از هراره تا تهران - ۵۲
آیتالله خامنهای نزد امام رفت تا برای حضور در جبههها اجازه بگیرد
ادامه پیام امام خمینی(ره) به مناسبت سالگرد کشتار حجاج و قبول قطعنامه:
6ـ ما ميگوييم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستيم. ما بر سر شهر و مملکت با کسي دعوا نداريم. ما تصميم داريم پرچم «لا اله الا الله» را بر قلل رفيع کرامت و بزرگواري به اهتزاز درآوريم. پس اي فرزندان ارتشي و سپاهي و بسيجيام، و اي نيروهاي مردمي، هرگز از دست دادن موضعي را با تأثر و گرفتن مکاني را با غرور و شادي بيان نکنيد. که اينها در برابر هدف شما، به قدري ناچيزند که تمامي دنيا در مقايسه با آخرت.
پدران و مادران و همسران و خويشاوندان شهدا، اسرا، مفقودين و معلولين ما توجه داشته باشند که هيچ چيزي از آنچه فرزندان آنان به دست آوردهاند، کم نشده است. فرزندان شما در کنار پيامبر اکرم و ائمة اطهارند. پيروزي و شکست براي آنها فرقي ندارد. امروز روز هدايت نسل هاي آينده است. کمربندهاتان را ببنديد که هيچ چيز تغيير نکرده است. امروز روزي است که خدا اين گونه خواسته است. و ديروز خدا آن گونه خواسته بود. و فردا انشاءالله روز پيروزي جنود حق خواهد بود. ولي خواست خدا هرچه هست ما درمقابلِ آن خاضعيم. و ما تابع امر خداييم؛ و به همين دليل، طالب شهادتيم. و تنها به همين دليل است که زير بار ذلت و بندگي غيرخدا نميرويم.
7ـ من به صراحت اعلام ميکنم که جمهوري اسلامي ايران، با تمام وجود براي احياي هويت اسلامي مسلمانان، در سراسر جهان سرمايهگذاري ميکند. و دليلي هم ندارد که مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوي جاهطلبي و فزونطلبي صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد. ما بايد براي پيشبرد اهداف و منافع ملت محروم ايران برنامهريزي کنيم. ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگي به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان، با تمام وجود تلاش نماييم. و اين را بايد از اصول سياست خارجي خود بدانيم. ما اعلام ميکنيم که جمهوري اسلامي ايران، براي هميشه حامي و پناهگاه مسلمانان آزادة جهان است. و کشور ايران، به عنوان يک دژ نظامي و آسيبناپذير، نياز سربازان اسلام را تأمين و آنان را به مباني عقيدتي و تربيتي اسلام و همچنين به اصول و روش هاي مبارزه عليه نظام هاي کفر و شرک آشنا ميسازد.
8ـ و اما در مورد قبول قطعنامه که حقيقتاً مسئلة بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اين است که من تا چند روز قبل، معتقد به همان شيوة دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراي آن ميديدم؛ ولي بهواسطة حوادث و عواملي که از ذکر آن فعلاً خودداري ميکنم، و به اميد خداوند، در آينده روشن خواهد شد، و با توجه به نظر تمامي کارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي کشور، که من به تعهد و دلسوزي و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام ميدانم. و خدا ميداند که اگر نبود انگيزهاي که همة ما و عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نميبودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود. اما چاره چيست که همه بايد به رضايت حق تعالي گردن نهيم. و مسلّم، ملت قهرمان و دلاور ايران نيز چنين بوده و خواهد بود.
9ـ مسلّم، خون شهيدان، انقلاب و اسلام را بيمه کرده است. خون شهيدان براي ابد درس مقاومت به جهانيان داده است. و خدا ميداند که راه و رسم شهادت کورشدني نيست؛ و اين ملت ها و آيندگان هستند که به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود. و همين تربت پاک شهيدان است که تا قيامت، مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در اين قافلة نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهايي که اين گوهرها را در دامن خود پروراندند!
خداوندا، اين دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روي مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نيازمند به مشعل شهادت؛ تو خود اين چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودين و خانوادههاي معظم شهدا!
