گزیدهای از رازهای دهه شصت-1
اولین گامهای فریب جوانان توسط منافقین
اشاره:
گاهی یک اتفاق لازم است تا بهانهای باشد برای کاوش میان برگهای فراموش شده تاریخ. رقابتهای انتخاباتی دوازدهمین دوره ریاست جمهوری یکی از همین اتفاقات بود. رقابتی که در کشاکش آن برخی نامزدهای انتخاباتی از مدار انصاف خارج شدند و بخشی از تاریخ پر افتخار جمهوری اسلامی را با عباراتی نظیر «38 سال زندان و اعدام» توصیف کردند. ستادهای انتخاباتی و طرفدارانشان روز و شب به شایعهپردازی و شبهه سازی دامن زدند تا برخورد مقتدرانه جمهوری اسلامی ایران با گروهک تروریستی منافقین در دهه 60 را جنایت جلوه دهند؛ همه اینها بازیای ناجوانمردانه با حیثیت نظامی اسلامی برای چند روز بیشتر تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهوری بود؛ سودای قدرتی که امروز به کام است و فردای قیامت بلای جان. همین اتفاق بود که زبان گلایه رهبر معظم انقلاب را در 14 خرداد 1396 گشود تا دهه شصت را «مظلوم» خطاب کنند و هشدار دهند که مبادا «جای جلاد و شهید عوض شود.» اما حادثه 17 خرداد 1396 با به خاک و خون کشیدن زنان و مردان بیگناه در ساختمان مراجعات مردمی مجلس شورای اسلامی و حرم بنیانگذار انقلاب اسلامی، عمق سخنان رهبری را برای افکار عمومی ایران بیش از پیش ملموس و باورپذیر ساخت. حالا قدر و منزلت نعمتی به نام امنیت کاملا مشخص شده؛ نعمتی که جز با برخود مقتدارانه با جریانهای تروریستی و اخلالگر حاصل نمیشود. به همین مناسبت و به منظور بازخوانی بخشی از روزهای پر التهاب دهه شصت مناسب دیدیم نگاهی دوباره به برخی سرفصلهای کتاب «رازهای دهه شصت» با محوریت سازمان منافقین بیندازیم. کتابی که توسط پژوهشگر متعهد حوزه تاریخ سیاسی کشورمان جناب آقای «مرتضی صفارهرندی» به رشته تحریر درآمده است و سعی کرده تا با نگاهی منصفانه و دقیق به مرور حوادث انقلاب اسلامی از مقطع پیروزی انقلاب تا رحلت امام خمینی(ره) بپردازد. این کتاب پیشتر در سال 1391 وارد بازار نشر شد و مورد توجه و استقبال دانشجویان و محققان و علاقهمندان به تاریخ معاصر قرار گرفت که از امروز دفتر پژوهشهای کیهان بخشهای کوتاهی از آن را در قالب پاورقی برای مخاطبان منتشر خواهد کرد.
نسلي كه سالهاي ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي را درك كرده است، هرگاه از گرايش گروههاي سياسي به اغواگري سخني به ميان ميآيد، بلافاصله ياد تجربه تلخ فدا شدن گروه قابل اعتنايي از جوانان در مسلخ رفتار فريبنده گروهك منافقين ميافتد. اين تجربه چگونگي تحول گروههاي افراطي را از ادعاي سردمداري در «مبارزه با امپرياليسم» تا تبديل آنان به «مزدوران امپرياليسم» باورپذير ميسازد. منافقين بهرغم بياعتقادي به روش و هدف مبارزاتي امام خميني (ره)، وقتي ناباورانه به نظاره سقوط نظام شاهنشاهي نشستند، براي تسلط بر دولت انقلابي خيز برداشتند.
آنان كوشيدند رهبري انقلاب را متقاعد سازند كه در ميان نيروهاي مذهبي و تحصيل كرده، هيچ مجموعه منسجمي جز آنان براي اداره دولت وجود ندارد.
خاطره دكتر جواد منصوري از آن روزها، چنين گرايشي را در ميان سركردگان سازمان منافقين نشان ميدهد.
در سال 57، آبان ماه، (يعني سه ماه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي) همين محمدرضا سعادتي كه از سران مجاهدين خلق هم بود، در زندان اوين به مرحوم آيتالله طالقاني پيغام داد كه: «اگر بيرون رفتيد به آقاي خميني پيغام بدهيد كه دولت تشكيل ندهد. ما خودمان اعضاي دولت را مشخص كردهايم و كشور را اداره خواهيم كرد و ما هستيم كه صلاحيت اداره كشور را داريم و اگر شما دولت تشكيل دهيد شكست خواهيد خورد!» مرحوم طالقاني پاسخ داده بودند كه: «شما كه هستيد كه ميخواهيد در مقابل شخصيت عظيم امام بايستيد؟» البته مجاهدين خلق يا همان منافقين اصلاً انتظار چنين پاسخي را از مرحوم طالقاني نداشتند و طبعاً به هدفشان كه ايجاد شكاف بين ايشان و حضرت امام بود نرسيدند.