از هراره تا تهران - 55
آمریکا چگونه در جنگ اول خلیجفارس پشت مردم عراق را خالی کرد؟
رهبر انقلاب: مدت هاست که آمريکا در فکر آن بوده که در خليجفارس، جاى پاى مستحکم تر و حضور نظامى قويترى داشته باشد. البته در خليجفارس و در بعضى از کشورهاى کوچک و حقير پايگاه دارد، ولى کمش است! اين چيزى هم که حالا پيدا کند، باز کمش است! هرچه پيدا کنند، کمشان است!
آن کسى هم که کويت را تصرف کرد، به فکر اين است که ساحل و منبع نفتى و قدرت ظاهرى و قلدرى و زورگويى خودش را توسعه بدهد و بعد از گذشت ده، دوازده سال از گوربهگور شدن محمدرضا پهلوى، جاى او را بگيرد. او هم همينطور بود. تفسير و تحليل قضيه، واضح است و پيچيدگى ندارد. 24/5/1369
صدام مهرة بهدردبخوري براي آمريکاييها بود، به شرطي که حرف گوش کند و تحت کنترل باشد. برنامة آمريکا براي بيرون راندن عراق از کويت، سرنگوني صدام نبود، فقط تأديب او بود. حقي که جمهوري اسلامي چند سال بر لزوم آن تأکيد داشت و همين آمريکا و متحدانش از آن تعبير به جنگطلبي ميکردند.
مردم مظلوم و مقهور و رنجکشيدة عراق، در اين جنگ هم قرباني اصلي بودند. در حين جنگ، گروههايي از شيعيان در جنوب و کردها در شمال عراق تصميم گرفتند با استفاده از ضعف صدام، قيام کنند و بعثيها را ساقط کنند. شروع قيام هم زمان با ايام نيمة شعبان بود و انتفاضة شعبانيه نام گرفت. در ابتداي کار، قيام نتيجه داد؛ شهرهاي جنوب تا کربلا به دست شيعيان افتاد؛ نيروهاي ائتلاف، بهخصوص آمريکا و انگليس هم با ادامة جنگ با صدام، از اين قيام حمايت کردند. اما در ميانة کار، غربيها با صدام به توافق رسيدند و قبول کردند که او تحت شرايطي و با محدوديتهايي، سر کار بماند. با اين توافق، جنگ تمام شد و مردم و گروههاي قيامکننده، تنها و بيپشتيبان ماندند؛ صدام هم عصباني از شکستهاي پشت سرهم، تمام وحشيگرياش را بر سر اين مردم مظلوم خالي کرد؛ کشتارهاي جمعي را در بين شيعيان و کُردها بهراهانداخت و حرم شريف امام حسين و حضرت عباسعليهماالسلام را در کربلا گلولهباران کرد. با خيانت غربيها و برخي مشکلات داخليِ گروههاي عراقي، قيام شعبانيه ناکام ماند و دورة پر از محنت و سختي زندگي مردم عراق، با مشکلات شديد اقتصادي شروع شد.
موضع ايران در قبال جنگ عراق و کويت ـ که به آن جنگ
خليج فارس ميگويند ـ بسيار حساس بود. گروهي فکر کردند ايران از فرصت استفاده ميکند و با حمله به عراق، کار صدام را يکسره ميکند. گروهي ديگر هم در مقابل، فکر ميکردند با درگيرشدن آمريکا و داعية جنگ با اسرائيل، ايران به کمک عراق ميآيد تا با دشمن مشترک، يعني آمريکا و اسرائيل بجنگد.
ترس از احتمال اول، باعث شد که صدام پيش از حمله به کويت، سريعاً با مقامات ايراني مکاتبه کند. او با وجود مخالفتهاي شديد قبلي، قرارداد مرزي الجزاير را که خودش پاره کرده بود، پذيرفت و تبادل اسراي ايراني و عراقي را با سرعت شروع کرد؛ اتفاقي که در حالت عادي، با روحية سرسخت و لجوج صدام، بسيار سخت و زمانگير به نظر ميرسيد. بعثيها هنوز در قسمتهايي از خاک ايران حضور داشتند و بر اروندرود هم دست گذاشته بودند. اما با نيت حمله به کويت، براي اطمينان از عدم حملة ايران، تمام حقوق ايران را پذيرفتند و به مرزهاي پيش از جنگ برگشتند.
از طرفي هم با اجابت دعاي «اَللَّهُمَّ اشغَلِ الظّالِمينَ بِالظّالِمينَ وَ اَخرِجنا مِن بَينِهِم سالِمينَ» صدام چنان ضربهاي خورد که ديگر توان فکر کردن به ماجراجوييهاي نظامي نداشت. شرايط طوري شده بود که بسياري از سياستمداران غربي ميگفتند: پيروز اصلي جنگ عراق و کويت، و بعد از آن، جنگ آمريکا و متحدانش با عراق،
جمهوري اسلامي ايران بود.
