به بهانه فیلم «ماجان»
دستاورد یک مدیر سابق رسانهای
حسین کارگر
با بررسی فیلم «ماجان» به کارگردانی رحمان سیفی آزاد، میتوان تاحدی به عوامل ضعف و بیمخاطبی برخی از محصولات رسانهای پی برد. چون کارگردان این فیلم، سالها مسئول بخشهای نمایشی سیما بوده و در تولید بسیاری از تله فیلمها و سریالهای تلویزیون نقش داشته است. اما ببینیم دستاورد این مدیر سابق رسانهای در سینما چگونه است و او چه نگاهی به نمایش و درام دارد؟
رحمان سیفیآزاد در اولین فیلم خود «ماجان» تلاش کرده تا یک ملودراماشکآور و انسانی را به منصه ظهور برساند. اما خلق چنین اثری حتی اغراق در نمایش رنج و پریشانی آدمهای داستان فیلم، بیش از هر چیز به ایدهای متناسب و خلق قصهای پرکشمکش نیاز دارد. یک فیلم، بدون نوآوری و ایده و قصه، صرفا با ایجاد فضاهای پرتنش و ایجاد تضاد و درگیری مصنوعی و جعلی بین آدمهای درون فیلم، با احساسات –بهتر است بگوییم اعصاب- مخاطب بازی میکند!
وجود فرزندان معلول در برخی خانوادهها و معضلات نگهداری از آنها غیرقابل انکار است. اما در فیلم «ماجان» دقیقا از زاویهای به این موضوع پرداخته شده که شاید چندان محل چالش و درگیری نباشد.
داستان فیلم بر پایه اختلاف زن و شوهر بر سر چگونگی مراقبت از فرزند معلول بنا شده است. مادر به طور طبیعی عاشق بچه است، اما پدر از این موضوع در عذاب است و اصرار دارد که بچه را به آسایشگاه بسپارند. اما دامنه این اختلاف و دعوای بین زن و شوهر بر سر بچه معلول، به طور عجیب و غیرقابل باوری گسترش یافته است و کش پیدا میکند. تا آنجا که مرد کارش به تهمت زدن به همسرش میکشد و حتی به گرفتن زن دوم هم اقدام میکند. مشخص نیست که با وجود دو فرزند سالم دیگر، رفتن مرد به سمت زن دوم چه ارتباطی به علاقه زن برای نگه داشتن فرزند معلول دارد؟ ضمن اینکه شغل مرد، رانندگی کامیون معرفی میشود و فردی که چنین شغلی دارد، کمتر در خانه حضور دارد و بیشتر وقتش صرف سیر و سفر میشود. پس بنابراین اگر هم بنا بر شکایت و مخالفت با بچه باشد، این زن است که باید مشکل داشته باشد نه شوهر.
هیچ مسئله واقعی و مهمی در فیلم وجود ندارد و فیلمساز، بدون زمینهسازی دراماتیک و منطقی، موقعیتهای تنشزا را یکی پس از دیگری به داستان تحمیل میکند. استفاده بیش از حد از تروکاژهای صوتی و خلق صداهای مهیب هم کمکی به فضاسازی عاطفی فیلم نمیکند، چون داستان فیلم باورپذیر نیست.
شخصیت پردازی هم عمق ندارد؛ بیرحمی پدر علیه فرزند معلول آن هم در شرایطی که همه بار مراقبت از بچه بر دوش مادر است و مادر هم این مسئولیت را با کمال میل پذیرفته معنی ندارد. سکانس اختتامیه و تلاش پدر برای انداختن بچهاش به دریا، یک ترفند سوخته برای ایجاد حس ترحم به نفع بچه معلول است. این همه اغراق در نمایش تصویر منفی از یک پدر، ناشی از ضعف اساسی فیلم یعنی عدم ایده زاینده و پویا و مرگ درام است.