چون شیشه عطری كه درش گمشده باشد(به جای گفت و شنود)
این روزها که در سالروز شهادت سیدالشهداء و ۷۲ یار بیمثالش به سوگ نشسته و سر بر زانوی غم داریم، این ستون را به سرودهای از شاعر متعهد و انقلابی کشورمان آقای سعید بیابانکی
اختصاص میدهیم.
بگذار كه این باغ، درش گم شده باشد
گلهای تَرَش، برگ و بَرَش گم شده باشد
جز چشمبهراهی به چه دل خوش كند این باغ؟
گر قاصدك نامهبرش گم شده باشد
باغ شب من كاش درش بسته بماند
ای كاش كلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم مثل كسی كه
صندوقچه سیم و زرش گم شده باشد
شب، تیره و تار است و بلادیده و خاموش
انگار كه قرص قمرش گم شده باشد
چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ
خواب پدری كه پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی كه سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همهجا ای تن بیسر
چون شیشه عطری كه درش گم شده باشد