و در اين ميان، تنها غصة انقلاب اسلامي ايران، مردم عراق بودند که بايد تحت سلطة اين ظالم زندگي ميکردند. غصهاي که بيش از دوازده سال در دلها ماند، تا اينکه تاريخ مصرف صدام براي آمريکاييها تمام شد. در اين دوازده سال، چند صدهزار نفر ـ و حتي به نقلهايي، تا
دو ميليون نفر از مردمِ مسلمانِ عراق ـ بهخاطر تحريمهاي شديد غذايي و دارويي ضد عراق، از دنيا رفتند که بيشترشان کودکان معصوم بودند. بالاخره ديکتاتوري صدام، در روزهاي اول سال 1382 (2003م) با حملة مجدد آمريکا و متحدانش تمام شد.
ارتش صدام بدون هيچ مقاومتي تسليم شد و خودش هم فرار کرد. چند ماه بعد، صدام در يک حفرة زيرزميني دستگير شد. چيزي جز ذلت، از سردارِ متکبر قادسيه نمانده بود. سه سال بعد، هنگام طلوع آفتابِ روز عيدِ قربان، 9 دي سال 1385، صدام در همان محلي که روزي مخالفانش را شکنجه و اعدام ميکرد، به چوبة دار آويخته شد.
تمام تلاش آمريکايي ها اين بود که عراق، در همسايگي ايران، بشود کشوري کاملاً تحتکنترل و نفوذ آنها. اما اشغال عراق هم درنهايت به ضرر آمريکاييها و به نفع انقلاب اسلامي تمام شد. آمريکا اگر ميدانست که نهايت حملهاش به عراق، تشکيل يک حکومت شيعي در آن خواهد بود و روز 24 آذر 1390 (15 دسامبر 2011م)، مجبور ميشود بهخاطر مقاومت نيروهاي مسلمان عراقي، از آنجا فرار کند، هيچوقت به عراق حمله نميکرد.
شکست سازش در فلسطين
فلسطين مظلوم، بزرگ ترين تجليگاه هم زمان ظلمپذيري و ظلمستيزي در قرن شد. از طرفي يک گروه، گردن کج کردند و ظلم را پذيرفتند، و همراه با آنها چند دولتِ تماشاچيِ اطراف نيز، با آسودگي ظلم را ديدند و حتي گاه تشويق کردند؛ از طرف ديگر هم، گروه هاي مبارز با کمترين امکانات، جلوي ظلم ايستادند و با استقامت، ظالم را به زانو درآوردند.
در يک سمت، گروهي از مبارزه خسته شدند؛ ظالم را پذيرفتند و افتادند در گرداب سازش و صلح و کلمات مسخشدة اينچنيني. رهبر اين گروه «ياسر عرفات» بود که زماني تمام دلخوشياش شده بود صدام. او از اشغال کويت توسط صدام هم حمايت کرد و با از دست دادن صدام در جنگ خليج فارس، به دامن ظالمان پناه برد. در سمتي ديگر، گروهي بودند اهل جهاد و ايمان. چند گروه مبارز فلسطيني که مستقيم و غيرمستقيم الهام گرفته از انقلاب اسلامي ايران و حزب الله لبنان بودند و مشکل اصليشان، وجود رژيم منحوس صهيونيستي بود، نه حدود تسلط او.
گروههاي کوچک و بزرگ فلسطيني که از عرفات نااميد شده بودند، يک سال پس از اجلاس هراره، خودشان دستبهکار شدند. در روز 4 آذر سال 1366، (25 نوامبر 1987)، يک جوان سوري، با کايت ـ که با رادار رديابي نميشود ـ پرواز کرد و نزديک پادگانِ اسرائيلي «نيمبور» فرود آمد و با تيراندازي، شش نفر از نيروهاي تيپ گولاني ـ زبدهترين تيپ ارتش اسرائيل ـ را کشت و هشت نفر را زخمي کرد و بعد خودش به شهادت رسيد. فرداي آنروز، يک جوان تونسي مشابه همين عمليات را تکرار کرد. روحية سرکوبشدة فلسطينيها با اين دو عمليات زنده شد. چند روز بعد، يک صهيونيست در کرانة باختري، از عمد با کاميون به دو ماشين حامل کارگران فلسطيني زد و چهار نفر از آنها را کشت.
اين اتفاق که براي اسرائيلي ها خيلي خاص و عجيب نبود، کاسة صبر فلسطينيها را لبريز کرد تا فرداي آن روز، يعني روز 19 آذر 1366 (9 دسامبر 1987م)، بعد از نماز صبح تظاهرات کنند و رسماً انتفاضة اول شروع شود و در همان تظاهرات اول، چندين نفر شهيد شوند. سلاح اين مردم مظلوم سنگ بود و قيامشان هم به همين نام، به «انتفاضة سنگ» معروف شد.
سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) به رهبري عرفات، تا بيش از يک ماه، موضعي در مورد انتفاضه نگرفت. بعد از اين مدت، يک بيانيه داد و اين مبارزات را به خودش نسبت داد! و چهارماه بعد، از اسرائيليها خواست که در ازاي توقف انتفاضه، پاي ميز مذاکره بنشينند! انتفاضهاي که در همان مدت چند ماهه، 400 شهيد، ۰۰۰/۱۲ زخمي، ۴۰۰/۳ معلول، ۰۰۰/۲۳ اسير و ۷۰۰/۱ کودک سقط شده داده بود.