آسیبشناسی سینمای دینی با بررسی موردی فیلم «رستاخیز»
سینمای عاشورایی عبور از راه سنگلاخ برای روشنایی
محمدرضا محقق
در وادی فیلمهای دینی که به تاریخ و شخصیتهای برجسته این حوزه میپردازند آنچه اساسی و سرنوشت ساز است رسیدن به یک جمعبندی نخبگانی و علمی درخصوص گرههایی است که در نقاط حساس و حیاتی کار هنری در این عرصه و به خصوص وضعیت توأمانی که از تلاقی مختصات هنری و دراماتیک با شئونات دینی و موانع شرعی و الزامات مذهبی به وجود میآید. اینکه به یک دستاورد اندیشگی و دینی برسیم. در باب تصویرگری زندگی و سیره معصومین در وجه دراماتیک و نیز مقولات دیگری همچون تصویرگری چهره این بزرگان چه راه چارهای در مسیر بیبن بست دین اسلام و مکتب اجتهادی تشیع وجود دارد؟ چطور میتوان از این گنجینه غنی و سرشار و اصیل از پتانسیل دراماتیک و جذاب داستانی در حوزه دین و بزرگانش در سینما، بهتر بهره برد؟
شاید که نه، حتما جدیترین و مهمترین و عجیبترین موردش هم فیلم «رستاخیز» اثر احمدرضا درویش است. اما برای نقد و تحلیل فیلم رستاخیز نیازی به مرور وضعیت نابهنجار، غیر واقعی و کاذب سینما و اساساً هنر امروز ایران نداریم اما برای رسیدن به درک و دریافتی درست و دقیقتر از آنچه امروز در هنر هفتم ایران میگذرد ناگزیریم مروری هرچند کوتاه و فشرده بر این وادی داشته و دریابیم که در چه فضا و با چه مختصاتی در حال نقد و تحلیل یک فیلم سینمایی آن هم از جنس رستاخیز با همه متن و حاشیه و فراز و فرودهایش هستیم.
واقعیت تلخ آن است که سینمای ایران بیشتر سینمای «حاشیه» است تا «متن»؛ یعنی در این سینما، این حاشیهها هستند که دنبال میشوند، مورد توجه واقع میشوند و سرنوشتساز میگردند تا متن خود فیلمها. به همین دلیل است که پروپاگاندای فربه و کهنه و منحصربهفردی در باندهای مختلف و با مزاجها و رویکردها و غایتهای گوناگون در این سینما شکل گرفته و تبدیل به یک بیزینس همیشگی هم شده است و کارکرد حیاتی و حساسی را نیز برای این سینما و فیلمهایش و البته حاشیههایش رقم زده است.مهم نیست فیلم شما چه فیلمنامهای و با چه میزان قوت و قدرتی در اجرا و متن داشته؛ مهم نیست اصول تهیهکنندگی در فیلم شما لحاظ شده یا نه و مهم نیست اصول فیلمسازی در پروسه پیش تولید و فیلمبرداری و پساتولید تا چه حد در فیلم شما لحاظ شده است، بلکه مهم این است که چقدر بتوانید برای فیلمتان حاشیههای راست و دروغ بسازید و رسانهها را در فضایی غبار آلود، درگیر این حاشیهها کرده و مقادیر معتنابهی غوغا و جنجال فراهم آورید و در نهایت به مقصود اصلیتان که همان فتح گیشه باشد دست یافته و منتقدان واقعی و اهل نظر را هم در هزارتوی سروصدای خودساخته فیلمتان دچار انزوایی ناگزیر کرده و خلاصه از این وضعیت حظی وافر و دستاوردی یکپارچه ببرید.
یادمان باشد در چنین سینما و با چنان فضایی بناست به نقد و تحلیل یک فیلم آن هم در ساحت مقدسات و تاریخ و انگارههای تاریخی و دینی و... آنچنانکه در واقعه عاشورا و مسائل پیرامونیاش هست، بپردازیم.فیلمی که با بودجهای کلان و از آن مهمتر، صرف نزدیک به یک دهه از عمر یک گروه کثیر از نیروی انسانی این مرز و بوم با مشقاتی منحصربهفرد که خاص ساخت فیلم تاریخی در این کشور است ساخته و پرداخته شده است.
