واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب / حکایت سینماتوگراف 2
زخمی که باز هم سرپوش گذارده شد
سعید مستغاثی
بخش هفتاد و دو
در مناظره آبان ماه سال 1390 با جناب معاونت سینمایی یا همان رئیس سازمان سینمایی یعنی جواد شمقدری در بخش بعد از خبر شبکه دو سیما، وقتی به وضعیت نامطلوب سینمایی اشاره کردم، ایشان پاسخ دادند که به جای نمایشهای کاذب از اوضاع خوب سینمای ایران، زخمی را گشودهاند که همگان دریابند سینمای ایران در چه وضعیتی به سر میبرد، زخمی که گویا تا آن هنگام پنهان بوده است! ایشان فرمودند:
«...من یکی از کارهایی که طی این دو سال کردم، البته برای شخص خود من آسیب داشت اما فکر میکنم برای آینده سینمای ایران خیلی مؤثر بود این بود که سعی کردم، ماهیت سینمای ایران را بریزم بیرون...گفتیم ما میخواهیم آنچه در سینمای ایران هست، خوب یا بد، همه این را ما عرضه کنیم. ابتداش هم جشنواره فجر است... لذا ما گفتیم تو این جشنواره فجر همه فیلمها را همه ببینند. اینهائی که میتوانند صاحب نظر باشند، ذی نفع باشند. درد را همه ببینند...گفتیم نه، بگذار پانسمان را بازکن، اگر بوی متعفن هم دارد بگذار پخش بشود. اگرچه چهره زیباست و اگرچه بدن قدرتمند است اما این زخم پا را بگذار همه ببینند تا برویم درمانش کنیم...»
بنده در همان مناظره به ایشان عرض کردم زخم باز کردن و عدم شناخت علت زخم برای درمان قطعی، نمیتواند مشکلگشا باشد و آن زخم بهتدریج کلیت پیکر سینمای ایران را در بر خواهد گرفت. متاسفانه علل آن زخم، مورد بررسی و تحلیل قرار نگرفت و مسئولان سینمایی به طریق درمانش راه نبردند. پس گویا تصمیم گرفتند تا دوباره آن زخم را بسته و سرپوش گذارند تا بوی تعفنش، فضای جشنواره فیلم فجر را فرا نگیرد. آنچه در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر اتفاق افتاد، حکایت همین سرپوش نهادن بر آن زخم کهنه و درمان نشده بود.
نگاهی به سی و یکمین جشنواره فیلم فجر
بنابراین تعداد زیادی فیلم که احتمالا حکایت تکراری جراحتهای کهنه این سینما بودند، از صحنه جشنواره سی و یکم کنار ماندند. فیلمهایی چون «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» (روح الله حجازی)، «پرویز» (مجید برزگر)، «همه چیز برای فروش» (امیر ثقفی)، «مهمونی کامی» (علی احمدزاده)، «تابور» (وحید وکیلی فر)، «لرزاننده چربی» (محمد شیروانی)، «سیزده» (هومن سیدی)، « این یک رؤیاست» (محمود غفاری)، «گس» (کیارش اسدی زاده) و...
سطح بسیار نازل و ضعیف ساختار و محتوای اکثر آثار حاضر در بخش مسابقه جشنواره سی و یکم، نشانگر آن بود که فیلمهای یاد شده به دلیل ساختار سینمایی و یا مسائلی از این قبیل حذف نشدند، چنانکه شواهد متعدد مستند نیز براین فرضیه صحه میگذارند.
فیلمهای فوقالذکر که در مجموع با تعداد فیلمهای حاضر در بخش مسابقه سینمای ایران، برابری میکردند، از همین معاونت سینمایی (یا سازمان سینمایی) و اداره نظارت آن، مجوز فیلمنامه و پروانه ساخت دریافت داشته و در مراحل مختلف تولید (بنا بر ادعاهای اداره نظارت و ارزشیابی) مورد ارزیابی قرار گرفته بودند و پس از جشنواره هم پروانه نمایش دریافت نموده و به تدریج بر پرده سینماها رفتند، چنانکه در سال 1391 نیز مانند همین فیلمها از قبیل «من مادر هستم» (فریدون جیرانی)، «گشت ارشاد» (سعید سهیلی)، «من همسرش هستم» (مصطفی شایسته)، «خصوصی» (حسین فرح بخش)، «انتهای خیابان هشتم» (علیرضا امینی)، «پذیرایی ساده» (مانی حقیقی) و... مجوز نمایش دریافت کرده و علیرغم مخالفتها و اعتراضات گوناگون از سوی اقشار مختلف مردم و ائمه جمعه و نمایندگان مجلس و... به اکران عمومی درآمدند!
