یادی از روانشاد محمد خرمشاهی (میلاد)
پیر وادی طنز
کامران شرفشاهی
سالهای اواسط دهه هفتاد تقریبا هر روز او را میدیدم. با همان موهای سپید خوش حالت و لبخند مهرآمیزی که از لبانش دور نمیشد.
ستون طنز ثابتی داشت در روزنامه کیهان و آنقدر پرکار بود که ستون طنزش هیچوقت تعطیل نمیشد.
وقتی که میآمد انگار موج مثبتی با او به تحریریه وارد میشد و دوستان بیاختیار لبخند به لب میآوردند و از او میخواستند تا شعرهای تازه طنزش را برایشان بخواند.
بعضیها هم سوژههای تازهای را به او پیشنهاد میکردند تا در قالب شیرین طنز آن را بسراید و او با حوصله و مهربانی از صحبتهای دوستان استقبال میکرد و گاه با سخنی طنزگونه و یا شعری فیالبداهه همگان را سرحال میآورد.
بدون استثنا همه او را «استاد» خطاب میکردند و خودش متواضعانه میگفت که این لقب فقط به خاطر مویسپید و سن و سالش است و بدی عمر دراز را در دیدن مرگ یاران و همراهان میدانست و به شوخی میگفت: «گویی حضرت عزراییل فراموش کرده به سراغ من بیاید!» شاید حق با او بود. صد و سه سال زیستن، بدون شک رکورد قابل ملاحظهای است در این دوران، آن هم در مقایسه با اهل قلم این دیار که غالبا برای سفر آخرت عجله دارند!
استاد محمد خرمشاهی متخلص به «میلاد» در شمار طنزسرایان پیشکسوتی بود که میکوشید چراغ طنز را در این روزگار روشن نگهدارد و از این رهگذر به بیان بسیاری از مسایل و مشکلات اجتماعی بپردازد که شاید بیان آن به زبانی غیر از طنز میسر نباشد.
علاوه بر این نکته او معتقد بود که جامعه به شادی و نشاط نیازمند است و یکی از وظایف هنرمندان حفظ روحیه و انبساط اجتماع است. از نگاه او ایجاد یاس و افسردگی مهمترین سلاح دشمنان است که باید با آن به مبارزه برخاست.
استقبال اقشار مختلف جامعه از طنزهای میلاد که هر روز منتشر میشد موجب شد تا این آثار در همان دوران به صورت کتاب و در چندین جلد از سوی انتشارات کیهان به چاپ برسد که در آن زمانه واقعا فرصت ارزندهای برای دیده شدن طنز منظوم بود. البته آثار خرمشاهی بسیار افزونتر از اینها بود و او در بیش از صد نشریه همانند گلآقا، توفیق، خورجین، ملون و... آثارش را به چاپ میرساند، و عضو ثابت برنامههای طنز رادیو نیز بود. زندهیاد خرمشاهی در پی کسب نام و شهرت نبود و عشق و دغدغههای اجتماعی در زندگی ادبی او نقش پررنگتری داشت. به این لحاظ بسیاری از آثارش را با اسامی مستعار و غالبا طنزگونه منتشر میکرد.
برخی از ابیات یا مصرعهای او چنان مورد رویکرد مردمی قرار گرفته است که جنبه ضربالمثل یافته است و چنین موهبتی از دیگر توفیقهای حیات پرثمر اوست؛ هرچند که خودش بزرگترین فیض را در دلشاد کردن مردم میدانست:
«زحق توفیق خدمت خواستم، دل گفت پنهانی
چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی»