آشنایی با تاریخچه و اهداف عرفانحلقه - بخش سوم و پایانی
تفسیر انحرافی از شیطانشناسی
شکلگیری تشکیلات عرفانحلقه
بنیانگذاران عرفان حلقه از سال 1370 ش در ایران با این شعار که «عرفانحلقه راه رسیدن به کمال» است، شروع به جذب افراد نمودند. در آغاز افرادی همچون: ویدا پیرزاده، خانم بهارزاده، مهدیه کساییزاده، پدرام سعیدی، شهناز نیرومنش و... به صورت فرقة هرمی که در رأس هرم فردی به نام «محمدعلی طاهری» وجود داشت، به تبلیغ این جریان انحرافی پرداختند و فعالیتشان را گسترش دادند. طاهری رسماً تشکیلات عرفان حلقه را از سال 1376 با راهاندازی کلاسهایی جهت ترویج افکار و عقایدش با مجوز سازمان ملی جوانان علنی کرد؛ اما پس از تشکیل چند دورة آموزشی و افشا شدن ماهیت واقعیاش، دیگر مجوز فعالیت او تمدید نگردید.شروع فعالیت جدی این فرقه از سال 1383 بود که بعدها تلاش نمود در پوشش یک موسسه فعالیت خود را ادامه دهد. رئیس این فرقه در سال 1385 مجوز یک سازمان مردمنهاد را کسب نمود که به دلیل تخلفات گسترده، مجوز وی تمدید نگردید و تاکنون بدون هیچگونه مجوزی در قالب یک فرقه انحرافی در حال تبلیغ و جذب نیرو میباشد. علیرغم اینکه هیچگونه مجوز آموزشی برای آقای طاهری صادر نشده بود؛ ولی کلاسهای گستردهای را در تهران و چند شهر کشور فعال نمود.
شیطانشناسی انحرافی
جریان عرفانحلقه اگر چه در مواجهه با اقشار مسلمان گارد اسلامی به خود گرفته، ولی در آن سوی این چهره، حقایق دینی را تحریف کرده و هواداران خود را کاملا به سمتوسویی که معصومین(ع) پرهیز دادهاند میکشاند و نمادهای غیرتوحیدی را مقدس معرفی کرده و به بندگی طاغوت دعوت میکند.
یکی از این نقاط خطرساز در عرفانحلقه، نگرش انحرافی این فرقه به شیطان است که به صورتی پررنگ تبلیغ میشود. این نگرش از آنجا که به عنوان یک بینش اسلامی در کتابهای عرفانحلقه ارائه میشود، به بررسی و نقد نیازمند است. در کنار آن، تبیین بینش قرآنی و روایی ضرورت دارد، تا مخاطبان عرفانحلقه این نگرش را به حساب متون اسلامی نگذارند. در کتابهای عرفانحلقه آمده است: برای به وجود آمدن چرخه جهان دو قطبی، وجود عامل تضاد، ضرورت داشت و برای این منظور، ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه (به وجود آوردن چرخه جهان دو قطبی) را انجام داد.
در فایل صوتی که از رهبر عرفانحلقه منتشر شده و در بسیاری از سایتها وجود دارد، عنوان میشود: شیطان، اول موحّد عالم است؛ چون به غیر خدا اصلاً سجده نکرد.
وی اضافه میکند: خدا با خلقت آدم، خواست شیطان را آزمایش کند. اگر شیطان سجده میکرد، خدا به او میگفت که مگر به تو نگفتم به غیر من سجده نکن.
وی در یکی از نوشتههای خود آورده است: خداوند به ابلیس مأموریت داد که به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکند و او نیز این مأموریت را پذیرفت.
و در جای دیگر میگوید: پس تبعیت نکردن از فرمان سجده در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود تضادی هم نبود؛ در عین حال، فرمانبرداری است، چون خداوند آن را از پیش تعیین کرده است. خداوند با امر به اینکه ابلیس جز بر او سجده نکند، نقش موحدی را به او میدهد که برای انجام دادن مأموریت خود از جهان تکقطبی (بارگاه الهی) رانده میشود. به راستی در کجا آمده است که خدا، از قبل دستوری جدا و امری مجزا برای شیطان صادر کرده باشد که، بر غیر من سجده نکن؟ در کدام حدیث یا آیه وارد شده است که امر سجده بر آدم که خطاب به همه ملائکه بود فقط برای امتحان شیطان بوده است؟ در کدام منبع آمده است که شیطان مأموریتی قبلی از خداوند دریافت کرده بود که در نتیجه بعد از دستور عام «اسجدوا»، شیطان میبایست دستور قبلی را اصل و اساس قرار دهد و از دستور دوم سرپیچی کند که در نتیجه این سرپیچی، نه فقط برای شیطان معصیت به حساب نیاید، بلکه نشان از کمال توحید، برای شیطان قلمداد شود؟!
