چرا اینان؟
پژمان کریمی
در روزهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی – سال 57- سرودی شنیده شد به نام: «در روز جمهوری»!
شعر این سرود، از آنِ سیاوش کسرایی بود.
می گویند در همان روزها، با نظر به ضرورت تهیه سرودی ملی، ابتدا قرار شد اثر یاد شده، به عنوان سرود ملی معرفی شود. برای گرفتن تایید هم، برخی، به محضر یکی از شخصیتهای انقلابی مراجعه کردند و او هم نظر مثبت خود را اعلام کرد. اما سرود یاد شده، در نهایت به عنوان سرود ملی انتخاب نشد. شاید چون کلام اثر، تصویری کامل و روشن از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ارائه نمیدهد.
آنچهاشاره شد؛ شاید روایتی غیرواقعی از ماجرای تهیه یک اثر موسیقایی است. اما، غرض از بیان آن و اساسا اشاره به نام سرود و سراینده آن، بهانهای برای بیان یک واقعیت است:
در سالهای دهه نخست انقلاب اسلامی، نامهایی را در عرصه ادبیات ایران میبینیم:
احمد شاملو، سیاوش کسرایی، غلامحسین ساعدی، هوشنگ گلشیری، نادر نادرپور، سیمین بهبهانی، محمود دولت آبادی و...!
این نامها در همان سالها، به عنوان مبارزان علیه رژیم ستمشاهی معرفی میشدند. برای اثبات این ادعا، به کارنامه کانون نویسندگان ایران و تقابل ساواک با این تشکل اشاره میشد.
یا شاعری مانند احمد شاملو را فرد هدف خشم حکومت طاغوت معرفی میکردند که در راستای ستمستیزی، رنج زندان را هم متحمل شد!
باید گفت؛ تا به امروز هم، تاکید بر وجه سیاسی و ماهیت و سوابق مبارزاتی عناصر یاد شده صورت میگیرد.
اما چرا؟ و چرا پر رنگتر از گذشته؟!
بدانیم که؛ رویکرد مداوم به عناصر فوق، با چهار هدف اساسی صورت میگرفت و میگیرد:
یک: الگوسازی یا بهتر گوییم «بتسازی» از نمایندگان جریانِ - نه غیر دینی صرف- ضد دینی در صحنه ادبیات ایران،
دو: ترویج گفتمان «ادبی – دین ستیز» در سطح اذهان عمومی،
سه: مترادف وانمودن ادبیات انقلابی با ادبیات ضد دینی،
چهار: به انزوا کشاندن ادبیات انقلابی که در قلم و قامت عناصری چون «حمید سبزواری»، «مهرداد اوستا»، «مشفق کاشانی»، «شهریار تبریزی»، «محمود شاهرخی»و «مهدی آذر یزدی»، «امیر حسین فردی» و «محمدرضا سرشار» و...شناخته میشود.
این در حالی است که، قاطعانه میتوان گفت؛ عناصر دین ستیز ادبیات، نه تنها سابقه مبارزه علیه رژیم طاغوت را نداشتند بلکه، اسناد ساواک نشان میدهد، بسیاری از آنان و خاصه اعضای کانون نویسندگان ایران؛ کاملا در جهت اهداف اسلام ستیز پهلوی فعالیت میکردند و گاه با رژیم همکاری هشیارانه و نزدیکی داشتند.
اول به همان سیاوش کسرایی - سراینده کلام سرود «روز جمهوری»- اشاره کنیم!
وی اگر چه ژست ضد طاغوتی داشت اما ساواک او را اساسا از حیث سیاسی «خطر»ارزیابی نمیکرد.
کسرایی عضو حزب توده بود. او را به نام «رفیق کسرایی» و یا «فرهاد رهآور» میشناختند. با این حال ساواک با اشاره به نقطه ضعفهای وی، بعد از گزارشی رسمی، از وی سلب تعقیب میکند!
همین کسرایی، در دهه 60 دشمنی خود را با انقلابِ ضدطاغوت، عیان میکند و به اروپا پناه میبرد! او در شعر «والا پیامدار؛ محمد(ص)» نیز اگر چه در مقام توصیف و تحسین پیامبر گرامی اسلام ظاهر شده، اما کلام وی دربرگیرنده رسالت الهی پیامبری الهی نیست.
در شعر «روز جمهوری» انقلابی توصیف میشود که کاملا رنگ سکولار دارد. و مگر میتوان درباره پیروزی انقلاب اسلامی گفت اما، نه از بن مایه دینی آن سخنی آورد و نه از آرمانها و اهداف دینی آن و رهبری الهی آن اشارتی کرد؟!
مثال دیگر؛ احمد شاملو است که روزنامههای زنجیرهای مدعی اصلاحطلبی، علاقهای مفرط به طرح نام و شعر وی دارند.
شاملو در دوران نوجوانی- بله! در دوران نوجوانی – به عنوان جاسوس نازیها ایفای نقش میکند. تظاهرات چپی او، موجب به زندان رفتنش میگردد و در نهایت با حمایت دربار پهلوی است که به عنوان جیرهخوار در جایی مثل «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» مشغول فعالیت میشود.
مثال دیگر، هوشنگ گلشیری است.
وی در سال 1352 زمانی که به عنوان نویسنده سیاسی در دادگاه محاکمه میشود، رو به قاضی میگوید: «... با عنایت به اینکه بنده هیچ علاقهای به هیچ مکتب یا نحله سیاسی... ندارم و از اینکه به هر نحو و هر صورت به عنوان نویسنده سیاسی قلمداد شوم، سخت هراسانم، تقاضای برائت از اتهامات منتسبه را دارم. جاوید شاه!...»
رژیم پهلوی چنان به او اعتماد میکند که زمینه برای سردرآوردن گلشیری در «مرکز توسعه صنایع سینمای ایران» با گردانندگی مهدی بوشهریپور- همسراشرف پهلوی- فراهم میشود.
ارتباط این نویسنده هتاک به ساحت دین مقدس اسلام، با انجمن ایران و انگلیس و نقشآفرینی دختری انگلیسی به نام باربرا در زندگی وی نیز از ابهامات کارنامه اوست!
غلامحسین ساعدی هم از جمله نویسندگانی است که برخی نشریات دوم خردادیگریبان چاک نام وی هستند!
هنوز به یاد داریم که در سال 94 همزمان، چهار رسانه داخلی و از جمله خبرگزاری دولتی ایسنا و رادیو فرانسه، همزمان به بزرگداشت «نام و یاد» او پرداختند.
ساعدی کمونیستی بود که در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب، عضو «کمیته مهار انقلاب» شد. در دهه 60 از ایران فرار کرد. به عضویت شورای - به اصطلاح- ملی مقاومت ایران یا همان منافقین در آمد. در نهایت، یک روز بدلیل افراط در شرب خمر، در پاریس مرد.
در کدام رسانه داخلی و خارجی سوابق گفته شده، بیان میشود؟
آیا این سوابق پوشیده و از دسترس یک خبرنگار به دور است؟
قطعا ماهیت عناصر معاند منتسب به اردوگاه ادبیات موجود است. اما چهار هدف اصلی گفته شده، لاجرم باید تعقیب شود. در همین مسیر، بیاعتنایی به ماهیتها و کارنامهها و چهبسا انکار «گذشته» برخی قلم بدستان معاند، ضروری به نظر میرسد.
این طور نیست؟!