10ـ مردم عزيز و شريف ايران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خويش ميدانم. و شما ميدانيد که من به شما عشق ميورزم؛ و شما را ميشناسم؛ شما هم مرا ميشناسيد. در شرايط کنوني، آنچه موجب اين امر شد، تکليف الهيام بود. شما ميدانيد که من با شما پيمان بسته بودم که تا آخرين قطرة خون و آخرين نفس بجنگم؛ اما تصميم امروز، فقط براي تشخيص مصلحت بود؛ و تنها به اميد رحمت و رضاي او، از هر آنچه گفتم گذشتم؛ و اگر آبرويي داشتهام با خدا معامله کردهام. عزيزانم، شما ميدانيد که تلاش کردهام که راحتي خود را بر رضايت حق و راحتي شما مقدّم ندارم. خداوندا، تو ميداني که ما سر سازش با کفر را نداريم.
خداوندا، تو ميداني که استکبار و آمريکاي جهان خوار، گل هاي باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بيداد، همة تکيهگاه ما تويي، و ما تنهاي تنهاييم و غير از تو کسي را نميشناسيم و غير از تو نخواستهايم که کسي را بشناسيم. ما را ياري کن، که تو بهترين ياري کنندگاني. خداوندا، تلخي اين روزها را به شيريني فرج حضرت بقيـهًْالله اَرواحُنا لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء و رسيدن به خودت جبران فرما.
فرزندان انقلابيام، اي کساني که لحظهاي حاضر نيستيد که از غرور مقدستان دست برداريد، شما بدانيد که لحظه لحظة عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما ميگذرد. ميدانم که به شما سخت ميگذرد؛ ولي مگر به پدر پير شما سخت نميگذرد؟ ميدانم که شهادت شيرين تر از عسل در پيش شماست؛ مگر براي اين خادمتان اين گونه نيست؟ ولي تحمل کنيد که خدا با صابران است. بغض و کينة انقلابيتان را در سينهها نگه داريد؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگريد؛ و بدانيد که پيروزي از آن شماست.
11ـ من در اينجا به جوانان عزيز کشورمان، به اين سرمايهها و ذخيرههاي عظيم الهي و به اين گل هاي معطر و نوشکفتة جهان اسلام، سفارش ميکنم که قدر و قيمت لحظات شيرين زندگي خود را بدانيد؛ و خودتان را براي يک مبارزة علمي و عملي بزرگ تا رسيدن به اهداف عالي انقلاب اسلامي آماده کنيد.
حضرت امام، به دلايلي، صلح را به صلاح کشور و انقلاب دانستند و آن را پذيرفتند. با اعلام پذيرش قطعنامه، اتفاقي در جبههها افتاد که حقانيت تمام موضعگيريهاي ايران در مورد رژيم صدام را ثابت کرد. بعثيها با تصور اينکه ضعف ايرانيها ماية پذيرش صلح شده، از چند نقطة مرزي، با تمام قوا حمله کردند و وارد خاک ايران شدند. غافلگير شدن نيروهاي مستقر در مرزها، باعث شد که نيروهاي متجاوز، حتي به نزديکي خرمشهر هم برسند و تصور خود در مورد ضعف نيروهاي ايراني را درست بدانند.
قصة روزهاي اول جنگ در سال 1359 دوباره تکرار شد، اما شرايط اين بار بسيار متفاوت بود. گويا يک جنگ جديد آغاز شده بود، جنگي که بوي خداحافظي با جبههها را ميداد؛ يعني آخرين فرصت. فوج فوج بسيجيان آمادة شهادت و عصباني از دست دشمن، به سمتِ جبههها روان شدند. امام جمعة تهران مانند روزهاي اول جنگ، نميتوانستند در تهران بمانند، اما اينبار ايشان علاوه بر امام جمعه بودن، رئيس جمهور کشور هم بودند و امام منع کرده بودند که حتي به استانهاي هممرز با عراق بروند، تا چه برسد به جبهه. آقاي خامنهاي نزد امام رفتند و صحبت کردند، امام اجازه دادند. پس از هشت سال، دوباره آقاي خامنهاي لباس رزم پوشيدند و به جبهه رفتند. اين حرکت موج عجيبي در کشور انداخت. داوطلبان آمدن به جبههها آن قدر زياد شدند که پس از چند روز، اعلام کردند ديگر کسي نيايد! نيروها آماده باشند تا اگر لازم شد، اعزام شوند. پشت سر امام جمعة تهران، بسياري از ائمة جمعه و علماي کشور هم الگو گرفتند و با رزمندگان همراه شدند.
سيل خروشان و خشمگين فدائيان خميني، با نيروهاي خوشخيال بعثي برخورد و به ضربهاي، آنها را تارومار کرد. صدام که دوباره وهم برش داشته بود و سرش را در ايران جلو آورده بود، با سيلي محکم امام و امت به مرزها برگشت تا حساب کار دستش بيايد.