kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۵۸۷۸
تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۳
از هراره تا تهران - 33 آیت‌الله خامنه‌ای در اجلاس هراره تأکید کرد

تحمل رژیم صهیونیستی یعنی برانگیختن طمع اشغالگری


 [ادامه سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در اجلاس هراره:] آقاى رئيس!
اغراق نيست اگر بگوييم: کفارة ستم‌پذيرى در قبال استقرار و تجاوزات رژيم صهيونيستى، در افغانستان پرداخت شده است. تحمل رژيم صهيونيستى در منطقه، يک ابرقدرت را به فکر واداشته که در جهت [اشغال] قسمت ديگرى از سرزمين‌هاى اسلامى و نيز تحميل يک رژيم ضد اسلامى بر آن کشور تلاش کند. مشکل بزرگ افغانستان، همچنان فراروى جنبش قرار دارد. متأسفانه خروج بى‌قيدوشرط و فورى نيروهاى اشغالگر، هنوز از عمل بسيار دور است. جنبش نمى‌تواند همچنان وقت را به توصيه در لزوم خروج نيروهاى اشغالگر بگذراند. کار جنبش نصيحت مکرر و بى‌نتيجه به ابرقدرت‌ها نيست.
به‌صراحت تأکيد مى‌کنم که جنبش نمى‌تواند بين مبارزة مردم لبنان، فلسطين، افغانستان و ناميبيا، براى خروج نيروهاى اشغالگر و بيگانه، هيچ فرقى قائل شود. جنبش، على‌الاصول نمى‌تواند از رژيم‌هاى دست‌نشاندة ابرقدرت‌ها حمايت کند. نهضت آزادى‌بخش و استقلال‌طلبانة افغانستان، بايد همچون ساير نهضت‌هاى آزادى‌بخش در غيرمتعهدها داراى نمايندگى شود. متأسفانه عملکرد جنبش در قبال مسئلة افغانستان، متوازن با ساير موارد مشابه نبوده است. اگر جنبش بتواند اشغال نظامىِ يکى از کشورهاى عضو را تحت هر بهانه تحمل کند، به‌واضح‌ترين شکل، از اصول خود منحرف شده است. حضور پنج ميليون آواره و پناهندة افغانى در ايران و پاکستان، گوياى وضع داخلى افغانستان است. جنبش نبايد اجازه دهد که سرنوشت افغانستان، مورد معاملة شرق و غرب قرار گيرد. فعاليت آمريکا براى جايگزينى نيروهاى اشغالگر فعلى نيز به هيچ وجه مورد قبول نخواهد بود. افغانستان بايد مستقل و به معناىِ واقعى غيرمتعهد باشد.
همين چند جملة کوتاه، مرز محکمي مي‌کِشد ميان جمهوري اسلاميِ واقعاً مستقل، با بعضي مدعيان پُرسروصداي استقلال در جمع. اينها که پرچم مبارزة با امپرياليسم و آمريکا را با تکيه بر يک ظالم ديگر در شرق بلند کرده‌اند؛ اينها که با حرارت، از مبارزان آفريقاي جنوبي دفاع مي‌کنند، تا جايي که حاضرند نيرو بفرستند، اما در مورد افغانستان، حتي جرأت حرف زدن ندارند، چون به اشغالگر افغانستان وابسته اند.
از همان سال اولِ بعد از انقلابِ اکتبر شوروي، با وجود جنگ‌هاي شديد داخلي، مداخلة کمونيست‌هاي تازه به قدرت رسيده در افغانستان آغاز شد. حکومت وقت افغانستان در دست پادشاهان، شبيه بود به دوران قاجار، اما متزلزل‌تر. پادشاهي قريبِ ده سال حکومت مي‌کرد، اما ظرف يک سال بعد، چهار پادشاه عوض مي‌شد. تسلط بر افغانستان براي شوروي، باز کردن جبهة جديدي براي جنگ سرد يا گرم با غرب بود. منطقة جنوب افغانستان، آن ‌روزها هنوز به نام کشور هندِ انگليسي شناخته مي‌شد. و اتفاقاً حکومت افغانستان با انگليسي‌هاي حاکم در هند درگير بود.
