تفاوت سرمربی تیم ملی با برخی از مدیران فوتبال
سرویس ورزشی-
ورزش ما، فوتبال ما و... مدیرانی میخواهد از جنس کی روش! روشن است، منظورمان نام و ملیت این فرد نیست، بلکه خاستگاه و هویت اوست. مردی که از متن ورزش و فوتبال برخاسته، در آن رشد کرده و کاملاً فردی ورزشی و فوتبالی است و در این باره نه من، نه شما، بلکه هیچ کجای دنیا کسی شکی ندارد!
چنین فردی با چنین هویت و خصوصیاتی باید هم که چون تازه به دوران رسیدهها، غریبههای آویزان و چون کودکان نوپا از یک یا دو پیروزی و موفقیت از خود بیخود نشود و بیربط و هیجان زده حرف نزند، باید هم از «جایگاه فعلی» هیچوقت راضی نباشد و مرتب و مدام در اندیشه و عمل در پی ارتقاء جایگاه باشد، باید هم بعد از کسب یک موفقیت تازه و رسیدن به جایگاهی فراتر، بیش از هر چیز احساس مسئولیت بیشتر کند و کار خود را با توجه به بالا رفتن توقعات سختتر ببیند.
شنیدن این نوع حرف زدن و طرز تلقی خیال شنونده و مخاطب را راحت میکند که کار دست کاردان است و چون چنین است میتوان حداقل در آن موضع و ناحیه امید موفقیت بیشتر و انتظار پیشرفت داشت.
به همین دلیل هم هست که به گواه همه کارشناسان و حتی آنها که حرفها و نظراتشان از تلخی نقد برخوردار است، طی این سالهایی که کارلوس کیروش سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بوده است، فوتبال ما در سطح ملی از روند و پروسه قابل قبول و رضایتبخشی برخوردار بوده است و از رفتار و اقدام و گفتار ایشان بوی «منطق» به مشام میرسیده و... درست برخلاف خیلی جاهای این فوتبال که از اتفاقات، چه موفقیتها و چه ناکامیها، درس و عبرت نمیگیرد و همان طور که گفته شد چون کار دست «اهل» آن نیست، تنها از هیاهو و سر و صداهای ناشی از یک پیروزی و مثلاً صعود به جام جهانی سعی میکنند برای آقایان بالادستی، آمار بسازند و جایگاه خود را تحکیم بخشند و...
این است که میبینیم تیم ملی فوتبال از نظر این گونه مدیران جام جهانی میرود تا فقط جام جهانی رفته باشد! آن صعود و موفقیت تأثیر چندانی در رشد و توسعه و پیشرفت فوتبال ما ندارد چنان که تاکنون نداشته است، و باز به این خاطر است که در فوتبال ما کمتر «منطق» حاکم است و حرف منطقی به گوش میرسد و کار منطقی از سوی اغلب مدیران آن سر میزند.
لازم است بار دیگر تکرار کنیم، کی روش چون فوتبالی است، به گونهای حرف میزند که زبان و معنی آن برای اهل فوتبال مشخص است، ولو آنکه از فرهنگ و ادبیات دیگری و به سامان و اقلیم دیگری تعلق داشته باشد.
متأسفانه، اما، چون فوتبال ما در اکثر جاها از مدیران فوتبالی به معنای واقعی برخوردار نیست، مدیرانی که برخلاف کی روش بیش از آنکه به ارتقای فوتبال و هر چه بهتر کردن شرایط آن و بالا بردن جایگاه آن، فکر کنند، به فکر «خودشان» و صندلی و پست خودشان هستند، بیش از آنکه دغدغه تغییر و تحول در این رشته ورزشی را داشته باشند به فکر حفظ وضع موجود که در آن صندلی و مقام آنها هم حفظ میشود، هستند، به همین دلیل، در این فوتبال و از این گونه و تیپ مدیران، توقع رفتار منطقی داشتن و حرف منطقی زدن و تصمیم منطقی گرفتن هم بیجا و کاملاً دور از منطق است!