زیرپوست جنگ - بخش پایانی
عضو ارشد حزب بعث عراق:
جریانی بزرگ در میان عراقی ها ، انقلاب ایران را تایید می کرد
غسان شربل:دلیل آغاز جنگ عراق و ایران چه بود؟ فکر میکنی که نظام عراق از انقلاب ایران ترسیده بود و جنگ را شروع کرد؟
نزار الخزرجی رئیس ستاد کل رژیم بعث عراق: عراق و ایران در طول تاریخ درگیریهای گستردهای با هم داشتند که تا تأسیس دولت عراق هم کشیده شد. این اختلافات پیرامون مرزهای آبی و مشخصا شطالعرب و مرزهای زمینی بود. در زمان شاه بحرانهای بزرگی بین دو کشور ایجاد شد. ولی تنها دورهای که آرامش برقرار بود، دوره پیمان بغداد بود که شامل ایران و عراق و پاکستان و ترکیه، به علاوه انگلیس میشد. وقتی انقلاب اسلامی رخ داد و امتداد شیعی خود را با ایمان به صدور مفاهیمش آغاز کرد، روابط تیره شد. چون درصد شیعیان در عراق بسیار بالا بود. صدام حسین به این نتیجه رسید که ایران بعد از سقوط شاه از نظر نظامی ضعیف شده است و ارتش ایران بعد از اعدام فرماندهانش فروپاشیده است فلذا تصمیم گرفته است که آرزوی صدور انقلاب به عراق را عملی کند، خصوصا بعد از تأییدی که در بین برخی شیعیان عراقی دیده است. از آن گذشته، غرب و اتحاد جماهیرشوروی هم از تصمیم ایران مبنی بر صدور انقلاب ترسیده بودند، چون نیروی این انقلاب به صورت مهیبی شروع شده بود و حتی اتحاد جماهیر شوروی از تأثیرات آن بر جمهوریهای مسلماننشین آسیای میانه ترسید. در مورد آمریکا هم، انقلاب از همان روزهای اولش آمریکا را تحریک کرد، قضیه گروگانها را که خوب یادت هست. فلذا فکر میکنم صدام گمان میکرد اگر به انقلاب ایران ضربه بزند و آن را سر جایش بنشاند، میتواند تأیید همهی جهان را کسب کند، خصوصا جهان غرب را. صدام همچنین معتقد بود که فقط از عراق دفاع نمیکند بلکه از کل منطقهی خلیج هم حمایت مینماید که در آن زمان در رخوت به سر میبرد. صدام معتقد بود یک قهرمان است و هر رئیسجمهور و رهبر و فرمانده استثنایی حتما باید یک سلسله جنگ انجام دهد و در همین راستا تصویر صلاحالدین [ایوبی] را در ذهن داشت. صدام معتقد بود در عراق امکانات و تواناییها و ثروت فراوانی هست که عراق را قادر میکند نقشی بزرگتر از آنچه برایش ترسیم شده ایفا کند. صدام عقده عبدالناصر هم در دلش بود. میخواست بدیل عبدالناصر باشد و حتی نقشی بزرگتر از نقشی که عبدالناصر ایفا کرده بود ایفا کند.
*همدلی با افکار[امام] خمینی در صفوف نظامیان شیعه به چشمتان میخورد؟
- یک جریان بزرگ، هم در بین نظامیها و هم غیرنظامیها بود که افکار انقلاب ایران را تأیید میکرد. همین باعث شد که حکومت عراق، این تأییدکنندگان را تحت تعقیب قرار دهد و فعالان سازمانهای حزبالدعوه را (که نماینده جریان شیعی مخالف [نظام] بود) بازداشت نماید. نبردهای بزرگی بین نیروهای امنیتی و سازمانهای این حزب در گرفت و عراقیها از هردو طرف تلفات و خسارات زیادی متحمل شدند.
