نگاهی به کتاب «گیاهخوار»
استعماری که از بیهویتی تغـذیه میکنــد
فاطمه قاسم آبادی
جوایز فرهنگی در جشنوارهها و مناسبتهای غربی، از همان ابتدا برخلاف شعارها، بیشتر از آنکه روی انسانیت و اهمیت به واکاوی روح انسانی استوار باشد، بر اساس برتریتطلبی تفکرات غربی و سیاستهای خاص هر زمان تعیین میشود، به خاطر همین هم جای تعجب ندارد که جایزهای مانند نوبل، هرگز به نویسندگان قدرتمندی مانند تولستوی، چخوف، گورکی و... با قلم عالی و توانایی شکاف مسائل فلسفی و روحیشان، تعلق نگرفت.
البته در زمان حیات این نویسندگان، «استیون هیدن» یکی از اعضای تراز اول هیئت اعطای جوایز نوبل که به شدت از روسها متنفر بود، کاملا صریح اعلام کرد که هرگز اجازه نمیدهد این سه نفر دستشان به جایزه برسد!
رسواییها و حاشیههای این جایزه پر سر و صدا در سالهای اخیر، بیشتر از قبل شد و تقریبا در زمان جنبش «من هم» آکادمی سوئد هم با پیروی از موج از پیش تعیین شده آمریکایی، نام یکی از متجاوزینش را افشا کرد تا از این جنبش عقب نماند و طی این افشاگری، کاشف به عمل آمد که رسواییهای جنسی به بخش ادبی و فاخر غربی هم رسیده است و شخصی به نام «ژان کلود آرنو»، به خاطر سوءاستفاده جنسی از 18 زن عضو آکادمی سوئد، متهم شد.
به خاطر این رسوایی در سال 2018، جایزه نوبل ادبیات به کسی اهدا نشد و به جایش سال بعدش این جایزه را با تاخیر، به یک نویسنده زن لهستانی دادند!
سوای از سیاستها و انتخابهای سلیقهای در جوایز غربی، مسئله شرق ضعیف، ناامید و بیزار از زندگی، همیشه برای بخش فرهنگی چه در سینما و تلویزیون و چه در ادبیات، کارکرد داشته است و معمولا نویسندگان قابل قبول شرقی که آثاری با درون مایههای ناامیدی و پوچگرایی به سبک شرقی تولید کردهاند، از جشنوارههای غربی دست خالی بر نگشتهاند. کتاب «گیاهخوار» نوشته «هان کانگ» نویسنده اهل کره جنوبی در سال 2016 توانست برای این نویسنده، جایزه ادبی «من بوکر» را به ارمغان بیاورد و در سال 2024 هم جایزه نوبل به خاطر همین کتاب، به کانگ تعلق گرفت.
از گیاهخواری تا گیاه شدن!
داستان کتاب گیاهخوار در مورد زنی به نام «یونگ هی» است. این داستان در سه فصل و با روایت سه نفر از نزدیکان یونگ هی بیان میشود. شوهر، شوهر خواهر و خواهر یونگ هی، هر کدام در فصل مخصوص خود، داستان را روایت میکنند.
ماجرای اصلی از فصل اول و با شروع گیاهخوار شدن یونگ هی و برهم خوردن تعادل زندگی عادی، از زبان شوهر او آغاز میشود.
همسر یونگ هی یک مرد سنتی است و ترجیح میدهد همیشه نسبت به دیگران برتری داشته باشد. او بلافاصله بعد از بر هم خوردن نظم زندگیاش، وضعیت کمغذایی و امتناع از خوردن گوشت همسرش را به اطلاع خانواده و پدر متعصب یونگ هی میرساند.
در فصل دوم شوهر خواهر یونگ هی، به عنوان مردی هنرمند و مدرن که اجازه میدهد همسرش از صبح تا عصر کار کند و خودش هم مشغول هنرش است، تغییرات یونگ هی را دنبال میکند.
در این فصل یونگ هی کم غذاتر از قبل شده و همسرش او را طلاق داده است. طی اتفاقاتی شوهر خواهر تصمیم میگیرد با استفاده از نقاشی روی بدن یونگ هی به دور از چشم همسرش، اثری هنری خلق کند، ولی در زمان فیلم برداری، خواهر یونگ هی مچ آنها را میگیرد و به خاطر این رسوایی یونگ هی به تیمارستان فرستاده میشود و شوهر خواهر هم خانه را ترک میکند.