نوع نفوذ شوروي در افغانستان هم جالب بود؛ ساخت چندين بيمارستان و مدرسه و دانشگاه، به‌علاوة کمک‌هاي اقتصادي و نظامي به ارتش. در اوج درگيري‌هاي مرزي افغانستان در جنوب، موسوم به جنگ سوم افغانستان و انگليسي‌هايِ هند، روس‌ها با وجود بحران‌هاي شديد اقتصادي در شوروي، يک ميليون روبل طلا براي کمک به مقاومت افغان‌ها اهدا کردند، که البته به نتيجه‌اي هم نرسيد!
نفوذ فرهنگي و فيزيکي شوروي در افغانستان هر روز بيشتر شد. با وجود قوت و قدمت فرهنگ اسلامي افغان‌ها، گرايش به تفکرات مادي وارداتي، در بين جوانان زياد ‌شد و حکومت هم که کاري به دين و مذهب نداشت، هر روز به شوروي نزديک‌تر مي شد. سربازان ارتش افغانستان، براي آموزش به پايگاه ارتش سرخ در تاشکند رفتند و بسياري از فرماندهان روس هم به افغانستان آمدند و در بدنة ارتش جاي گرفتند؛ طوري‌که بالاخره در سال 1335 (1956م) ارتش افغانستان هويت خود را عوض کرد و «ارتش متحد شوروي‌ـ‌افغانستان» تشکيل شد. و هر روز توافق‌ها و تعهد‌هاي جديدتري بين افغانستان و شوروي برقرار ‌شد. از سال 1349 (1970م) متخصصان علمي و مستشاران روسي، در رشته‌هاي متفاوت وارد افغانستان شدند و قسمت‌هاي مختلف کشور را در دست گرفتند.
در دهة 80 ميلادي، خيلي از زيربناهاي پر هزينة افغانستان توسط شوروي ساخته شد. گويا قصد ماندن داشتند! غير از دانشگاه بزرگ کابل، در شهرهاي ديگر هم دانشگاه ساختند، و چندين مدرسه و بيمارستان جديد و نيروگاه توليد برق.‌ اکثر اساتيد آن دانشگاه‌ها روس بودند و علاوه‌براين، در دانشگاه ها، گروه‌هاي روس ‌براي آموزش زبان و ادبيات روس و انتقال فرهنگ و آداب شوروي به افغانستان ايجاد شدند.
در سال 1352 (1973م) يکي از پادشاهان کم عمر افغانستان، خودش را رئيس‌جمهور اعلام کرد و از آن به بعد، اين نام بي‌مسما بر حاکمان افغانستان ماند. وضع کشور تا سال 1357 (1978م) نسبتاً آرام بود، تا اينکه انقلاب «ثور» انجام شد. ثور نام ماه دوم سال، يعني ارديبهشت در زبان دَري است. در اين ماه حزب دموکرات مردمي کمونيست افغانستان ـ که خودشان به آن «خلق و پرچم» مي‌گفتند و مخفف آن را با PPPA نشان مي‌دادند ـ عليه
«داوود خان» رئيس‌جمهور وقت کودتا کردند. داوود خان کشته شد و حکومت کابل به دست خلق و پرچمي‌ها افتاد، اما باقي کشور تحت کنترل آنها نبود و شوروي هم هنوز به آنها اعتماد کامل نداشت.
حکومت جديد کمونيستي، آن قدر از شوروي تقاضاي کمک نظامي کرد که بالاخره شوروي پذيرفت در نوبت اول، با بيست هلي‌کوپتر، مقر مخالفان حکومت را موشک‌باران کند. يک ماه بعد، حاکمان کمونيست از شوروي خواستند که ارتش شوروي براي کمک وارد عمل شود؛ اين بود که تعدادي نيرو وارد خاک افغانستان شد و نيروي هوايي، چندين پرواز و بمباران انجام ‌داد.
