خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - 55
شرایط مدرسه رفاه و نحوة دستگیریها
پیوست شماره: 1
برای شفافسازی فضای زندان در خاطرات خانم دباغ، به سراغ تعدادی از همبندهای وی و دخترش (رضوانه) رفتیم. خانمها منظر خیر، سوسن حدادعادل و زهرا میرخانی در گفتوگویی فراخور ذهن ویادماندههایشان مطالبی را عنوان کردند. بخشی از آنها را که مرتبط با متن بود برگزیدیم.
الف: شرایط مدرسه رفاه، نحوه دستگیری
خانم منظرخیر در دوران دانشجویی (سال آخر) توسط خانم انسیه مفیدی (خواهر شهید محمد مفیدی و همسر دکتر عباس شیبانی) برای معلمی جذب مدرسه رفاه میشود، او مدرسه رفاه را چنین تعریف میکند:
«مدرسه رفاه، مدرسه فرزندان زندانیها بود. افرادی که آنجا درس میخواندند به نوعی سیاسی بودند، حالا یکی از خانواده زندانیان سیاسی بود، یکی فکر سیاسی داشت. مدرسه خودبه خود در مسیر سیاسی بود، حتی در درس ریاضی و ورزش ملاحظات سیاسی بود. در درس ریاضی، که من درس میدادم شهید رجایی مطلبی را گفته بود که بالای ورقهها آورده بودیم: انسان باش، بیندیش، راه انتخاب کن و در این راه ثابتقدم باش. این جمله ظاهرا به جایی برنمیخورد، ولی باطن قضیه این بود که بچههای رفاه همهشان جهتدار بار میآمدند. بچههای رفاه هم خانوادههایشان زمینه داشتند و هم خودشان آنجا درس میگرفتند. از درس جبر هم اینها بهره سیاسی و بهره دینی میگرفتند. حتی از ورزش و نقاشی، در این دو برنامه هم کار فکری میکردند.
[...] مدیر مدرسه با مجاهدین همکاری داشت و فراری بود. من به همراه عدهای از معلمها و شاگردها در یک شب در سال 52 دستگیر شدیم. ظاهرا همه ما را در یک شب اما تکتک و از جاهای مختلف گرفتند. مثلا زهرا عاملی را از مشهد و مرا از تهران گرفتند. یک شب در کمیته بود که دیدیم همه اینجا هستیم. وقتی پوران بازرگان فراری شد، از مدرسه رفاه همه آنها را که میپنداشتند سیاسی هستند و خبری از وی دارند دستگیر کردند.»
خانم رضوانه دباغ - دختر دوم خانم دباغ - در سال 1336 در تهران به دنیا آمد و تحت تاثیر موقعیت خانواده و کشش درونی خود پایش به عرصه فعالیتهای سیاسی کشیده شد. او از مدرسه رفاه و دستگیریاش چنین نوشت: «در مدرسه رفاه با سوسن حدادعادل، بتول مهدوی کرمانی و نیره آلادپوش دوست بودم و با آنها به فعالیتهای سیاسی میپرداختیم. شبها مطالبی را که رادیو عراق پخش میکرد، مینوشتیم و تکثیر میکردیم و صبحها پنهانی آنها را در داخل جامیز همه بچهها قرار میدادیم. از دیگر فعالیتهایم شرکت در مراسم بزرگداشت شهدای خانواده بچههای مدرسه بود. در سال 1352 وقتی که من سال سوم دبیرستان بودم ساواک پس از چندروز محاصره منزلمان، مادرم را دستگیر کرد و پس از آن، در جستوجوی خانه دستنوشتههای من از آنچه که از رادیو عراق شنیده بودم به دست آنها افتاد، درنتیجه در مهرماه سال 1352 مرا نیز دستگیر کردند. ساواک با دو دستگاه ماشین پیکان که داخل هر یک، چهار مامور مسلح ساواک نشسته بودند مرا چشم بسته به کمیته مشترک انتقال دادند.»
خانم سوسن حدادعادل که از خانوادهای کاملا مذهبی و سیاسی برخاسته و دایی و دو برادرش (مجید و غلامعلی) زندان را تجربه کرده بودند در مدرسه رفاه تحصیل میکرد و از شاگردان سیاسی فعال رفاه بود. او میگوید: «از زمانی که وارد مدرسه رفاه شدم با شهید رجایی و خانم رجایی [عاتقه صدیقی] آشنا شدم. جو سیاسی مدرسه جوری بود که به هرحال بچهها خواه ناخواه به مسیر سیاسی میافتادند. ما هم چون در خانوادهای زندانی سیاسی (از دایی گرفته تا برادرهایم) زیاد داشتیم و من از دوازده - سیزده سالگی در مسیر و جریان امور سیاسی بودم، زیاد فعالیت میکردم. وقتی مدیر مدرسه - پوران بازرگان - از ایران فرار کرد، ساواک تصمیم گرفت یک سری از بچههای مدرسه را بگیرد و بازجویی کند تا بفهمد که ایشان (بازرگان) کجاست و با چه کسانی ارتباط دارد. من نیز به همراه سه - چهار نفر از بچههای دیگر - خانمها رویا زمردیان، توانا و رضوانه دباغ - دستگیر شدم.