سینما در دولت یازدهم ـ بخش دوم
فیلمهای افسرده، بیکاری هنرمندان، گسترش ابتذال و ...
آرش فهیم
جای خالی چشمانداز و راهبرد
یکی از مشکلات اساسی مدیریت سینمایی طی دو دهه گذشته، نبود چشمانداز و راهبرد و حتی هدف بوده است. نتیجه این شده که سینمای ایران با برنامههای مقطعی، غیراصولی و اغلب سلیقهای مدیران چهارساله، پیش میرود. مدیریت سینمایی دولت یازدهم هم از این قاعده مستثنی نبود. یعنی هم حجتالله ایوبی که طی سه سال و نیم رئیس سازمان سینمایی بود و هم محمدمهدی حیدریان که به تازگی رئیس این سازمان شده، فاقد نقشه راه و حتی تعریفی دقیق و کامل از سینمای مطلوب خود هستند. مدیران سینمایی در دولتهای نهم و دهم هم به این مشکلات دچار بودند، اما آنها حداقل کلیدواژههایی را برای فیلم آرمانی خود تعیین کرده بودند. به طور مثال در دولت نهم «سینمای ملی» مطرح شده بود و چند فیلم نیز براساس این کلیدواژه تولید شد. در دولت دهم هم «فیلم فاخر» و «فیلم استراتژیک» زیاد شنیده میشد. اما در دولت یازدهم، هیچ مقصد و مقصودی از سوی مدیران این عرصه معرفی نشد. تنها اصطلاح «هنر و تجربه» و گاهی نیز «سینمای امید» شنیده میشد که آن هم فاقد رسمیت بود. چون همه آنچه در سینما اتفاق میافتد را میتوان ذیل هنر و تجربه معرفی کرد! به طور کلی، سینما در دولت یازدهم گردابی پر از حاشیه، سرگردانی و سیاستهای ضد و نقیض بود.
حمایت ویژه
از فیلمهای بیمخاطب
همان طور که اشاره شد، تنها جهتگیری خاص مدیریت سینمایی دولت یازدهم، حمایت از فیلمهای فاقد مخاطب، تحت عنوان «هنر و تجربه» بود. نکته اول این است که این رویکرد، به هیچ وجه تازگی نداشت. چون در دورههای قبل نیز طرحهایی چون حمایت از فیلمهای فرهنگی انجام شده بود. یعنی فیلمهایی که فاقد جذابیت برای ذائقه عام هستند تحت عنوان فیلم فرهنگی یا در این دوره فیلم هنر و تجربه حمایت مالی شدند. جای تردیدی نیست که همه فیلمهای دارای مجوز قانونی حق نمایش روی پرده سینماها را دارند. اما اینکه یک سری فیلم، به خاطر ضعف در ارتباط با مردم، از سوی مدیران «عزیز» شوند، تنها از یک مدیریت بیدانش و فاقد نگاه روشن به سینما برمیآید! نکته مهم دیگر این است که در میان فیلمهای مورد حمایت آقایان در بخش هنر و تجربه، گاهی فیلمهایی دیده میشود که دارای محتوایی نازل و غیراستاندارد هستند. یعنی بخشی از بودجه سینما صرف حمایت از فیلمهایی شده که در تضاد با فرهنگ و آرمانهای مردمی و ملی بوده است. حتی گاهی فیلمهای تاریخ مصرف گذشته که در شبکه نمایش خانگی نیز منتشر شدهاند با حمایت مالی دولت، در گروه هنر و تجربه اکران میشدند!
بی عدالتی در تولید
بیعدالتی در اکران
هیچکس نمیتواند انکار کند که در دولت یازدهم، بیعدالتی در توزیع منابع و همچنین امکان فعالیت هنری بیش از گذشته شد. برخی از هنرمندان سینما طی چهار سال گذشته، هیچ امکانی برای فعالیت نیافتند. جای سؤال است که چرا عدهای امکان کار ندارند و در طرف مقابل، برخی افراد هنوز فیلمشان اکران نشده، ساخت فیلم بعدی را شروع میکنند.
در اکران نیز با قدرتمندتر شدن مافیاهای فعال در این زمینه شاهد بیعدالتی شدیدی بودیم. البته اکران نامتعادل، حدود دو دهه است که تبدیل به معضلی در سینمای ایران شده است. برخی از فیلمها به رغم نداشتن کیفیت و ارزشهای هنری و محتوایی، فرصت زیادی برای اکران پیدا میکنند. این درحالی است که تقریبا همه فیلمهای خوب سینمای ایران، چه از لحاظ ساختاری و چه ارزش محتوایی، دچار کمبود و تنگنا در اکران هستند. مشکلی که با اجرای طرح ساماندهی اکران، قابل حل است، اما منفعتطلبی سران مافیای اکران و عدم دلسوزی مسئولان دولتی سینما، مانع از شکلگیری و اجرای چنین طرحی شده است.