نيروهاي اداره اطلاعات و امنيت شوروي، K.G.B، در کابل خبر دادند که «حفيظ‌الله امين» رئيس‌جمهور جديدِ خلق و پرچميِ افغانستان، با پاکستان و چين ـ که هر دو با شوروي درگير بودند ـ رابطه برقرار کرده و حتي با چند مقام آمريکايي نيز محرمانه ديدار داشته است. خبري که کليد اشغال نهايي را ‌زد.
روز 5 مهر 1358 (27 سپتامبر 1979م)، هفتصد نفر از نيروهاي عملياتي K.G.B و نيروهاي ويژة ارتش شوروي، در لباس فرم ارتش افغانستان، در کابل پخش شدند. عمليات ساعت 7 بعدازظهر آغاز ‌شد، ساعت 7:15 ساختمان رياست ‌جمهوري تسخير و حفيظ‌الله امين کشته ‌شد، بعد هم تمام ساختمان‌هاي نظامي و دولتي و رسانه‌اي، تحت کنترل اين نيروها در‌آمد.
صبح روز بعد، تمام کابل تحت کنترل شوروي بود و راديو کابل اعلام کرد که افغانستان از دست حفيظ‌الله آزاد شد!
همان روز لشکرهاي ارتش از شمال وارد افغانستان شدند و هم زمان، بيست وهشت هواپيماي نظامي شوروي در فرودگاه بگرام نشستند و 1800 تانک نيز در خاک افغانستان مستقر شدند. در مجموع صد هزار روس وارد افغانستان ‌شدند که هشتاد هزار نفرشان سرباز بودند.
و افغانستان کاملاً اشغال شد؛ کشوري که زماني جزو ايران بود و آخرين قسمت آن، يعني هرات، در زمان ناصرالدين شاه قاجار، با حيلة انگليسي‎ها از ايران جدا شد. افغانستاني که هميشه مسلمان بود، در دست يک حکومت بي‌دين و حتي ضد دين افتاد. سي وچهار کشور اسلامي جمع شدند و بيانيه صادر ‌کردند که شوروي بايد از افغانستان خارج شود؛ بيانيه‌اي که در مجمع عمومي سازمان ملل نيز با 104 رأي مثبت و 18 رأي منفيِ کمونيست‌ها، رأي آورد. اما اين‌همه رأي و بيانيه، هيچ تأثيري نداشت؛ مثل هميشه معلوم بود که با حضور شوروي در شوراي امنيت، هر قطعنامه‌اي در اين زمينه وتو خواهد شد.
مردم مسلمان افغانستان که تنها راه آزاد کردن کشور را در مبارزه مي ديدند، به «جهاد» در راه خدا برخاستند. چندين گروه مختلف از مجاهدان افغان تشکيل شدند تا اشغالگران ضد دين را از کشورشان بيرون کنند. گروه‌هايي که اغلب با نيت‌هاي خالص و ايمان‌هاي عميق، حقيقتاً قصد جهاد در راه خدا را داشتند.
بسياري از کشورهاي دنيا براي مجاهدان کمک و سلاح فرستادند، البته اغلب به نيت مبارزه با شوروي و بلوک شرق و حمايت از غرب. بر خلاف مبارزات مجاهدان، اين کمک‌ها هيچ رنگ و بويي از نيّات خالص و مقدس نداشت و اين در نوع کمک‌ها هم کاملاً مشهود بود؛ آمريکا سلاح‌هاي ضعيف داد، مصر کل ذخيرة تسليحاتي‌اش را عوض کرد و سلاح‌هاي قديمي‌اش را به افغانستان فرستاد، انگليس و سوييس ضد هوايي و موشک‌اندازِ معيوب دادند، و ترکيه انبار سلاح‌هاي به جامانده از جنگ جهاني دوم را به مجاهدان فروخت! در اين ميان، مجاهدان فقط از سلاح‌هاي چيني راضي بودند.
جنگي فرسايشي و طولاني در افغانستان آغاز شد. ارتش شوروي در امتداد چهار ماه درگيري، شهرهاي بزرگ و راه‌هاي اصلي را در دست گرفت، اما عملاً 80 درصد مساحت کشور در دست آنها نبود.