درست است که این نکات و نقاط نه چندان روشن و ناامیدکننده، در مفاهیم نقد فیلم جایی ندارند و ربطی به میزانسن و دکوپاژ و کارگردانی و تم و روایت و مضمون و پیرنگ و دیالوگ و صحنه آرایی و... و عناصر دیگر سینمایی نمییابند اما تردیدی نیست که همه اینها در تصویری که ما از جامعهمان و مدیریت فرهنگی و رفتار منتقدان و به طور کلی فضایی که در مواجهه با مقولات و محصولات فرهنگی و هنری، با آن روبروییم مؤثر و به شدت مهم است.
در این مجال ما نه برآنیم که چیزی یا کسی را محکوم کنیم و نه تلاش خواهیم کرد تشت رسوایی کسی را از بام به زیر افکنیم که این قبیل امورات در وادی قلم که خدا بدان قسم یاد کرده جایی ندارد و نباید داشته باشد.در این محفل، ما بناست به «نقد» و «تحلیل» فیلم سینمایی «رستاخیز» بپردازیم و البته تا حدی مروری داشته باشیم بر اهم مباحث پیرامونی این فیلم.
برای ورود به این بحث و از آنجا که ما دقیقاً با یک «فیلم» سینمایی به نام رستاخیز مواجه هستیم بایستی ابتدا نکتهای به شدت مهم و بنا بر ضیق مجال کوتاه، درباره این «واقعیت فیلم بودن» به عرض برسانیم؛ ما با سینما روبروییم. و از این مواجههگریز و گزیری نداریم. فیلم، با هر رویکرد و محور و موضوع و مضمون و تم و مختصاتی، به هر حال و بیش و پیش از هر چیز یک «فیلم» است و باید مبتنی بر همین ویژگی فیلم بودن و ماهیت و ذات و کارکردهایش مورد توجه قرار گیرد. به عبارت دیگر «سینما» وقتی سینماست که مابه ازای بیرونیاش موفق به سرگرم کردن و مجذوب ساختن مخاطب بشود وگرنه اساساً موجودیت نخواهد یافت.
البته بحث در این وادی بسیار مفصل و گسترده و پردامنه است اما آنچه در اینجا بایستی بر اساس اولویتهای مفهومی مورد توجه قرار گیرد مهمترین مؤلفه ذات سینماست که «سرگرمی»، «فرم»، و «قصه» است.سینما با همان وجوه سه گانه و تعاریف معروف و نسبتاً درست «هنرـ صنعت ـ رسانه» به جهت کارکرد و شاخص ارزیابی و تبدیل شدن به مؤلفه و مقولهای صنعتی، اساساً مقولهای است برای سرگرمی. به عبارت دیگر یک فیلم اساساً و مبنائا برای سرگرمی است و همه کارکردهای دیگرش از پس سرگرمی میآید و نه بالعکس. این نکته بسیار مهم است چرا که برای بسیاری از دوستان ما این اصل ذاتی و ماهوی سینما یعنی وجه «سرگرم» اساساً موضوعیتی ندارد چرا که آنها به دنبال بیان «حرفهایمهم»شان از منبر سینما هستند و بنابراین برایشان مهم نیست که اثرشان تا چه حد «سینما» باشد یا نباشد و به دنبالش، مخاطب داشته باشد یا نه و همین ریتم و روند، چیزهایی محیرالعقول و ناقض غرض را به دنبال میآورد که در جای خود قابل بررسی است. مثلاً اینکه یک فیلم با بودجه عمومی و با صرف میلیاردها تومان ساخته میشود و بدون آنکه ذرهای از سرمایهاش را برگرداند، به بایگانی سپرده میشود و در حین رخ دادن این چرخه معیوب و سیکل باطل، فیلمساز به دنبال ساختن فیلم بعدیاش میرود!ما با سینما مواجهیم؛ و بالطبع با سرگرمی و فرم و قصه؛ با عناصر جذابیتبخش به تصویر، با درام و کارگردانی و فیلمنامه و بازی و دیالوگ و....
نکته دوم این است که در بحث فیلم رستاخیز ما با تجربهای در مسیر شدن روبروییم؛ «رستاخیز» با همه معایب، نقصانها و حواشیاش، که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت، بیتردید از جهت توجه یک فیلمساز به تاریخ صدر اسلام و قیام عاشورا قابل ستایش است. در زمان و زمانهای که کمپانیهای آمریکایی و صهیونیستی با بودجه بیکرانه و ازلی و ابدیشان که با برندسازی و پروپاگاندای مرعوبکننده مردمان جهان در اقصی نقاط این دنیای کوچک «دهکده»وار به دست میآید، هر ساله دهها فیلم با موضوعات ضد دینی و ضد اسلامی و ضد ایرانِ اسلامی میسازند و به این سو و آن سوی عالم گسیل میدارند، یک فیلمساز به وادی ساخت آثار عاشورایی وارد شده، آن هم با همه مشکلات و مشقات و مصائبی که آشنایان این عرصه از آن باخبرند.
