کاش روزی بزند تکیه به دیوار حرم(چشم به راه سپیده)
برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر یک جمعه دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظه باران نرسیده است؟
و هرکس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است
بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید
بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد
خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی
برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟
سید حمید رضا برقعی ( بخشی از یک بحر طویل )
آقا اجازه !
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه؟
باشد! صبور میشوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
آقا اجازه! خستهام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب
آقا اجازه! پنجرهها سنگ گشتهاند
دیوارهای سنگی از کوچه بینصیب
آقا اجازه! باز به من طعنه میزنند
عاشق ندیدههای پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» میکنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمیشویم! بیا: ماجرای «سیب»!
باشد! سکوت میکنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....
جمعه یعنی...
جمعه يعني زانوي غم در بغل
بر سر سجادههاي العجل
جمعه يعني اشک هاي انتظار
جمعه يعني شکوه از هجران يار
جمعه يعني آه.الغوث.الامان
دوباره برمیگردی
دیدیم تو را دوباره بر میگردی
از باغ پر از ستاره بر میگردی
گفتند که چاره نیست بر درد فراق
انگار ! برای چاره بر میگردی
دل ما
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که هرجمعه به شوقت
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
نمنم اشک
جمعه شد و آسمان
باز دلش پر كشيد
نمنم اشك خدا
بر دل گلها چكيد
بغض غريب نسيم
بر دل گلها نشست
بال و پر شاپرك
با غم گلها شكست
قلب شقايق گرفت
از غم اين انتظار
چشمه شد از غصهاش
گريهكنان، بيقرار
دست همه لالهها
قاصدكي از دعاست
كوه پر از غصه است
چلچله هم بيصداست
كاش به پايان رسد
سردي اين آسمان
كاش بيايد دگر
طاهره اكرمي
دیوار حرم
هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی
چشم بر در بود و دلبر او دیر کند
کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد
با نگاهش به دل غمزده تاثیر کند
کاش از روی ترحم گذرد بر دل من
و بسازد دل ویرانه و تحویل کند
کاش صاحب نفسی همدم این خسته شود
که زگرمی لبش مسئله تغییر کند
چندسالی است که از هجر رخش میگرییم
کاش بانیم نگه ازهمه تقدیرکند
کاش با آن قلم عشق شبی نام مرا
در میان صحف فاطمه تحریر کند
کاش روزی بزند تکیه به دیوار حرم
باهمان لحن علی نغمه تکبیرکند
کاش جز مجلس او جای دگر پا ننهم
تا فقط مجلس او جان مرا سیر کند