فوران ابتذال در دولت اعتدال
برخی ادعا دارند که دولت یازدهم به سینما رونق داده است. مصداق آنها برای این ادعا نیز بالا رفتن فروش سینماها در دو سال اخیر بوده است. این درحالی است که مدعیان، به بالا رفتن قیمت بلیت سینما اشاره نمیکنند. وقتی هزینه خرید بلیت نسبت به دولت گذشته دو برابر شده، نمیتوان این میزان فروش را نشانه رونق دانست. چون حتی در این شرایط نیز مطابق آمار حدود چهار، پنج درصد مردم تماشاگر پرفروشترین فیلمها بودهاند.
ضمن اینکه باید به این موضوع هم اشاره کرد که اغلب فیلمهای پرفروش در دولت یازدهم، آثاری به شدت مبتذل و ناهنجار بودهاند. در فهرست فیلمهای پرفروش سالهای اخیر، میتوان نام آثاری چون «گشت2» و «50 کیلو آلبالو» را دید که هر دو فیلمهایی زیر استاندارد و فاقد ساختار هنری هستند و صرفا با تکیه بر مسائل غیراخلاقی به فروش بالا رسیدند. کار به جایی رسید که شخص وزیر سابق ارشاد (علی جنتی) نیز به یکی از این فیلمها معترض و خواستار توقف اکران آن شد. نکته مهم این است که سیاستهای سینمایی دولت نیز دقیقا در حمایت از تولید این نوع فیلمها بوده است. چون از یک طرف، امکان تولید و فضای نمایش برای فیلمهای فاخر و دارای ارزشهای هنری و محتوایی محدود شده است و از طرف دیگر، موقع اکران، تعداد بسیار زیادی سالن سینما به نمایش آثار مبتذل و سخیف اختصاص مییابد. در دولت اعتدال، هر چه فیلمها ابتذال بیشتری داشتند با حمایت بیشتری در اکران مواجه شدند.
کاهش فیلمهای ارزشی
روند کاهش فیلمهای ارزشی که از دوم خرداد سال 76 شروع شد و در دولتهای نهم و دهم هم ادامه یافت، در دولت یازدهم تشدید شد. همان طور که اشاره شد، سیاستهای دولت یازدهم به گونهای بود که تولید آثاری با مضامین تاریخی، انقلابی و دفاع مقدسی بسیار دشوار بود. فیلمهای ساخته شده با این مضامین طی چهار سال گذشته نهتنها از حداقل حمایت دولت بهره بردند که سازندگان آنها نیز با بیمهری مسئولان مواجه شدند. به طور مثال، فیلمهای «چ» و «بادیگارد» که ازجمله فیلمهای خوب و موفق در این دوره بودند، هیچ یک با حمایت دولت ساخته نشدند. همچنین کارگردان این دو فیلم، ابراهیم حاتمیکیا نیز به خاطر انتقاداتش با برخورد منفی دولتیها مواجه شد. همچنان که فیلم «شیار 143» ابتدا امکان ورود به جشنواره فجر را نیافت و بعدا با حمایتهای رسانهای این امکان برایش فراهم شد. فیلمهای ارزشی انگشتشماری چون «ایستاده در غبار»، «ماجرای نیمروز»، «یتیمخانه ایران» و ... نیز بدون حمایت دولت ساخته شدند.
غلبه سینمای افسرده
همان طور که در قسمت اول بیان شد، شعار اصلی دولت یازدهم «تدبیر و امید» بود. مدیران فرهنگی و سینمایی این دولت نیز طی چهار سال گذشته بارها از امید سخن گفتند. یکی از کلیدواژههای حجتالله ایوبی، مدیر پیشین این عرصه «سینمای امید» بود. اما محتوای غالب در این دوره تم افسردگی بود، به طوری که حجم وسیعی از فیلمهای جشنواره فجر در چهار دوره اخیر را فیلمهای افسرده تشکیل داد. فقط کافی است به مضامین فیلمهایی که در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر که میتوان آن را محل تجمیع سیاستها و اقدامات دولت یازدهم در زمینه سینما دانست، اشاره کرد؛ زن و شوهری که به هم انگ خیانت میزنند و زندگیشان از هم میپاشد، خانوادهای که برای تسریع در بردن ارث و میراث، پدر خود را میکشند، دختر جوانی که برای دیدن یک ماشین مدل بالا و کمیاب از خانهاش فرار میکند و در سانحه رانندگی کشته میشود، پدری که اقدام به کشتن فرزند معلول خود میکند و ... شاخصهای محتوایی این فیلمهاست. این مضامین البته در بسیاری از فیلمهای دورههای قبلی جشنواره فجر هم دیده شده بودند.