در ادامه نوبت به بررسیاشکالات مختلف، متعدد و متنوع فیلم «رستاخیز» در حیطه سینما، مضمون، محتوا، فرم، تاریخ، اجرا و رویکردهای زیبایی شناختی میرسد که البته برشمردن و نقد تفصیلی هر یک به مجالی موسع نیازمند است و در اینجا به اجمال و اختصار عنوان خواهد شد. از اشکالات و غلطهای تاریخی و تصویرگریهای بیمبنا و جعلیات تاریخی گرفته تا فرم ارائه وقایع و شخصیتهای تاریخی که در برخی مواقع از حقیقت آن واقعه و شخصیت به دور است و با روح وقایع و تشخص کاراکترهای واقعی این رخداد کمتر سنخیتی دارد. در همین زمینه میتوان به برخی نقاط تاریک و مبهم و برخورنده و حتی تعجب برانگیزاشاره نمود که در نهایت به زیر سؤال بردن وقایعی که طی قرون متمادی برای شیعیان جزء اصلیترین مبانی اعتقادی و خاطرههای ارزشی و قلبی محسوب میشود منجر شده است.
مجموعه ایناشکالات را میتوان در حیطه تاریخ، شخصیتپردازی، فرم اجرایی و تخیلات فیلمساز که سایه غلیظی بر متن تاریخ انداخته است برشمرد و از آن جمله به مواردی نظیر آفریدن شخصیت پررنگ و محوری بکیر ابن حر، محوریت یافتن داستان جعلی زنگوله و حکایت عشقی این شخصیت برای ایجاد و امتداد بستر دراماتیک فیلم، عدم رعایت فاصله شرعی میان امام و مأموم در نماز جماعت ظهر عاشورا، چگونگی تصویرگری حضرت عباس(ع) و البته نوع انتخاب شخصیتی که بنابوده به ایفاگری این نقش خطیر و حساس بپردازد، تصویرگری غلط و نادرست حضرت علی اکبر(ع)، قاسم(ع) و دیگران، تحریف واقعه مهم و حساسی چون شهادت حضرت علیاصغر(ع) و حذف شخصیت حرمله و تیراندازی دسته جمعی به سوی ایشان، برگشتن خون پاشیده شده ایشان به زمین و ریختن روی سم ستوران، تصویرسازی ابتر و نارسا و دفرمه از حضرت زینب(س) که از آن همه عظمت و شکوه و بزرگی و منزلت اسطورهای درفیلم رستاخیز، تنها جملهای ملهم از ضعف و ناله و عجز بر جای میماند!
با این همه باید گفت آنچه بیش و پیش از هر چیز به عنوان جدیترین و اصلیتریناشکال متنی و محتوایی و بصری و هنری فیلم رستاخیز قابلاشاره است خالی بودن آن از چیزی است که نگارنده بر آن تعبیر «حس شیعی» را میپسندد. فیلم به طرز غریب و عجیبی خالی از حس شیعی است که برای هر یک از آحاد جهان تشیع کاملاً ملموس و در دسترس است.
نوع نگاه، احساس، علقه و عاطفهای که ما نسبت به حضرت اباعبدالله(ع) به عنوان نماد مظلومیت و حقانیت و شهادت طلبی و شهود و شعور دینی داریم در این فیلم به فقدانی غمانگیز و حسرتخیز منجر شده است.
اما دلیل این نتیجه و دستاورد غیر قابل دفاع چیست؟ نگارنده اساساً حس و قدرت نیت خوانی ندارد و بنابراین تنها به عینیات ارجاع میدهد و در این برهه از بحث و این نکته در باب فقدان «حس شیعی» فیلم هم میتوان مثلاً به مواردی از این دستاشاره نمود:
رویکرد «هالیوودی ساز» که مدتهاست به خصوص در فیلمهای بیگ پروداکشن سینمای ما نفوذ و رسوخی خیرهکننده و بدخیم یافته است. در این رویکرد، «حس» در آخرین بخش توقعات و مهمات فیلمساز قرار میگیرد و «خیرگی» مخاطب که ملهم از «مرعوب»سازی او از طریق «ادوات و ابزارها» و خلق «لحظات با ابهت» الزاماً «تکنیک» است در رأس کار قرار میگیرد.رستاخیز از این جهت اساساً یک فیلم تکنیکال است و به خصوص در گستره بیگ پروداکشن بودنش همه چیز را در همان مختصات و با همان نگاه نرمافزارانه تولید کرده است.توضیح بیشتر اینکه در سینمای جهان، بیگ پروداکشن نه یک المان و عینیت برساخته ذهن، بلکه صرفاً ناشی از «الزامات قصه» و «نیازهای روایت» فیلم است ولی در ایران و به جهت فهم غلط و ابتر و منحرف فیلمسازان ما، بیگپروداکشن تبدیل به یک «مزیت» و مایه فخر فروشی شده است! بیگپروداکشن مزیت است؟! یعنی چه؟!