به گزارش قرآن فقط یک امر وجود داشت و آن هم «اسجدوا» است و مخاطب نیز همگان بودند. از اینها گذشته، سجده به آدم عین توحید بود؛ چرا که درخواست مستقیم خداوند بوده و از آنجا که این امر از جانب خود خداوند صادر شده بود، سجده به آدم در حقیقت سجده به خداوند بوده است، نه خلاف توحید.
مؤلف کتاب عرفان کیهانی نتوانسته نکته مهمی را دقیقاً هضم نماید؛ به همین جهت در تحلیل خود از نگاه توحیدی قرآن فاصله گرفته است. نکته این است که وی نتوانسته بین اذن تکوینی خداوند و خواست تشریعی او آشتی ایجاد کند؛ به همین جهت به خطا رفته است. وی تصور کرده که اگر خدا واقعاً میخواست شیطان سجده کند، شیطان قدرت مخالفت نداشت.
شیطان موحد بود یا کافر؟
به طور کلی در مورد اعمال انسانها، اراده تشریعی خداوند، یعنی خواست اولیه الهی این است که ما به تکالیف عمل کنیم؛ اما تکویناً اذن داده که در سایه اختیارمان به خواست خداوند عمل نکنیم و نافرمانی کنیم. پس، اینکه خداوند مثلاً در مورد واجبات، برای مخالفت و ارتکاب گناه اذن داده است، با خواست حقیقی خداوند و اراده تشریعی او منافاتی ندارد.
در عباراتی که از منابع عرفانحلقه نقل شد، ملاحظه میشود که وی حتی گناه تمرُّد شیطان را به گردن خدا میاندازد و عدم سجده شیطان را نقشه خودِ خدا معرفی میکند و در عمل، کار شیطان را برتر از دیگر ملائکه نشان میدهد؛ چرا که بنا به اعتقاد مذکور، خداوند از قبل حرفهای درگوشی با شیطان داشت؛ ولی دیگر ملائکه در این محفل خصوصی راهی نداشتند. در حالی که قرآن کار بقیه ملائکه را، با تعظیم و تکریم یاد میکند و از آنها تمجید مینماید و سرپیچی شیطان را ناشی از تکبر او میداند. خداوند بارها در کتاب آسمانی خود به مذمّت و سرزنش شیطان پرداخته و رجیم بودن و رانده شدن شیطان را به خاطر همین نافرمانی عنوان میکند.
یادآور میشویم که مؤلف کتاب عرفان کیهانی، تمرد شیطان را خواستِ تشریعی خداوند تصور کرده؛ گویا دستور سجده بر آدم از ناحیه خداوند، دستوری لغو و غیر حقیقی بوده است؛ در حالی که درست است که شیطان در سایه اختیار خود، امکان مخالفت داشت، لکن این مخالفت، تنها در سایه اذن تکوینی خداوند اتفاق افتاده، نه بنا به اراده تشریعی او.
این دیدگاه در قالب یک سؤال دیگر هم قابل طرح است که اساساً «انگیزه شیطان» آیا سرکشی و عصیان بود یا اجرای دستور قبلی خداوند؟ در عرفانحلقه اظهار میشود که انگیزه شیطان، انجام دادن مأموریت بود و شیطان از طرف خودِ خدا مأموریت داشت که به آدم سجده نکند؛ امّا متون دینی تصریح میکنند که شیطان به سجده مأمور بود، نه اینکه مأمور به سجده نکردن باشد.
به همین دلیل است که امام صادق علیهالسلام، تمرّد شیطان را ناشی از حسد و تکبر وی میشمارد، نه خداباوری او:
ابلیس از روی حسد امتناع کرد و به جهت شقاوتی که بر ابلیس چیره شد، خداوند او را لعن کرد و از صف فرشتگان خارج ساخت و ملعون و شکستخورده به زمین تنزل داد؛ به همین سبب از آن زمان به بعد دشمن آدم و اولاد او شد.