در فصل سوم خواهر یونگ هی که همسرش را از خانه بیرون کرده است، در بیمارستان شاهد بدتر شدن وضعیت خواهرش است که حالا دیگر علاوهبر نخوردن گوشت، غذا هم نمیخورد و معتقد است که مانند گیاهان تنها به آب و نور خورشید نیاز دارد!
خواهر یونگ هی در فصل انتهایی سعی میکند با آخرین توانی که برایش باقی مانده، به تنها پسرش و خواهر رو به موتش رسیدگی کند....
مشکل سنت است یا؟
داستان کتاب گیاهخوار، در مورد زندگی زنی عادی است که در ظاهر زندگی خوب و قابل قبولی دارد. این زن شوهری دارد که از نظر خانوادگی شبیه اوست و اهل کار و تلاش برای آینده و خانوادهاش است. همسر یونگ هی به بزرگتر شدن خانواده و بچهدار شدن علاقهمند است و به هیچ وجه اهل خیانت جنسی یا هدر دادن پول نیست.
وضعیت یونگ هی در ظاهر به نظر ایدهآل میآید ولی یک مشکل این وسط وجود دارد که از همان ابتدای کار کاملا به چشم میآید. همسر یونگ هی، ارزش خاصی برای زنان و همسر خود قائل نیست و از همسرش توقع خدمات، احترام و تحمل اخلاقیات بدش را دارد.
به خاطر تمام این دلایل، جهتگیری اولیه کتاب گیاهخوار علیه سنتهای مردسالارانه، که در کره به وفور و با شدت هنوز هم وجود دارد، منطقی به نظر میرسد.
در داستان گیاهخوار، سه مرد وجود دارد که در زندگی یونگ هی تاثیر دارند. میان این سه مرد، پدر که اطاعت کامل زنان را میطلبد، علیه گیاهخوار شدن و ضعیف شدن دخترش دست به خشونت میزند و به شیوه قدیمیاش او را میزند تا وادارش کند طبق خواسته او عمل کند.
همسر یونگ هی که وقتی روش جدید زندگی یونگ هی را مغایر با نفع شخصی خود میبیند، بعد از مدتی از او طلاق میگیرد و یونگ هی را از محدوده زندگیاش بیرونش میاندازد.
در نهایت هم شوهر خواهر یونگ هی، به عنوان تنها مرد مدرن داستان که اجازه داده همسرش کار کند و خودش در خانه مانده، وارد داستان میشود ولی او هم از یونگ هی و امیال جدیدش برای کار هنری خودش سوءاستفاده میکند و در نهایت ارزش خاصی برای یونگ هی قائل نیست.
داستان گیاهخوار شروع خوبی دارد و با انتخاب همسر یونگ هی به عنوان راوی اول، به خوبی نفرتانگیز بودن برخی دیدگاهها را نسبت به زنان به چالش میکشد ولی در ادامه نویسنده به جای اینکه به تنها مسئله اشاره شده توسط خودش، بیشتر و عمیقتر بپردازد، داستان را به سمت پوچگرایی و نابودی مطلق شخصیتش میبرد و مسئله اعتراض به روشهای غلط را هم نصفه نیمه رها میکند.
اعتراض نصفه نیمه
در داستان کتاب گیاهخوار، نویسنده پله پله سقوط شخصیت اول را با جزئیاتی کشدار، به تصویر میکشد. این کشدار کردن روند نزولی شخصیت اصلی که از، زندگی خانوادگی، آبرو، دنیا و... بریده است، داستان را از یک جایی به بعد، خستهکننده و زجرآور میکند.
در ادامه روند اعتراضی شخصیت اول داستان به قوانین پوشالی و از پیش تعیین شدهاش در فصل دوم کاملا تمام میشود و شخصیت اصلی رو به نابودی و زوال میرود.
