ازدواج دختر علامه مجلسی با طلبه مستمند
ملا صالح مازندرانى در آغاز تحصیل بسیار تهیدست بود که با وضعى رقتبار به تحصیل میپرداخت، حتى قادر نبود چراغى براى مطالعه خویش بخرد. ملا صالح به اصفهان آمد و در سایه کوشش و پشتکار زائدالوصف خود، دروس مقدماتى را به پایان برد. شور و شوق آن محصل جوان علوم دینى چنان او را به کمال رساند که توانست در حوزه درس ملا محمدتقى مجلسى، دانشمند بزرگ عهد صفوى حضور بهم رساند و در اندک زمانى مورد توجه خاص استاد نامور خود واقع شود و بر تمام شاگردان وى فائق آید.
ملاصالح سنین جوانى را پشت سر میگذاشت و همچنان مجرد میزیست. استادش علامه مجلسى متوجه شد این دانشمند نابغه که از مفاخر شاگردان اوست، شایسته نیست مجرد باشد. روزى بعد از پایان تدریس،به وى گفت: اجازه میدهی دخترى را براى شما عقد کنم که با ازدواج با وى بتوانى تشکیل خانه و خانواده بدهى و از رنج تنها زیستن آسوده شوى؟ ملا صالح سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگى خود را اعلام داشت.
علامه مجلسى رفت به اندرون خانه خود و دختر دانشمندش را که در علوم دینى و ادبى به سر حد کمال رسیده بود، طلبید و به وى گفت: دخترم! شوهرى برایت پیدا کردهام که در نهایت فقر و تنگدستى و منتهاى فضل، صلاح و کمال است؛ ولى منوط به اجازه توست، منتظرم نظر خود را اعلام کنى.
آن دختر دانشمند و پاک سرشت در پاسخ پدرش گفت: پدر! فقر و تنگدستى عیب مردان نیست و بدین گونه قبولى خود را براى ازدواج با داماد مستمند ولى دانشمند اعلام داشت و عقد آن دو در ساعتى بعد بسته شد.(1)
_____________________
1. با اقتباس و ویراست از کتاب: داستانهای ما به نقل از حوزه نیوز