*وقتی که جنگ در 22 سپتامبر 1980 [31 شهریور 1359] آغاز شد، تو فرمانده لشکر بودی. احساس میکردید که جنگ نزدیک است؟
- سه ماه پیش از شروع جنگ همراه با فرمانده سپاه یکم و فرماندهان دیگر لشکرها به بغداد فراخوانده شدیم تا با وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک ارتش دیدار کنیم. هدف دیدار، جبران کمبودهای سپاه یکم بود. فرمانده سپاه یکم در آن وقت، سرلشکر محمد فتحی بود. ما در آن زمان درگیر جنگ چریکی در شمال عراق ضد جنبش کردی بودیم. از ما خواسته شد که آموزشهایمان را برای ورود به یک جنگ کلاسیک نظامی مجددا سازماندهی کنیم و آمادهسازی نیروها ظرف دو ماه انجام گیرد. من انتظار داشتم که فرمانده صحبت کند، ولی او مطلقا سکوت کرد، همین باعث شد تقاضای وقتِ صحبت کنم. گفتم چیزی که مطرح شد و از ما خواستید، یعنی آنکه ما به سمت یک جنگ کلاسیک نظامی میرویم و این درحالی است که نیروهای ما در شمال کشور و بین روستاها و کوهها پراکندهاند و اکثر سلاحهایمان در مخازن سنگین قرار دارد و همه اینها یعنی آنکه ما برای ورود به یک جنگ کلاسیک آماده نیستیم و اگر قصدی برای ورود به چنین جنگی وجود دارد، باید به ما مهلتی دستکم دو ساله داده شود تا نیروهایمان را مجددا سازماندهی کنیم. اما وزیر دفاع این حرف را رد کرد و گفت که تنها دو ماه در اختیار دارید تا شرایطتان را مهیا کنید. اشاره، واضح بود و آن هم اینکه جهتگیری به سمت یک جنگ کلاسیک با یکی از همسایگان است و خب گزینهای پررنگتر، ایران بود تا ترکیه. من آن روز ترسیدم که ارتش عراق به سبب آماده نبودنش از هم فروبپاشد.
*احساس ارتش عراق، وقتی که جنگ در 22 سپتامبر 1980 شروع شد، چه بود؟
- هر وقت یک درگیری نظامی پیش بیاید، شخص نظامی نمیتواند نقشش را ایفا نکند. این به این معنی نیست که ما دلایل آغاز جنگ را قبول داشتیم، ولی در هر حال مأموریت ما دفاع از کشور و انجام وظیفهمان به بهترین شکل ممکن بود. این حرفهای ماست.
*رئیس ستاد؟
- به رغم اینکه وزیر دفاع جلسه را اداره میکرد، اما سرلشکر عبدالجبار شنشل صحبت کننده اصلی بود که آن موقع رئیس ستاد کل بود.
* کدام نبرد بیشترین قربانی را داشت؟
- نبرد فاو. یادم هست تابلویی در راه فاو بود که اشاره میکرد نبرد فاو از زمان سقوط منطقه تا آزادسازیاش 45هزار نفر تلفات (اعم از شهید و مجروح و مفقود) داشته است.
* سلاحهایتان ساخت شوروی بود؟
بله، حدود 95 درصدش.
* موضع اتحاد جماهیر شوروی درباره جنگ چه بود؟
- در آغاز جنگ، اتحاد جماهیر شوروی صادرات سلاح به عراق را متوقف کرد. حتی کشتیهایی بودند که به بندر بصره رسیده بودند و بدون اینکه بارشان را خالی کنند به آنها دستور بازگشت داده شد. این، نظام عراق را بر آن داشت که از بازار سیاه سلاح بخرد. ولی وقتی که عراق در سال 1982 [1361 شمسی و پس از آزادسازی خرمشهر] به مرزهای بینالمللی عقبنشینی کرد و آتشبس را پذیرفت، شوروی در این تصمیمش بازنگری و ارسال سلاح به ما را آغاز کرد.
*کدام کشورها [به شما سلاح میفروختند؟]
-کشورهای اروپای شرقی، از طریق واسطهها. مدیر دستگاه اطلاعات نظامی وقت، برزان التکریتی واسطهای بزرگ بود. معاملهها هم بزرگ بود.
*شوروی رساندن سلاح به شما را ادامه داد؟
- بله. ما خرید سلاح از چین را هم شروع کردیم.
*منبع موشکهایتان کجا بود؟
- در اساس، موشکهای ما از شوروی میآمد ولی در ادامه [هیئت] «صنایع نظامی» [عراق] شروع کرد به کار برای ارتقای برخی از این موشکها.
* صدام از فرماندهان نظامی، کسی را اعدام کرد؟
- بله. به دلیل آنچه عدم انجام وظایفشان به شکل مطلوب حساب میکرد، نه به دلیل خیانت و کم گذاشتن.
* آیا این اعدامها در روحیه ارتش عراق تأثیر داشت؟
- قطعا تأثیر داشت ولی در هر حال جنگ، جنگ است و جایی برای شل گرفتن نیست.
* و آیا جنگ میتوانست چند سال دیگر هم ادامه پیدا کند؟
- بله، اگر به همان روش سابق باقی میماند، ادامه پیدا میکرد. و به نظر من، عراق نمیتوانست ادامه دهد، چون درآمدهایمان ته کشیده بود و قرضهایمان وحشتناک شده بود و تلفات انسانیمان به نسبت جمعیت [کشور] بالا بود، علاوه بر آنکه خطوط نفت هم بسته بود. درحالی که در طرف مقابل ایرانیها از نظر عددی بر ما برتری داشتند و راههای ارتباطی و صادرات نفتشان بازبود و ایران در آن زمان با بخشهای کمحجمی از سپاه پاسداران در جنگ شرکت داشت.