متاسفانه نویسنده اعتراض به برخی رفتارهای نادرست را در همان سطح تا انتهای داستان نگه میدارد و نه موضوعات دیگری برای این تغییر در سبک زندگی یونگ هی و ناامیدیاش از انسانیت بیان میکند و نه به همان سنتها با دید عمیقتر و اعتراض موشکافانهتر میپردازد.
نویسنده در فصل سوم هم همان رویکرد فصل اول را دارد و در دو جمله مسئله پدر خانواده خشن بود و فرزندانش به خصوص یونگ هی را میزد را تکرار میکند.
بعد از این مرور خاطرات، هیچ عمق بیشتری در داستان وجود ندارد و خواننده مجبور است تا آخر ماجرا، تنها تغییرات جسمی و ضعیف شدن یونگ هی را که در نهایت به نابودیاش منجر میشود تحمل کند ولی در ازایش هیچ عمق بیشتری از این شخصیت را نبیند.
از طرف دیگر میتوان گفت بعد از شروع خوب داستان و شخصیتپردازی قابل لمس همسر یونگ هی، تقریبا بقیه شخصیتها در فصلهای بعدی و مخصوصا یونگ هی افت میکنند و قلم نویسنده هم آنقدر قوی نیست که مخاطب را درگیر داستان دو خطی کتابش کند یا حداقل او را با شخصیت اول همراه کند.
مخاطب در گیاهخوار زنی معمولی را میبیند، که تنها به خاطر دیدن یک خواب، یک مرتبه سبک زندگیاش را عوض میکند و اول به سمت گیاهخواری و بعد در جهت گیاه شدن و بریدن از انسانیت پیش میرود.
در این میان هم هیچ عمق بیشتر و واکاوی شخصیتی یا چالشی وجود ندارد که مخاطبین بتوانند با چنگ زدن به آن، به درک بیشتری از دنیای داستان برسند.
بخش اعتراضی فصل اول هم در دو فصل بعدی کاملا محو میشود و ته مانده حس همذاتپنداری مخاطبین با شخصیت اصلی را هم این محو شدن، از بین میبرد و تنها حال بد برای مخاطب، به خاطر فضای سرد و ناامید داستان باقی میماند.
درخت بیشاخ و برگ
تقریبا در هر دو فصل اول کتاب گیاهخوار، مردان راوی ماجرا، یونگ هی را زنی معمولی توصیف میکنند و تغییر در رفتار او برایشان عجیب است.
در فصل اول شوهر یونگ هی با توصیفاتش، معمولی بودن همسرش را نقطه مثبتی توصیف میکند. در فصل دوم شوهر خواهر یونگ هی با استفاده از همین تغییر یونگ هی از یک زن معمولی به زنی غیرمعمولی، از او برای اهداف خودش استفاده میکند.
در اصل مردان اطراف یونگ هی از نسخه معمولی و غیرمعمولی او، به نفع خودشان استفاده میکنند و وقتی او دیگر به کارشان نمیآید، دورش میاندازند و به راه خودشان میروند. در داستان در ظاهر یونگ هی نسبت به اطرافیانش و رفتارشان با خودش بیتفاوت است ولی چرایی این فرو رفتن در دنیای خود و در روند تغییرات درونی یونگ هی، کاملا نا مشخص است.
شاید اگر نویسنده از ادبیات و داستانهای فولکلور کرهای برای فضای سورئال داستان و شخصیت خاص اصلیاش استفاده میکرد، موفقتر بود و شخصیت یونگ هی هم پیچیدگی جذابتری داشت و اینطور اَبتر و بیشاخ و برگ نمیماند و طبق روند داستان، یونگ هی در نهایت میتوانست به درخت تبدیل شود، نه یک تکه چوب خشک که ادای درختان را درمیآورد!
ناامیدی به نفع استعمارگران
کره جنوبی به لطف صنعت قدرتمند تولید سریالش در بیش از دو دهه اخیر، توانسته تصویری جالب و جذاب از این کشور به دنیا مخابره کند.
البته که کی پاپ یا همان پاپ کرهای هم در این میان، به کمک سریالسازان آمده و باعث شده تا مخاطبین زیادی در تمام دنیا علاقهمند به این کشور و دنیای هنریاش شوند. قسمت هنری در کنار بخش صنعتی و برندهایی مانند سامسونگ، ال جی، هیوندا و... هم باعث شدهاند برای یک عده از مردم شرق، این کشور به نظر ایده آل برسد و مردمش هم در بدترین حالت، زندگیشان بهتر از بقیه مردم شرقی به نظر بیاید.