فیلم بر اساس مختصات داستانی و گونهشناسی و نظریه مؤلف، میتواند در هر یک از عناصر ابزاری و تکنیکیاش، کوچک، متوسط یا بزرگ باشد؛ این چه تصور غلطی است که ما گمان کنیم «بیگ پروداکشن» بودن اصل و مایه فخر است؟ خب؛ دوستان حواسشان نبوده که همین پروداکشن عظیم و فاخر - فاخر؟! – با یک عیب و ایراد جزئی در فیلمنامه و نرمافزار کار میتواند رسماً نابود شود و به نقیض خودش مبدل!
در نهایت باید گفت «رستاخیز» بیشتر مدیون و مرهون تیم حرفهای هالیوودی و عناصر جهانی سازندهاش در حوزه سختافزار سینمایی بوده است و به نظر میرسد همه چیز قربانی این پروداکشن و گروه حرفهای شده است؛ از آهنگساز و فیلمبردار اسکارگرفتهاش گرفته تا طراحی صحنهها و اجرای خیرهکننده لحظات باشکوه.
سخن در این نکته بسیار است اما آنچه ضروری مینماید اینکه آنچه در این حیطه اساسی و سرنوشت ساز است رسیدن به یک جمعبندی نخبگانی و علمی درخصوص گرههایی است که در نقاط حساس و حیاتی کار هنری در وادی بزرگان دین و به خصوص وضعیت توأمانی که از تلاقی مختصات هنری و دراماتیک با شئونات دینی و موانع شرعی و الزامات مذهبی به وجود میآید.اینکه به یک دستاورد اندیشگی و دینی برسیم که در باب تصویرگری زندگی و سیره معصومین و تالی تلوهای آن بزرگان در وجه دراماتیک و نیز مقولات دیگری همچون تصویرگری چهره این بزرگان چه راه چارهای در مسیر بیبن بست دین اسلام و مکتب اجتهادی تشیع وجود دارد؟
چه کسی را یارای تحمل و پاسخگویی این ظلم بزرگ و فقدان عظیم در این عرصه نورانی و ربانی است؟ آن هم در زمان و زمانهای که هنر مظلوم سینما در چنبره فرزندان شیطان گرفتار آمده و به جای آنکه گرهی از کار فرومانده بشر مستأصل امروز در جهت باروری معرفت و معنویت بگشاید دستاویزی شده است برای فروغلتیدن انسان در مرداب پوچگرایی و فساد و خشونت.
آری؛ از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود! و حتما این جمله گویا و جویای حال و روز همه کسانی است که در طول همه این سالها تلاش کردند در زمره فیلمسازان متدین و متعهد، گامی در جهت ارائه تصویری اثرگذار و فرزند زمانه، در وادی سینمای دینی و به خصوص عاشورایی بردارند و به قول معروف خواستند ثواب کنند و کباب شدند!
و این عرصهای بود که قاعدتا میدانی برای مجاهدت فرهنگی و هنری قرار گرفت اما این چنین خطیر و آسیب پذیر و سنگلاخ شد.
تلاش کردیم بگوییم که مشکل از کجاست؟ زمینههای شکلگیری و رشد و نموش کجاست؟ چقدر هنرمندان ما مسلح به سلاح شناخت و قدرت تسلط بر موضوع و قالب و محتوا نیستند و چقدر آمادگی اجتماعی در این زمینه وجود ندارد و چیزهای دیگر.
ولی همچنان تأکید میکنیم که بایستی این عرصه مورد نقد و واکاوی قرار گیرد و راه برای این گونه تولیدات باز شود وگرنه سینمای ایران بیش از پیش، تهی از ارزشهای بومی و دینی و ملی و در زیر هجوم شبانهروزی امواج غرب و شرق، نحیف و نحیفتر خواهد شد و از هم فروخواهد پاشید. چنین مباد!