اشارات
علیرضا چخماقی
* یکی از خوانندگان نه چندان معروف متعلق به «زمان» ماضی، چندی پیش در گفتوگو با یکی از روزنامهها در جواب اینکه چرا دیگر نمیخوانید، گفته بود «ممنوعالکار»م ...
حضور محترم این آقای خواننده که البته خیلی هم مدعی داشتن سواد و فرهنگ است، باید گفت شما همان بهتر که (به قول خودتان) ممنوعالکار باشید، نخواندن شما بیشتر به سود سواد و فرهنگ و خودتان است تا اینکه اصرار بر خواندن داشته باشید، چون یک خواننده به جز خیلی چیزهای دیگر، این را هم باید بداند که «کار» که یک واژۀ پارسی است هرگز با کلمۀ «ممنوع» که عربی است ترکیب نمیشود و اگر هم به زور ترکیبش کنیم، نتیجهاش میشود همین وضع بلبشوی موجود در موسیقی ما که ترکیبی ناساز دارد که نه رومی روم است و نه زنگی زنگ... بهتر بود میفرمودید: به دلایل غیرهنری، از کار کردن منع شدهام یا ممنوعالفعالیت هستم.
* روزنامۀ کم شمارگان بهار که در کنار محاسن بیشمارش، تا دلتان بخواهد کشته مردۀ خارجیها هم هست، ضمن افسوس خوردن بسیار از اینکه مبلغ ناقابل شانزده میلیارد تومان هزینه نکردهایم تا فاتحتریم ترکیهای سرمربی تیم استقلال شود، از وی با عنوان «امپراطور» یاد کرده است.... «شهریار» و «سلطان» را خودمان داشتیم، حالا بعضیها برای جور کردن جنس خرده شیشه دارشان، در فکر وارد کردن «امپراطور»ند.
* در فضای رسانهای ما، اعم از سایتها و مطبوعات موسوم به اصلاحطلب (!)، عدهای از روی جهل و بیسوادی، عدهای هم بر اساس مأموریت محوله و به طور حسابشده، مدام در حال تغییر دادن مفاهیم به سود ضدانقلاب و بیگانگان هستند... اشارهوار اینکه روزنامههایی چون شرق، اعتماد و بهار، پس از شش سال حضور تروریستهایی از اطراف و اکناف عالم در سوریه و طرفداری آمریکا، اسراییل، آلسعود، ترکیه و کشورهای اروپایی از این تروریستهای بینالمللی، هنوز هم که هنوز است اتفاقات ویرانگر سوریه را «جنگ داخلی» مینامند و برای بدنام کردن اسلام و مسلمانان، در بسیاری از اوقات، از داعش خونآشام با عنوان «دولت اسلامی» یاد میکنند همچنانکه هجوم آلسعود و وابستگانش به یمن و بمباران شبانهروزی این کشور را هم، «جنگ داخلی» مینامند.
از دیگر نمونههای تغییر مفهوم در جراید و سایتهای این قبیل اشغالگران عرصۀ فرهنگ اینکه وقتی میخواهند خبری مثلا از بیبیسی نقل کنند، در مقدمه یا در متن آن، به جای اینکه از شبکۀ بیبیسی با صفت «معروف» یا «مشهور» نام ببرند آن را با عنوان «معتبر» معرفی میکنند که این از دو حالت خارج نیست، یا معنی اعتبار و معتبر را نمیدانند و یا میخواهند برای بیآبرویی و بیاعتباری آن، آبرو و اعتبار جعل کنند. چرا که عاقلان دانند بیبیسی به دلایل مختلف، معروف و مشهور است و نه معتبر؟!
* وقتی از یک طرف امتیاز نشریات قابل خرید و فروش و اجاره دادن و واگذاری باشد و از طرف دیگر، در صدا و سیما هم نظارت کافی وجود نداشته باشد، آن وقت وضع میشود اینکه هست، مدیرمسئول فلان روزنامه که میخواهد چند هزارمین شمارۀ انتشارش را جشن بگیرد، پس از مدتها که اجبارا دست به قلم میشود، در سرمقالهاش ترکیب آشنا و رایج «درد دل» را «درد و دل» مینویسد و دریغا که بعضی از گویندگان رسانۀ ملی یعنی جایی که به تعبیر امام خمینی«ره» باید دانشگاه عمومی باشد نیز از این عیب بزرگی که شاید به چشم عدهای خرد و کوچک بیاید، مبرا نیستند.
* روزنامۀ شرق چندی پیش با هدف تحقیر فعالیتهای مخصوصا سینمایی حوزه هنری مطلبی چاپ کرده بود که ضمن مروری در تحولات و خطمشی این مرکز فرهنگی - هنری، تمرکز آن مطلب، بیشتر روی تغییر موضع و جنجال آفرینیهای فیلمسازی فراموش شده، یعنی محسن مخملباف بود. در خلال این مطلب اما نویسندۀ محترم، گویا برای حفظ آبروی طیف فیلمسازان جشنوارهای، به عمد نکات مهمی را در بارۀ مخملباف از قلم انداخته بود که دو نمونه از مهمترین آنها عبارت بودند از حضور بسیار فعال این فیلمساز در حمایت از فتنۀ سال 88 و نیز سفر وی به اسراییل و حمایت بیکم و کاست از بهاییان.
پرسشی که در این میان مطرح است اینکه اگر کسی مثل مخملباف، در ابتدا به تعبیر نویسندۀ شرق در شروع فعالیتهای حوزۀ اندیشه و هنر اسلامی آن روز و حوزۀ هنری امروز، «کارگردان بعد از این» بود و مستوجب تحقیر و به قول عدهای مهملباف، پس از آنچه اتفاقی افتاد که جناب ایشان به محض پوشیدن لباس روشنفکری، عزیز و محبوب شد و طرفداریهایش از جنبش کذایی سبز و بهاییان، در بوق تبلیغات صدای آمریکا و بیبیسی و همین مدعیان روشنفکری دمیده شد؟
و راستی از مخملباف و فرزندان فیلمسازش چه خبر ؟... آقایان روشنفکر احتمالا باید بدانند آنها کجایند و چکار میکنند؟...