kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۸۶۳۴
تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۷

ای انتظار آخر چشم انتظار ها(چشم به راه سپیده)



چشم انتظارها
در حسرت تو خون شده چشم نگارها
ای انتظار آخر چشم انتظار ها
ای آشنا‌تر از همه، این دیده کور باد
نشناخته اگرچه تو را دیده بارها
خار طمع به چشم و به پا ریسمان ترس
افتاده ایم بی‌تو در این گیر و دارها
جز ‌اشک ناشیانه و جز آه پشت آه
دیگر چه چشم داشتی از تازه‌کارها!؟
کار دل از ترحم دلدار هم گذشت
زنگار بسته آینه جای غبار ها
پاییزمان شدند و گلاویزمان شدند
سر می‌رسند بی‌تو یکایک بهارها
مشتی پیاده در دل این جاده مانده‌ایم
رحمی به ما نکرد کسی از سوارها
دل کاش جز مسیر تو راهی بلد نبود
شد دردسر برای من این اختیارها
تاری ز موی یار دل زار را بس است
این ما و این گلوی مهیای دارها
برگرد! تا به دور تو گردم مریدوار
در دور نامرادی این روزگارها
هادی ملک‌پور
مهربان من
دلگیرم از زمانه بیا مهربان من
بر لب رسیده از غم ایّام جان من
دنیا مرا به بند اسارت کشیده است
رنگ قفس شده همه آسمان من
عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی
باران شرم می‌چکد از دیدگان من
عشّاق را به رنج و بلا آزموده‌اند
ای وای اگر «فراق» بود امتحان من
دستی بگیر تا نرود نوکری ز دست
هجران تو ببین که بریده امان من
در عالم خیال شدم با تو همسفر
تعبیر شد اگر سحری، داستان من ...
شبگرد فاطمه، شب جمعه برای تو
شب‌های چهارشنبه هفته، از آن من
«یک شب به خاطر سفر کربلای تو
یک شب به خاطر سفر جمکران من»
با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا
تا تلّ زینبیه شوی روضه‌خوان من
با یک نگه برای دلم فتح باب کن
گردم فدائی تو، امام زمان من
یوسف رحیمی
گمشده ما...
اهل ولا چو روی به سوی خدا كنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا كنند
ای یوسف زمانه خدا را برون خرام
تا با نظاره درد دل خود دوا كنند
شد عالمی اسیر ولای تو، رخ نما
تا عاشقانه سیر جمال خدا كنند
روی تو را ندیده خریدار بوده‌اند
 «تا آن زمان كه پرده بر افتد چها كنند»؟
مپسند بی‌بهار رخت غنچه‌های باغ
نشكفته سر به جیب محن آشنا كنند
آهسته چون نسیم گذر كن درین چمن
تا غنچه‌ها به شوق تو آغوش وا كنند
با بوسه مهر كن لب شوریدگان ز مهر
ترسم كه راز عشق تو را برملا كنند
از ما جمال خویش مپوشان كه گفته‌اند
«اهل نظر معامله با آشنا كنند»
خوبان اگر در آینه بینند روی خویش
خود را چو ما برای ابد مبتلا كنند
«پروانه» سوخت زآتش هجران ولی نگفت
 «شاهان كم التفات به حال گدا كنند»
محمد علی مجاهدی « پروانه »
برایم بنویس
معنی فاصله‌ها چیست؟ برایم بنویس
درد این واژه‌سرا چیست برایم بنویس
تو تماشاگر من بلکه نه من فاصله‌ای
علت دوری ما چیست برایم بنویس
همه جا غرق دعا می‌شوم از آمدنت
معنی اشک و دعا چیست برایم بنویس
خون دل خوردنت از بار گناهان من است...
معنی شرم  و حیا چیست برایم بنویس
مثنوی نه، غزلی نه، نه قصیده آقا
مصرع از درس وفا چیست برایم بنویس
دست من را تو نگیری به زمین می‌افتم
حکمت دست شما چیست برایم بنویس
تو برایم بنویسی به یقین می‌فهمم
حرمت خون خدا چیست... برایم بنویس
مهرشاد واحدی
خاک حبیب
ز کاروان سفر کرده‌ام نشانی نیست
برای گفتن درد دلم زبانی نیست
برای این که به کوی حبیب خود برسم
من غریب چه سازم که کاروانی نیست
شبیه خیمه نازی که خانه‌ام شده بود
برای دیدن دلدار من مکانی نیست
چه چهره‌های قشنگی که نور مهدی داشت
شبیه همسفرانم که دلستانی نیست
اذان جبهه سحرگه دل از همه می‌برد
چو رفته روح نمازم دگر اذانی نیست
خوشا گلی که به خاک حبیب خود افتاد
نشان ز جسم غریبش جز استخوانی نیست
مرا نبود لیاقت که رخت خون پوشم
کسی که وصل به دنیاست آسمانی نیست
چه عاشقان جوانی که پیر ره بودند
به شور و عشق شهیدان دگر جوانی نیست
برای مرغ شکسته پری که جا مانده
به غیر منزل دلدار آشیانی نیست
جواد حیدری