لازمه گفتار طاهری، اغوای شیطان توسط خداوند است؛ چرا که از یک طرف وی را به عدم سجده بر آدم مأمور کرد و از طرف دیگر بعد از سجده نکردن شیطان، او را لعن کرد و از درگاه رحمت خویش اخراج کرد. گفته طاهری با گفته خود ابلیس یکی است؛ چرا که ابلیس هم اغوای خودش را به خدا نسبت داد و با گفتن «اغویتنی» (تو مرا گمراه کردی) عامل گمراهی خود را، خدا معرفی کرد. البته خداوند گمراهی شیطان را نشأت گرفته از تکبر و کفر او معرفی نمود. ناگفته پیداست که مؤلف کتاب، بین قول خداوند که گمراهی شیطان را تکبر او میداند و قول شیطان که گمراهیاش را اغوای خداوندی میداند؛ قول شیطان را گواراتر یافته است.
آیات قران در این مورد روشن و روشنگرند؛ «...إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ» «وَ کانَ الشَّیطانُ لِرَبِّهِ کفُورا». در دو آیه بالا خداوند دلیل عدم سجده شیطان را استکبار او معرفی میکند، نه مأمور بودن شیطان. بهعلاوه خداوند در دو آیه بالا صریحاً از کفر شیطان سخن به میان میآورد و روشن است که کفر هیچگاه با موحّد بودن که طاهری این مقام را به شیطان نسبت میدهد قابل جمع نیست. در آیه زیر خداوند کار شیطان را فسق میشمارد، نه انجام ماموریت. «فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ». در آیه دیگر کار شیطان، معصیت شمرده شده، نه اطاعت، «إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیا.»
لازمه گفته رهبر عرفانحلقه در باب شیطان این است که خداوند باید به خاطر عدم سجده شیطان بر غیر خدا، شیطان را تکریم نماید؛ در حالی که قرآن از خطاب وهنآمیز به شیطان خبر میدهد. قرآن میفرماید شیطان نه تنها با این عمل، بزرگ نشد، بلکه به خواری رسید و با خطابِ توبیخی خداوند مواجه شد که «فاخرج انک من الصاغرین؛ بیرون رو که از حقارتشدگان هستی.» در جای دیگر شیطان را رانده شده از درگاه خدا خطاب میکند «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ» و در آیه دیگری خداوند، خود، شیطان را لعن میکند «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهًًْْ إِلی یَوْمالدِّینِ».
تعبیر «کان من الکافرین» با لحاظ اینکه کان فعل ماضی است و از گذشته وضعیت شیطان حکایت دارد نشان میدهد که شیطان نه فقط در عدم سجده بر آدم جزء موحدین نبود؛ بلکه حتی قبل از این فرمان نیز حساب خود را از مسیر فرشتگان و اطاعت فرمان خدا جدا کرده بود و در سر، فکر استکبار میپروراند و شاید به خود میگفت که اگر دستور خضوع و سجده به من داده شود، قطعاً اطاعت نخواهم کرد. به همین جهت در روایات، جمله «ما کنتم تکتمون؛ آنچه را کتمان میکنید» که خداوند قبل از فرمان سجده خطاب نمود، اشارهای به کفرِ قبلی شیطان دانسته شده است؛ چنانکه در حدیث تفسیر قمی از امام عسکری(ع) این معنی نقل شده است.
قرآن کریم در پارهای از آیات، انگیزه شیطان را از زبان خودش نقل میکند. در این آیه، شیطان انگیزه خود را اعتقادش به برتری بر آدم میشمارد و میگوید: آیا بر کسی سجده کنم که تو او را از خاک آفریدی؛ «فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلیسَ قالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طینًا». بنابراین، چیزی که طاهری به شیطان نسبت میدهد و به نفع او تبلیغ میکند، طبق نقل قرآن، خود شیطان هم قبول ندارد. در نتیجه با وجود آیات مذکور، برای دفاع طاهری از شیطان و تبرئه ابلیس هیچ جایی باقی نمیماند؛ چرا که قرآن در این مقام در افشاگری شیطان و یارانش سنگ تمام گذاشته است.
بنابراین، تعبیراتی همچون فسق، کفر، عصیان، رجیم، ملعون، صاغر و استکبار که قرآن در مورد شیطان به کار برده است، از انگیزه شیطان پرده برمیدارد و با تصور رهبر عرفانحلقه کوچکترین قرابتی ندارد. عرفانحلقه سخت در تلاش است تا تمرّد و شرارت متکبرانه شیطان و کفرش را از اذهان بزداید.
