آرمان وظيفهگرايي، نتيجهگرايي و تکليفگرايي
دكتر مهدي اميدي
ايفاي نقش سياسي از سوي فعالان سياسي در بستر فرهنگي اسلام، نيازمند فهم منطق اسلام در شيوه ورود به فعاليتهاي سياسي و پرداختن به آن است. در باب تکليف و نتيجه، پرسش مهم اين است که آيا يک بازيگر سياسي بايد مطابق با هدف مورد نظر يعني منافع فردي يا گروهي خويش فعاليت نمايد و تنها آنچه را به حال خود يا گروه مفيد مييابد، مطالبه کند يا بايد فقط به ايفاي وظيفهاي بپردازد که از ناحيهاي خاص بر وي اعمال ميشود؟ و يا بايد با تأملي عقلاني، به تحليل وضعيت موجود بپردازد و بهترين شيوه اقدام را با نگاه به قواعد درست، مقتضاي انسانيت و اصول حکمت در پيش گيرد؟ نتيجهگرايي، وظيفهگرايي و تکليفگرايي سه شيوه و مبناي متمايز در فعاليت سياسي است. اما آيا اين سه مبنا از فعاليت سياسي، مانعهالجمعند يا اينکه ميتوان از شيوههاي ترکيبي نيز بهره برد؟ براي ارزيابي اين مسئله ابتدا به تحليل هر يک از مباني فوق ميپردازيم:
الف. نتيجهگرايي
بر اساس نتيجهگرايي، آنچه اهميت دارد، دستيابي به هدفي است که فعال سياسي در نظر دارد. براي رسيدن به اين هدف بايد شيوههاي مختلف حرکت و فعاليت مورد توجه قرار گيرد و در نهايت نوع حرکتي مورد تأييد قرار ميگيرد که پايان آن دستيابي قطعي (يا در حد قطع) به نتيجه و هدف باشد. در نتيجهگرايي، اگرچه کار همراه با تفکر است، اما عامل محوري حرکت انسان، غايتي بيروني است. نقص اين مبنا آن است که دستيابي به هر هدفي را از طريق هر روشي مجاز ميسازد. نتيجهگرايي در حوزه سياست مبتني بر آراي ماکياولي است، هر چند مباني آن از تفکر سکولار و نوع تلقي لذتجويانه انسان مدرن از دنيا و جهان مادي سرچشمه ميگيرد.
ب. وظيفهگرايي
وظيفهگرايي به معناي حرکت و فعاليت بر مبناي وظيفه تعيينشده از سوي قواعد خاص يا الزام ديگران است. اين وظيفه ممکن است با تأمل عقلاني در شرايط و اوضاع به اجرا در آيد يا بدون لحاظ چنين تأملي صورت گيرد. در فرض اول، وظيفهگرايي با تکليفگرايي پيوند مييابد و در فرض دوم، وظيفهگرايي متحجرانه و زمخت، شکل ميگيرد. پس وظيفهگرايي ميتواند در قالب انجام وظيفه با چشمان بسته و اطاعت محض بدون دخالت عقل، نيز صورت گيرد؛ اما تکليفگرا در انجام وظيفه، همواره به دخالت عقل در افعال خويش نظر دارد.
ج. تکليفگرايي
در تکليفگرايي، فرد موظف به انجام وظيفه خويش با رعايت اصول حکمت، اخلاق انساني و قواعد ديني است. حال چه به نتيجه مورد انتظار دست يابد و چه دست نيابد. در موارد متعدد، تکليفگرايي مقتضي آن است که براي نتيجه نيز انديشه کند اما شخص مکلّف در صورت دستنيافتن به نتيجه يا هدف، هيچگاه دچار خمودگي و عذاب وجدان نخواهد شد. تکليفگرايي، انجام امور همراه با تفکر، به صورت اختياري و با نيروي محرّک دروني (وجدان انساني) است. تکليفگرا بهخلاف وظيفهگرا به دليل همراهي تفکر، دروني بودن نيروي محرّک رفتار و مقيّد نبودن به اخذ نتيجه صددرصدي، دچار سرخوردگي نميشود.
