kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۲۴۷۹
تاریخ انتشار : ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۹:۴۳
فرانکلین، انجمن ایران و آمریکا و دیگران-21

از کنسرسیوم نفتی به فرانکلین


از عوامل دیگر  موسسه فرانکلین، «نجف دریابندری» بود که مدت 17 سال با این موسسه همکاری داشت. او که در نوجوانی نزد انگلیسی‌ها در تاسیسات نفتی آبادان کار می‌کرد و به اصطلاح انگلیسی یاد می‌گرفت! در همان سالها به ترجمه کتاب دست زد و نخستین اثر ترجمه‌ای اش، «وداع با اسلحه» نوشته «ارنست همینگوی»204 بود. او پس از کودتای 28 مرداد  و در سال 1333 به زندان افتاد و در سال 1337 مورد عفو ملوکانه قرار گرفت و آزاد شد و در همین سال در سازمان گلستان فیلم که توسط کنسرسیوم نفتی ایجاد شده بود به کار مشغول شد. خودش در این باره می‌گوید:
... مقداری گفتار فیلم‌های مستند مربوط به صنعت نفت ترجمه کردم، از جمله گفتار فیلمی به اسم مبارزه با آتش در اهواز که در استودیوی «ابوالقاسم رضایی» ساخته شده بود و کارگردانش یک نفر انگلیسی بود به نام «جان شرمن». گفتار این فیلم را من و «گلستان» به فارسی درآوردیم. یکی دوبار هم با دسته فیلمبرداری به عنوان دستیار کارگردان به مناطق نفت خیز و جزیره خارک رفتم ...
سپس در موسسه فرانکلین استخدام شد و به سردبیری آن رسید.
خودش درباره پیوستن به موسسه فرانکلین در گفت و گویی می‌گوید:
... این داستان طولانی دارد. اما خلاصه این است که بعد از رفتن «انور»، من جانشین ایشان شدم. کار اصلی بنده انتخاب کتاب برای ترجمه و نامه نوشتن به نیویورک برای گرفتن حقوق کتاب‌ها بود...
پس از 17 سال و در سال 1354 با محدود شدن فعالیت‌های موسسه فرانکلین و برنامه انحلال و تغییر نامش به سازمان آموزشی نومرز، «دریابندری» به تلویزیون شاهنشاهی رفت و در آنجا وظیفه ترجمه متون انگلیسی فیلم‌های آمریکایی را برعهده گرفت. تا سال 1357 که با پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل همکاری مستمر با رژیم طاغوت و عناصر و عوامل آمریکایی، توسط نیروهای انقلابی از این رسانه تصفیه شد.
در اوایل پیروزی انقلاب به همراه ضد انقلابیون وابسته‌ای مانند «باقر پرهام» و «منوچهر هزارخانی» و «شکرالله پاک نژاد» و «غلامحسین ساعدی» در زمره اعضای شورای نویسندگان روزنامه آزادی وابسته به جبهه به اصطلاح دموکراتیک ملی ایران به سرکردگی «هدایت الله متین دفتری» بود که پس از فرار از کشور، جریاناتی از ضد انقلاب را هدایت کرد و بعدا به منافقین پیوست. مدتی از ایران فراری بود و حتی در نشریات ضد انقلابی خارج کشور مانند ایران نامه (وابسته به بنیاد اشرف پهلوی) مقاله نوشت.
«مجید روشنگر» که زمانی مدیریت سازمان کتاب‌های جیبی را برعهده گرفت در گفت و گویی با «مهرنامه» درباره دیگر همکاران موسسه فرانکلین می‌گوید:
... «منوچهر انور» نخستين رئيس بخش ويرايش كتاب‌هاي موسسه انتشارات فرانكلين بود. تازه از انگلستان بازگشته بود و در قلمرو تئاتر درس خوانده بود و يكي از شكسپيرشناسان آن زمان بود و چه نثر پاكيزه‌اي در قلمرو زبان فارسي داشت. من خود شاهد بودم كه «منوچهر انور» با چه دقت و وسواسي كتاب‌ها را ويرایش مي‌كرد- به ويژه سلسله كتاب‌هايي كه در رشته علوم و تاريخ براي نوجوانان ترجمه مي‌شد- با وسواس بي‌‌نظير او ويرايش مي‌شد و به زير چاپ مي‌رفت: مجموعه‌هايي چون «گردونه تاريخ» يا مجموعه كتاب‌هاي علمي «پاركر» كه تماما توسط شادروان «علي‌محمد عامري» ترجمه شد- و چنين اتفاق افتاد كه ايشان بيمار شدند و يك كتاب از آن مجموعه را من ترجمه كردم كه با نام «ابر و باران و برف» توسط انتشارات ابن‌سينا (به مديريت شادروان «ابراهيم رمضاني») چاپ شد و من هنوز كه هنوز است آن ترجمه را مديون ويرايش «منوچهر انور» مي‌دانم كه با وسواس خودم آن را به پاكيزه‌ترين وجهي براي چاپ آماده ساخت و من در آن سال‌هاي جواني- احساس غرور مي‌كردم كه نام من در كنار مترجم ارجمندي چون «علي‌محمد عامري» قرار گرفته است... در دوره نخستين كارهاي موسسه انتشارات فرانكلين، «منوچهر انور» رياست بخش ويراستاري موسسه را به عهده داشت و دكتر «فتح‌الله مجتبايي» و «نجف دريابندري» و شادروان «جهانگير افكاري» و شادروان «علي اصغر مهاجر» اعضاي تمام‌وقت بخش ويراستاري كتاب‌ها بودند.
