نگاهی به ادامه معنویتزدایی از تئاتر در میان انفعال مدیران فرهنگی
حذف خدا در یک دقیقه و بیست ثانیه!
جواد محرمی
اگر قصد دارید یک ادای دین کامل به تئوری هنر برای هنر و نیز فلسفه جبر اجتماعی را در قالب یک نمایش ببینید و طی زمانی نزدیک به یک دقیقه و بیست ثانیه به پوچی فلسفی نائل شوید، نمایش جدیدی به کارگردانی شهرام گیلآبادی را تماشا کنید!
دغدغهمندنما، حراف، بیشخصیت، جلف تنها چند شاخصه ملموس و رو از نمایش «یک دقیقه و بیست ثانیه» است. پیام اصلی نمایش در بهترین حالت میتواند این باشد که خدا مرده است! نمایش درباره معرکهگیری چند زن کارتنخواب و روایت عقدهها و عقیدههای آنها درباره زندگی در شهری است که کارگردان نمایش، خود جزو مدیران آن است. آقای کارگردان در روزهای منتهی به واگذاری امور به مدیران بعدی مناسب دیده به طبقه کارتنخواب تهران ادای دینی کند و روضهای برایشان بخواند و احتمالا عواید آن را نذر ادامه عمر شغلیاش نماید. یک شوی نازل که به طرزی آماتورمآبانه تلاش میکند خود را دغدغهمند فقرا و محرومان از نوع کارتنخوابش معرفی کند اما حاصل کار تنها سوءاستفاده از سوژهای ملتهب را پدید آورده است.
آقای کارگردان مدعی است که برای شخصیتپردازی کاراکترهای نمایشی که به نمایشهای تئاتر آزاد پهلو میزند، جامعه آماری حدود 50 زن را مورد بررسی قرار داده است، نتیجه این به قول کارگردان تحقیقات میدانی منجر به خلق شخصیتهایی شده که بیش از هر چیزی به کاراکتر فواحش شباهت دارند. این موضوع چه در دیالوگنویسی، چه در طراحی لباس و لحن و بازیگری نمود بارزی دارد.
جبرگرا
نگاه نمایشنامهنویس به موضوع کارتنخوابها مثل همه نمایشنامههای دیگرش جبرگرایانه است. انسان در دل منجلاب متعفنی به نام جهان پرتاب شده و در چرخهای پوچ، غیر از سرنوشتی شوم و جهنمی، چیز دیگری برایش متصور نیست. از نمایشنامهنویسی چون محمد چرمشیر که برخی به کنایه میگویند نگارش نیمی از نمایشهای در حال اجرا را کنترات! کرده و در همه آثارش این پوچی و خداناباوری افراطی را میتوان مشاهده کرد بیش از این انتظار نمیرود اما از کارگردان اثر با آن رزومه پرطمطراق در مراکز و نهادهای به اصطلاح ارزشی نمیتوان این حجم از معنویتزدایی محتوایی را باور کرد.
نمایشنامهنویس طبق معمول نگاه سنتستیز خود را بروز و ظهور داده است و کارگردان نیز مانند یک مجری طرح حرفگوشکن با کمترین خلاقیت در فرم، همان تفکرات را به روی صحنه برده است. گویی حک شدن نام چرمشیر بر پیشانی اثرش دل او را برای خلق اثری مثلا ارزشمند قرص کرده است.
مردستیز
بوی گند مردستیزی، گلدرشت و بیپروا به مشام میرسد، همه زنان کارتنخواب نمایش از نابخردی مردانی که در زندگیشان بودهاند به فرجام تلخ کارتنخوابی سقوط کردهاند، یکی میخواسته رشته موسیقی بخواند و پدر مذهبیاش اجازه نداده است. (کلیشه نخنما و تکراری بسیاری از متنهای ضدسنت و ضدمذهب دهههای اخیر) یکی را پدرش به فروش رسانده، یکی دیگر را سر راه گذاشتهاند.