افزایش
مشکلات معیشتی هنرمندان
دولت یازدهم، راهاندازی دوباره خانه سینما را یکی از دستاوردهای خود معرفی میکند. این درحالی است که این اقدام، صرفا جنبه فرمالیته و تبلیغاتی دارد. کارکرد اصلی خانه سینما به عنوان یک تشکیلات صنفی، پشتیبانی شغلی و معیشتی از سینماگران بوده است. این درحالی است که رفاه و تأمین معیشت سینماگران در چهار سال گذشته به پایینترین حد خود رسید. به طوری که برخی از سینماگران در رشتههای گوناگون، از کارگردانی و بازیگری گرفته تا بخشهای فنی سینما، در طول دولت یازدهم یا اصلا امکان کار نیافتند و یا کمترین فرصت برای کار را پیدا کردند. در سینمای امروز ایران جای یک تشکل صنفی واقعی، فراگیر و قدرتمند خالی است.
نامه بیش از 400 نفر از سینماگران خطاب به حسن روحانی در انتقاد به شرایط نامطلوب اقتصادی حاکم بر سینمای کشور، حکایتگر این وضعیت است.
در این نامه آمده است: «به اطلاع میرسانیم که مشکلات ماقبل قرونوسطایی مثل بیکاری و بیمسکنی و بیبیمهای و توزیع ناعادلانه منابع عمومی در حوزه فرهنگ و سینما متاسفانه از گذشتهها شروع شده و هم اکنون به اوج خود رسیده و اکثر اهالی سینما را به زیر خط فقر رسانده است به طوری که صدای خرد شدن استخوانهای عموم اهالی سینما در لابلای چرخ دندههای زندگی کنونی به وضوح شنیده میشود! جناب دکتر روحانی، به خوبی میدانید که هنرمندان چه نقش تعیینکنندهای در جهت رشد فکری و فرهنگی هر جامعهای دارند ولی متاسفانه به دلیل شرایط وحشتناک اقتصادی و انواع و اقسام بیعدالتیها و بیتوجهیها این قشر مظلوم و افتخارآفرین از حداقل امکانات اولیه زندگی هم محروم است و جالب است که در این شرایط وحشتناک، هیچ مقام و نهاد مسئولی در این مرز و بوم هیچ اقدامی در جهت حل مشکلات سینماگران نجیب کشور از خود نشان نمیدهد...»
رئیس جدید سازمان سینمایی؛ بازگشت به عقب
در واپسین ماههای فعالیت دولت یازدهم، رئیسسازمان سینمایی تغییر کرد. اسفند سال گذشته بود که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی طی حکمی، محمدمهدی حیدریان را به عنوان رئیس سازمان سینمایی، جایگزین حجتالله ایوبی کرد. اما حیدریان، پیش از این نیز سابقه مدیریت سینمایی دولت را برعهده داشت. وی از سال 81 تا 84 معاون سینمایی دولت هشتم بود. یعنی دولت حسن روحانی در حوزه مدیریت سینمایی دست به یک بازگشت به عقب آشکار زد. از قضا، مقطعی که به نام حیدریان ثبت شده یکی از نامطلوبترین دورههای سینما در سالهای پس از انقلاب بود. برای درک آنچه در دوران مدیریت محمدمهدی حیدریان بر سینما گذشت، کافی است بخشی از گزارش سایت بیبیسی در حمایت از دولت هشتم را بخوانیم که البته بخش مربوط به سینما، بیشتر جنبه انتقادی دارد.
در این گزارش آمده است: «...اغلب شاخصهاي مهم (فروش، استقبال تماشاگران، نرخ استفاده از ظرفيتهاي سينما و ...) در اين هشتساله [دولت خاتمي] همواره سير نزولي خود را حفظ کرده است.» و در ادامه: «تعداد تماشاگران سينماي ايران در سال 1365 بيش از هشتادويک ميليون نفر در سال بود و طي سالهاي موفقتر 1368 و 1369 حتي به بيش از هشتادويک ميليون نفر در سال رسيد... اما اين نرخ در سالهاي پاياني دولت خاتمي به شدت نزول کرد و در سال 1382 به13 ميليون و 229 هزار نفر رسيد و سينماي بحرانزده ايران را به نقطه استيصال رساند... يعني در طي سالهاي اصلاحات، سينماي ايران ساليانه 17 درصد از مشتريان خود را از دست داده است.»
باید منتظر ماند و دید که بزنگاه مهم و حساس 29 اردیبهشت 96 چه سرنوشتی را برای سینمای ایران رقم میزند. آیا مسیر بازگشت به گذشته ادامه مییابد، یا مسیرهای متفاوتی ایجاد خواهد شد؟