این دقیقاً کاری است که «آنتوان لاوی» در کتاب «انجیل شیطانی» بدان همت گمارده است. آنتوان لاوی در کتاب انجیل شیطانی، به همین جهت به ادیان الهی حملهور شده و آنها را به خاطر تهاجم به شیطان مورد مذمت قرار داده است. وی که از ادیان الهی به «نیروهای دست راستی» تعبیر میکند، از این جهت که شیطان را موجودی بدنام و نمادِ شرارت معرفی کردهاند، به شدت رنجیده خاطر است.
لاوی در فصل دوم از کتاب انجیل شیطانیاش در فصل «کتاب لوسیفر» میگوید: لوسیفر خدای رومی، درخت بارور و روح آسمان و الهه روشنگری (هدایتگرِ انسان به سوی یافتن درخت معرفت) بود؛ اما با تغییر دین رسمی به مسیحیت این خدا جای خود را به خدای مسیح داد و خود تبدیل به نماد تاریکی و بدی و شرارت شد. لاوی میگوید: تمام ادیان دست راستی و همه کتابهای مقدس بدبینانه به شیطان نگریستهاند.
اضافه میکنیم که بر خلاف تصور رهبر عرفانحلقه، سجده بر آدم از آنجا که دستور خود خداوند بود، نه فقط با توحید تنافی ندارد، بلکه عین توحید است. سجده بر آدم نه سجده بر مشتی خاک، بلکه سجده بر روحی الهی بود که خداوند در او دمیده بود. در حقیقت سجده بر تطور و شأنی الهی بود که در کالبد آدم تجلی کرده بود.
از امام صادق(ع) سؤال شد: مگر سجده بر غیر خداوند صحیح است؟ حضرت فرمودند: «نه» پرسید: پس چگونه خداوند فرشتگان را به سجده بر آدم امر کرد؟ حضرت فرمودند: «به درستی هر که به دستور خداوند سجده کند، در اصل خدا را سجده کرده است. پس، سجده او اگر در پی دستور حضرت حقّ باشد، همان سجده بر خداست».
قابل ذکر است که بزرگان معرفت جملهای را در مورد شیطان گفتهاند. شاید سردسته عرفانحلقه این جمله را نتوانسته درک کند؛ به همین جهت مسئله را به صورتی دیگر تحلیل کرده است. عرفا گفتهاند که شیطان «سگ دستآموز درگاه خداست» و منظورشان این است که ورود به درگاه الهی فقط از مخلصین ساخته است؛ زیرا افرادی که ولایت شیطان را پذیرفته و اهل معصیتاند، راهی به درگاه الهی ندارند. بزرگان گفتهاند که نتیجه کار شیطان (نه انگیزه شیطان) مانند سگی است که اجازه نمیدهد کسی به منزل صاحبش نزدیک شود و کسی که با صاحب خانه نسبتی ندارد، این سگ با مزاحمت، او را دور میکند.
عرفا، هیچگاه نگفتهاند که شیطان تمرّد نکرد و از قبل با خدا قراری داشته است که خدا دستوری ظاهری بدهد و شیطان هم عمل نکند تا شیطان مجوز داشته باشد انسان را گمراه کند.
خلاصه اینکه نگرش عرفانحلقه درباره شیطان، نه نگرشی اسلامی؛ بلکه نگرشی است که با شیطانپرستی «لاوایی» همسو است و با نگاه اسلامی که شیطان را دشمن انسانها معرفی کرده و به دینمداری دعوت میکند، تفاوتی بنیادین دارد. در عرفانحلقه به دینمداری دعوت نمیشود و اساساً بسیاری از مناسک دینی غیرضروری معرفی گردیده و دیگران به بینیازی از فقه و شریعت فراخوانده میشوند.
از این رو اگر کسانی با دیدن چند آیه و یا روایت تصور میکنند که نگرش عرفانحلقه در باب مفاهیم دینی همان نگرش قرآنی و اسلامی است لازم است در این برداشت تجدیدنظر کنند و آن را تصحیح کنند. مخاطبان عرفانحلقه باید سریع به این گزارشها که ظاهری اسلامی دارد اعتماد نکنند و به کارشناسان علوم اسلامی که سالها علوم مختلف دینی مانند حدیث، تفسیر، اصول، کلام و عرفان اسلامی تتبع کردهاند مراجعه کنند و با تحقیق ایدههای به ظاهر اسلامی را پذیرفته و یا رد نمایند.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی شیخحسین انصاریان