاید امروز اساسا باور کردنی نباشد. اما وقتی دکتر زیگرید هونکه (مورخ و پژوهشگر و نویسنده کتاب «خورشید الله برفراز مغرب زمین») که یک دانشمند آلمانی است براساس تحقیقات و پژوهش‌های سالیان متمادی خود از کتب و اسناد تاریخی نقل می‌کند، آنگاه مسئله تا حدودی باور پذیر می‌شود. هونکه می‌نویسد:
«... آری، وقتی شخص به اروپای مرکزی در قرن‌های 9 و 10 و 11 و 12 میلادی با حداقل 95 درصد بیسوادش فکر کند، در همان زمان که کارل کبیر (شارلمان) سر پیری به خودش زحمت می‌دهد این هنر مشکل و کمیاب، یعنی نوشتن را بیاموزد، در همان زمان و حتی صد سال بعدش هم‌اشراف اروپا افتخار می‌کردند که نوشتن نمی‌دانند و در دیرها فقط چند نفر راهبان بلد بودند قلم به دست بگیرند. پیش می‌آمد که در تمام بخش دیر سنت گالن St. Gallen در حدود سال 1291میلادی حتی یک رهبان هم نوشتن بلد نبود، در همین زمان در هزاران هزار مدرسه‌های اسلامی در شهرها و دهات، پسر و دختر از شش تا یازده ساله روی فرش‌های کوچکشان زانو می‌زدند و با مرکب متمایل به قهوه ای، حروف و اعدادشان را روی لوح‌های تخته‌ای آغشته به موم نقش می‌کردندوآیه‌های قرآن را هیجی می‌کردند و آنچنان می‌آموختند تا اینکه از حفظ بتوانند دسته جمعی بخوانند و قدم به قدم به سوی دستور زبان و صرف و نحو آن به جلو می‌رفتند...
منظور اصلی و هدف از بوجود آمدن این مدارس این بود که هرکسی بتواند دانسته به دین اسلام وارد شده و پس از آن با علم و آگاهی ایمان خویش را محکم گرداند. در واقع این مدارس از روی احساس احتیاج داخلی سرزمین‌های اسلامی و آزادانه و خود به خود بوجود آمدند. هیچکس دستوری در این مورد صادر نکرده بود. هر مسلمان می‌بایست روزانه آیاتی از قرآن بخواند و بفهمد و عمل کند. در حالی که برای ملت مسیحی آن دوران، نه تنها ضرورت آموختن زبان و خط لاتین وجود نداشت، بلکه تعلیمات عمومی نیز به کلی مردود بود. اما کشورهای اسلامی جز این بودند. اسلام علاقمند بود که امور مردم در مسیر طبیعی و صحیح قرار گیرد. بنابراین امور تعلیمات را بدست گرفت. از همین روی بچه‌های طبقات مختلف به مدارس ابتدایی رفتند، آن هم در مقابل مبلغ کمی که برای همه امکان پذیر باشد. به جز اینکه با هزینه بیت‌المال هم معلمین را استخدام می‌کردند و هم برای بچه‌های افراد بی‌بضاعت مدرسه می‌ساختند.
فی المثل در قاهره و در محوطه بیمارستان منصوری، مدرسه‌ای برای بچه‌های بی‌سرپرست (دارالایتام) ساخته شد و برای هر کودک جیره تعیین شد؛ یک قرص نان در روز، یک دست لباس زمستانی و یک دست لباس تابستانی در سال. حتی برای معلمین دوره گرد هم ترتیبی قرار‌دادند تا اعراب بادیه نشین را درس بدهند. این پوشش آموزشی، تمامی ملل اسلامی را شامل می‌شد. ولی تعلیم اسلامی در این سطح باقی نماند.
شاردن: مقامات علمی اروپا
بسیار پایین‌تر از مجتهدین قرار دارند
ژان شاردن (سیاح و فیلسوف فرانسوی) مشاهدات خود از نحوه علم اندوزی و علم آموزی ایرانیان دوران تمدن اسلامی چنین بیان می‌کند:
«ایرانیان،محصلین مدارس را طالب علم یعنی دانش طلب و دانشجو خوانند و این تا اندازه‌ای مفهوم فیلسوف (دانش دوست) را می‌رساند. نام طالب علم در میان قوم، معزز و محترم است،‌اشراف و اعیان و رجال عالیمقام به داشتن این عنوان افتخار می‌کنند. اما معلمین یا مدرسین را ملّا خوانند که عنوان عمومی روحانیون و شاغلین مقامات مذهبی است و یا آخوند گویند که معنی قاری می‌دهد. دکترهای بزرگ، مجتهد نامیده می‌شوند که از مصدر اجتهاد به معنی کوشش بسیار می‌آید. کلیه مقامات و مناصب علمی که ما (فرانسویان و اروپاییان) داریم، بسیار نازلتر از درجه مجتهدی است، چون این عنوان برکلیه علوم، به حد اعلا
 مسلط بوده...»