اما واقعیت این است که کره جنوبی در تاریخ واقعی خود، برخلاف داستانهای تخیلی سریالهایش از تاریخ، هرگز کشور مستقلی نبوده است. این کشور زمانی مستعمره چین بود، بعد ژاپن کره را تسخیر کرد و بعد از جنگ جهانی دوم هم آمریکا بر روی قسمت جنوبی که امروزه با عنوان کره جنوبی شناخته میشود، خیمه زد و تا امروز مدام از منابع این کشور بدون هیچ اجازهای استفاده و کاپیتولاسیون را در این کشور اجرا میکند.
در تمام این چند صد سال، کرهایها زندگی بردهواری داشتهاند و کشورشان دست به دست شده است. بیش از نیمی از مردم کره جنوبی دینی ندارند و بقیه هم به رسم استعمارگران بیش از نیم قرن اخیرشان، پیرو شاخههای مسیحیت شدهاند و حالا هم با نفوذ فرهنگی کامل آمریکا، آخرین سنگر هویتی مردم کره جنوبی یا همان سنتها، در حال ریزش است.
این بحران هویت، به همراه مشکلات مالی بسیار زیاد، در کشوری که اقتصادش کاملا بر اساس نظام سرمایهسالاری اداره میشود، باعث شده تا کره جنوبی یکی از کشورهایی باشد که بیشترین آمار خودکشی در دنیا را دارد. ولی در این بین اتفاق قابل توجهی که حدود یک دههای میشود که در کره جنوبی جلب توجه کرده است، براه افتادن جریانهایی است که بیشتر از گذشته در حال قدرت گرفتن هستند.
این جریانها از سوءاستفاده همیشگی آمریکا در امور کره ناراضی هستند و از اعمال قدرت آمریکا و تحقیر طولانی مدت خسته شدهاند، به خاطر همین به سمت کشورهایی مانند کره شمالی و چین رفتهاند و با برگزاری راهپیماییهای بزرگ، به سیاستهای دولتهای طرفدار غربی اعتراض میکنند و همین زنگ خطری برای منافع آمریکا و اروپا در کره جنوبی است و لزوم در نطفه خفه کردن این جریانها را بیشتر از پیش کرده است.
حالا با توجه به این مسئله، عجیب نیست که غرب تمایل داشته باشد تا سنتهایی را که آخرین و تنها سنگر هویتی مردم کره جنوبی است، به وسیله نقاط ضعف بسیار همین سنتها، در ذهن مخاطب کرهای بشکند و از طرف دیگر، امید به زندگی را بیش از پیش، در مردمی که در حال دست و پا زدن برای رهایی از چنگ استعمارگران خود هستند، بِکُشد و آنها را تبدیل کند به شخصیتی مانند یونگ هی که در نهایت از انسانیت به آرزوی گیاه بودن نزول کرد!
به خاطر تمام این دلایل، انتخاب و بزرگ کردن کتابی مانند گیاهخوار توسط جوایز غربی که در آن علاوهبر پزهای فمنیستی، به سنتهای مردم کره جنوبی هم حمله میشود و وجود انسان کرهای، روی کره زمین زیر سؤال میرود، طبیعی به نظر میرسد! مخصوصا که مخاطب کرهای که تحت فشارهای بسیار زیادی است، براحتی میتواند با شخصیت پوچ و توخالی و خسته از زندگی و مبارزه یونگ هی ارتباط برقرار کند و اگر هم ته ماندهای احساس وطنپرستی و غرور در او باقی مانده باشد، به کمک چنین تولیدات فرهنگی، آن احساسات خاموش میشود و در وضعیت امروز کره، چنین چیزی به کار غرب میآید.
همه اینها در حالی است که در دیدگاه متعالی اسلام تغذیه باید براساس توازن صورت گیرد و در این دیدگاه هم مصرف بیش از اندازه گوشت و هم عدم مصرف بلندمدت آن نهی شده و این موضوعی است که علم تغذیه امروز نیز بر درستی آن انگشت گذارده است.