حتما جناب کارگردان اتهام ضدمذهب بودن را انکار میکند و مدعی نقد مثلا سطحیگرایی در دین خواهد شد ولی این پدر مذهبی کلهخری که به دلیل مخالفت با موسیقی، فاحشه شدن فرزندش را ترجیح میدهد و روی صورت او تف میاندازد (بنابر دیالوگی از نمایش) کلیشهای پوسیده از تفکرات شبهروشنفکری معاصر است و بیش از پیش تکرار شده است و نمیشود جور دیگری برای آن معنابافی کرد.
زن دیگر داستان نمایش آقای گیلآبادی نیز به واسطه عمویش دچار کارتنخوابی(بخوانید فاحشگی) شده است. عمویی که او را مجبور کرده با مردی که دوستش ندارد ازدواج کند و سرنوشت شومی از این طریق برای او رقم خورده است. دیگری توسط پدرش در 12 سالگی به فروش رفته. خب مخاطب حتما انتظار ندارد از دامن این مردان، زنانی پاک و اندیشمند تحویل جامعه شود اما دور هم چیدن این چرخه شوم و تاریک و پلشت که هیچ روزنه روشنی اطراف آن دیده نمیشود و به عبارتی آفریدگار جهان از آن حذف شده، چه کمکی به نگاه مخاطب تئاتر آن هم در جامعهای که بیش از پیش نیازمند معنویت است میکند؟
مذهبستیز
پیام نمایش «یک دقیقه و بیست ثانیه» از این منظر به طور کامل در مقابل اندیشه دینی و توحیدی قرار میگیرد؛ القای جبر در جامعه و انسانی که هیچ اختیاری برای تغییر سرنوشت خود ندارد. دغدغه خالقان نمایش در خلق اثری که ابتدا، وسط و انتهایش فلاکت و بدبختی و ناامیدی است دقیقا چیست؟ آیا اینکه ژست دغدغهمند بودن بگیریم کافی است؟ اینکه بدیها را کنار هم بچینیم و از دل آن ناخداباوری را القا کنیم و مخاطب را در خلسه شوم و سیاه ناامیدی از خیر و خوبی و نیکی قرار دهیم، دینمان را به جامعه ادا کردهایم؟ اینکه غیرمسئولانه با دیالوگهایی که به روضه شبیه است از مخاطب گریه بگیریم و با نقل الفاظی رکیک و رفتارهایی دور از شأن تئاتر به او القا کنیم که اثری متفاوت میبیند و از این رکیکگوییها مخدری خوش رنگ و لعاب بسازیم و به نام آزادی به رگ مخاطب فرو کنیم اسمش هنرمندی است؟ این است معنای هنر متعهد؟ حقیقتا این آثار حاصل اندیشه حماقتبار و بیمبنای هنر برای هنر است و نسبتی با هنر واقعی ندارد اما طنز تلخ ماجرا این است که این شوبازی کریه با نام هنر متعهد اجتماعی به خورد جامعه و مسئولان بالادستی داده میشود.
هنر ایران از جبرگرایی مفرط چه خیری دیده که این بلیه شوم با در اختیار گذاشتن سالن و امکانات شهری در حال ترویج است؟ تئاتر یک دقیقه و بیست ثانیه چه نسبتی با تعهد اجتماعی دارد؟ به نام اینکه ما واقعیتها را بازتاب میدهیم تا کجا و کی قرار است زهر تلخی و بیایمانی به کام مخاطب ریخته شود.
کار گردان اثر روی همه هنرمندان ژانر فلاکت را سفید کرده است. قرار است در روزهای پایانی مدیریت کنونی شهرداری دقیقا با این اثر به چه کسانی چراغ سبز نشان داده شود و به چه مرام فکری ادای دین شود؟ خوبی اثر هنری این است که بیش از هر چیزی میتواند نیات، تفکرات و شخصیت واقعی خالقان اثر را بیرون بریزد، فرمان هنر کشور البته خیلی وقت است که سکاندار ندارد و به ورطه بیتدبیری افتاده است.