سلوکِ زندگیِ نویسنده مبارز
آرش فهیم
حدود 20 سال قبل بود که رمان کوچکی توجهم را جلب کرد؛ این کتاب «سیاه چمن» نام داشت و موضوع آن مبارزات روستاییان با اربابها بود. خواندن «سیاهچمن» به قدری لذت بخش بود که هم باعث شد به مطالعه و کتاب علاقهمند شوم و هم برای اولین بار با مفهوم «مبارزه» به معنی واقعی آن آشنا شدم. بعدها فهمیدم که نویسنده این رمان، امیرحسین فردی، مدیرمسئول نشریه «کیهان بچهها»ست. همان نشریهای که بخشی از خاطرات دوران کودکی بسیاری از مردم ایران طی چند نسل گذشته را ساخته است.
اما سرنوشت طوری رقم خورد که 10 سال بعد در کیهان، هم در بخش ادب و هنر این روزنامه و هم در کیهان بچهها، تا آخرین روزهای زندگی امیرحسین فردی، سرباز او شدم. تمام حال و هوای جاری در «سیاه چمن» را در شخصیت نویسندهاش از نزدیک دیدم و لمس کردم. سالهای همنشینی و همراهی با فردی، دوران آموزش نویسندگی و مبارزه فرهنگی بود. اما بیشترین چیزی که در پدر کیهان بچهها جلب توجه میکرد این بود که هر چه میگذشت، فردی جوان و جوانتر میشد. مبارزتر میشد. شعار «قلم من سلاح من است» که نویسندگان از آن دم میزنند، به عینه در زندگی، مرام و سلوک اجتماعی و فردیِ فردی متبلور بود. این بود که فهمیدم، ماجرای بنجامین باتن یک افسانه نیست. همو که سیر حیاتش معکوس بود و هر چه پیرتر میشد، برناتر میشد. امیر حسین فردی هم هر چه میگذشت، قلم و قدمش برّاتر میشد. دیدم که میتوان همچو تیغ آخته، جبر زمان را شکست داد. به شرطی که مثل فردی به زندگی و انسان و جامعه نگریست و مبارزه کرد.
مصداق این وضعیت اینکه فردی در سالهای آخر، نگارش رمان سه جلدی «اسماعیل» را شروع کرد. جلد دوم این مجموعه با عنوان «گرگسالی» وقتی منتشر شد که نویسندهاش دیگر در میان ما نبود. اما جالب اینکه لحن و محتوای آن از قسمت اول این کتاب، انقلابیتر بود. او در حال نوشتن قسمت سوم بود که دیگر فرصت نیافت. اما جای تردیدی نیست که اگر جلد سوم اسماعیل میآمد، قطعا بیش از کتابهای قبلی فردی، سرشار از روحیه مبارزه و انقلاب میبود.
اما فردی این گوهر را از کجا آورد؟ چرا برخی از دوستان و همکاران او، حتی در میان سالگی «ترسو» شدند، اما امیر غافله ادبیات انقلاب، حتی در واپسین روزهای زیستنش در این دنیا نیز شجاع، مجاهد و مبارز باقی ماند؟
قبلا هم در این باره نوشته بودم که پاسخ به این سؤال را باید در سبک زندگی و مرام امیرحسین فردی جست. برخلاف خیلی از هنرمندها و نویسندهها که سرگرم پس انداز کردن و ثروت اندوزی و بساز و بفروشی میشوند، فردی تا آخر، بیمیل به این تمنیات زندگی کرد. جایگاه او به گونهای بود که میتوانست به راحتی به از ما بهتران بپیوندد.
اما هیچ گاه از جنوب شهر و خانه ساده و کوچک خود دل نکند. مدیرمسئول کیهانبچهها که در میان اهل قلم برای خودش برو و بیایی داشت، همیشه برای خوردن ناهار بین کارگرهای روزنامه میآمد و همنشینی با زحمتکشها را بر حضور در محافل آنچنانی و پر زرق و برق ترجیح میداد. برعکس خیلی از هنرمندها که از سایش لباسشان با مردم عادی وحشت دارند، فردی از اینکه با اتوبوس رفت و آمد میکرد و بین فقیرترین مردم به سر میبرد، افتخار میکرد؛ حتی آن زمان که شد رئیسمرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری. به همین دلیل هم قلمش همیشه در خدمت محرومان بود و عملش راهنمای دوستان. سلوک فردی میتواند الگویی برای همه آنهایی باشد که دغدغه هدایت نسل جوان و نجات مردم از تهاجم فرهنگی را دارند. امیرحسین فردی هیچ وقت با دیگران و به خصوص جوانان، فرمایشی برخورد نمیکرد. با رفتار و کردار خود دیگران را نصیحت میکرد. به همین خاطر هم همه جوانهایی که همنشین یا همکار او بودند، عاشق انقلاب هستند و هیچ گاه اسیر چشمکهای شیطان نمیشوند. چون فردی هیچ وقت در برابر ظلم و ظالمها سکوت نکرد و جز در برابر حق و حقیقت، تسلیم نشد.
فردی، داستانهای زیبایی نوشت، اما زندگی، شخصیت و سلوک زندگیاش، خود یک داستان زیبا و یک طرح برای زندگی هنرمندانه است.