نسبت اسلام با نتيجه وظيفه و تکليف
با تأمل در ظواهر آموزههاي اسلامي ميتوان دريافت که تکليفگرايي، عمدهترين روش فعاليت سياسي، بهترين شيوه تحقق ارزشهاي الهي و بسط دين در بستر جامعه به شمار ميآيد. با اين حال، توجه به تکليف نميتواند با نگاه به نتيجه و غايت عمل، منافاتي داشته باشد. به نظر ميرسد دين اسلام توجهي توأمان به نتيجهگرايي و تکليفگرايي دارد. توجه به ارتقاي شخصيت افراد از يکسو و نظر به حب ذات و نتيجهخواهي طبيعي بشر از سوي ديگر، ظرفيتي را در اسلام ايجاد کرده است که ميتوان آن را «تکليفگرايي نتيجهنگر» ناميد. توجه به نتيجه در تفکر اسلامي، در مرز ميان بيتفاوتي كامل به خويش (ضدتوهمات صوفيانه) و خودخواهي محض (ضد رويکرد سودمحورانه) قرار دارد. به عبارت ديگر، توجه به خويشتن در اسلام خط حائل ميان افراط و تفريط است و چنين نگرشي به شخصيت خويش، زمينهساز فرارفتن از شخص خود نيز ميباشد. در اخلاق ديني، ظرفيت لازم براي نتيجهگراييِ تودههايي از مردم و تکليفگراييِ جمعيتي ديگر فراهم است.
تکليفگرايي همچنين منافاتي با وظيفهگرايي ندارد. شخص مسلمان موظف است در حد توان خويش به وظايف ديني خود عمل کند اما در انجام عمل بايد شرايط و مقتضيات لازم را جهت انجام فعل در نظر گيرد. با درنظرگرفتن شرايط، ممکن است نوع وظيفه نيز تغيير کند و وظيفهاي ديگر براي وي تعيّن يابد و اين همان تکليفگرايي است. بنابراين، تکليفگرايي يعني عمل بر پايه توانمندي، امکانات و شرايط پس از تعيينِ همراه با بصيرت نوع تکليف شرعي، عقلي و انساني.
بديهي است تأمل در شرايط و نتايج به معناي عقبنشيني از تکليف نيست؛ همچنانکه به معناي ترس و اضطراب از اجراي احکام الهي نيست بلکه به معناي بهکارگيري قويترين منطق و بهترين شيوه براي تعيين نوع تکليف و اجراي آن است. حضرت امام خميني(ره) در اين زمينه ميفرمايند:
اگر ما براي مقاصد اسلامي، براي مقاصدي که انبياء خودشان را به آب و آتش زدند، اولياي عظام خودشان را به کشتن دادند، علماي بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بريدند، حبس کردند، تبعيد کردند، حبسهاي طولاني کردند، اگر چنانچه ما براي مقاصد اسلام بترسيم، دين نداريم... ازچه بترسيم؟ آن بايد بترسد که غير از اين عالم جايي ندارد.»(صحيفهنور، ج1، ص72)
در نظر گرفتن شرايط و نتايج براي مشخصشدن نوع تکليف و وظيفه و سپس عمل به تکليف، نهايت وظيفهاي است که بر عهده فعالان سياسي است و نتيجه بيروني نهايي تأثيري در عزم آنها براي ادامه مسير نخواهد داشت.
«ما نبايد نگران باشيم که مبادا شکست بخوريم، بايد نگران باشيم که مبادا به تکليف عمل نکنيم. نگراني ما ازخود ماست. اگر ما به تکاليفي که خداي تبارک و تعالي براي ما تعيين کرده عمل بکنيم، باکي از اين نداريم که شکست بخوريم چه از شرق و چه از غرب، چه داخل و چه خارج و اگر به تکليف خودمان عمل نکنيم شکست خورده هستيم، خودمان خودمان را شکست دادهايم.»(همان،ج 22،ص71)
«اگرانسان به وظيفه الهيه موفق شود نتيجه حاصل است، به نتيجه منظوره برسد يا نه ... وصول به مقاصد و عدم آن بسته به اراده الهيه است و بر ما تکليفي نيست.»
(همان)
از: ماهنامه فرهنگ پویا-28