«منوچهر انور» کارمند BBC بود که «صنعتی زاده» به سراغش رفت و از وی برای کار در فرانکلین دعوت کرد. از این روی می‌توان گفت مکان‌هایی که «صنعتی زاده» برای یافتن همکاران فرانکلین می‌رفت نیز با ماموریت استعماری آن همخوان بود. یکی از آنها بنگاه سخن پراکنی بریتانیا (BBC) که وابسته به کانون‌های صهیونی و سرویس‌های اطلاعاتی غرب بود که «صنعتی زاده» را به خود جلب کرد. خود «منوچهر انور» در مراسمی که تحت عنوان «شب دریابندری» در تجلیل و بزرگداشت «نجف دریابندری» در سوم اردیبهشت 1393 توسط مجله «بخارا» با حضور تعدادی از دوستان و هم پالگی‌های «دریابندری» برگزار شد، در این باره می‌گوید:
... در سال ۱۳۳۱، بعد از پایان تحصیلم در آکادمی هنرهای دراماتیک لندن، با او (همایون صنعتی زاده)، در یکی از مهمانی‌های دوره‌ایش در تهران، آشنا شده بودم. سال بعد که به لندن برگشتم و در بی‌‌بی‌ سی استخدام شدم، روزی تلفن دفتری که در آن بودم زنگ زد و «صنعتی» پشت خط بود و مرا به ناهاری در یک هتل پنج شش ستاره دعوت کرد و بیش از صد لی‌لی به لالای من گذاشت. سال بعد، دوباره همین‌طور! ضمناً کتابی انداخت جلوی من که «بله، ما در تهران داریم ازین‌ کارها می‌کنیم.» کتاب،‌ کتاب یک‌جلدی «هنر ایران» تألیف «آرتور اپهام پوپ» بود که «مرزبان» آن را به فارسی ترجمه کرده بود... یک سال بعد باز «همایون صنعتی» آمد و ما را برد به همان هتل کذائی و باز یک ناهار خیلی اعلایی به ما داد... گفت: «بیا پیش ما. می‌دهم یک میز بلند بسازند مخصوص تو! روی آن هم تا طاق کتاب می‌چینیم و تو بگیر بشین کتاب بخوان و به ما بگو چه کتاب‌هایی چاپ کنیم. گزارش بنویس، تحلیل بکن. من به عنوان رئیس این مؤسسه امکان و توان این را ندارم که بنشینم و کتاب‌ها را تمام و کمال بخوانم؛ کسی را لازم دارم که بنشیند و روزانه این کار را بکند» ...
اما اینکه چه کسی «منوچهر انور» را به «صنعتی زاده» معرفی کرد، خودش در همان مراسم شب «نجف دریابندری» به اسم  «نادر نادرپور»عضو فعال کلوپ‌های روتاری (تشکیلات اقتصادی سازمان‌های فراماسونری) و از وابستگان دربار و ساواک اشاره می‌کند:
... رفتم سراغ کسی که در اصل مرا به صنعتی معرفی کرده بود: نادر نادرپور...
«منوچهر انور» درباره حضور امثال «دریابندری» در فرانکلین گفت:
... زمانی که من پیشنهاد «همایون صنعتی‌زاده» را پذیرفتم و به انتشارات فرانکلین رفتم، نخست کارم کتابخوانی و تهیه گزارش برای کتاب‎ها بود اما بعد از آن طبق خواسته صنعتی‌زاده به ویراستاری که در آن موقع کاری نو در ایران بود پرداختم، طولی نکشید که فهمیدم کاری نیست که بتوان به تنهایی و یک تنه انجام داد و به «صنعتی‌زاده» گفتم که باید کسان دیگری را به این مجموعه آورد و او نیز بلافاصله پذیرفت و به این ترتیب بود که نخست دکتر «فتح‎الله مجتبایی» آمد و پس از آن به دنبال معرفی دکتر «عبدالرحیم احمدی» با «نجف دریابندری» آشنا شدم و همین آشنایی سنگ‌بنایی شد که نجف به فرانکلین بیاید و همکاری با این موسسه را به‌عنوان ویراستار آغاز کند...
فرانکلین، ساواک، فراماسونری
وابستگی موسسه فرانکلین به تشکیلات فراماسونری از آن نقاط روشن و بدون تردید این موسسه است که حتی سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی را نیز وادار به اعتراف کرده بود. در یکی از گزارش‌های ساواک به تاریخ 6 مهرماه 1346 درباره موسسه فرانکلین و شعبه آن در تبریز آمده است:
... از چندی پیش موسسه فرانکلین در تبریز ظاهرا به عنوان نگارش و نشر کتاب و باطنا برای پیش بردن مقاصد خاصی که مورد علاقه فراماسونها می‌باشد، دست به جمع آوری و همکاری اشخاصی خاص زده و در صدد تهیه کتاب‌های جدیدی است که از طرف این موسسه انتشار خواهد یافت... آقای «عبدالعلی کارنگ» ... از افرادی است که سعی می‌کند با همه روابط خوبی داشته باشد و از افرادی است که مورد علاقه و نظر خاص اقای «تقی زاده» و چند نفر فراماسونری سالخورده دیگر باید دانست...