رقابت و مسابقه بین ضعیفترین فیلمها!
اما شاید بتوان گفت بخش دیگری از زخم فوق که درزیر پانسمان کاذب مسئولان سینمایی پنهان نشد، درگزینشهای هیئتهای انتخاب و داوری بروز کرد. مجموعهای از ضعیفترین و آماتوریترین فیلمها (اگرچه اغلب آثار سالم و استرلیزهای به نظر میآمدند) برای بخش مسابقه سینمای ایران سی و یکمین
جشنواره فیلم فجر انتخاب گردید که زمانی برای خود حرمت و اعتباری داشت و با این انتخابهای ضعیف همه آن اعتبار زیر علامت سؤال رفت.
فیلمهایی همچون «قاعده تصادف» (بهنام بهزادی)، «آسمان زرد کم عمق» (بهرام توکلی)، «هیچ کجا هیچ کس» (ابراهیم شیبانی)، «زیباتر از زندگی» (انسیه شاه حسینی)، «خسته نباشید» (محسن قرایی)، «کلاس هنرپیشگی» (علیرضا داوود نژاد)، «حوض نقاشی» (مازیار میری)، «عقاب صحرا» (مهرداد خوشبخت)، «چه خوبه که برگشتی» (داریوش مهرجویی)، «قصه عشق پدرم» (محمدرضا ورزی)، «گامهای شیدایی» (حمید بهمنی) و «برلین منفی هفت» (رامتین لوّافی) که اگرچه بعضا با سرمایههای هنگفت دولتی تولید شده بودند ولی از کمترین ساختار سینمایی بیبهره بوده و در سطح دم دستیترین فیلمهای آماتوری، اغلب طرحهای یک سطری (که شاید در اندازه یک فیلم کوتاه 10-20 دقیقهای جواب میداد) را به آثار به اصطلاح سینمایی 90 تا 120 دقیقه بدل ساخته و به شعور و فهم مخاطب توهین روا داشته بودند. این درحالی بود که فیلمهای خوش ساخت و حرفهای مانند «سر به مهر» به کارگردانیهادی مقدم دوست و «تنهای تنهای تنها» ساخته احسان عبدی پور از بخش اصلی مسابقه سینمای ایران محروم مانده و اثر قابل تامل دیگری به نام «فرشتگان قصاب» ساخته سهیل سلیمی (به دلائل واهی) در هیچ یک از بخشهای مسابقه قرار نگرفت!
هیئت انتخاب و داوری غیرتخصصی و عذر بدتر از گناه
جای دیگری که گویا زخم مورد نظر جناب معاون سرباز کرد، در ترکیب هیئتهای داوری جشنواره سی و یکم فیلم فجر بود. ترکیبهایی که در همان هنگام اعلان خبری، مورد حیرت و شگفتیهای مختلف قرار گرفت. اگرچه استانداردهای جشنوارههای جهانی مطلوب سینما و جشنواره ما نمیتواند باشد و از این لحاظ نیز بایستی استانداردهای خود را ایجادنماییم ولی از آنجا که مسئولین سینمایی و جشنوارهای ما اغلب به همین استانداردهای رایج تمسک میجویند باید گفت در استاندارد هیئتهای داوری جشنوارههای روز دنیا، معمولا افرادی انتخاب میشوند که در زمان گزینش برای داوری از مزیتهای تخصصی ویژه و برتر برخوردار بوده که حداقل در یکی دو سال اخیر اثر درخشان یا معتبری را ارائه نموده باشند.
فی المثل اغلب جشنوارههای مهم دنیا معمولا از برگزیدگان دوره پیش خود یا منتخبان دیگر جشنوارههای معتبر به عنوان داور بهره میجویند تا هم این برندگان را مجددا مورد تشویق قرار داده و هم بر اعتبار جشنواره خود افزوده باشند. مثلا کلینت ایستوود در زمانی به عنوان رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم کن انتخاب شد که به تازگی با فیلم «نابخشوده»، هم جوایز اصلی اسکار را دریافت کرده و هم مجددا پس از سالها در عرصه سینمای جهانی مطرح گردیده بود. اما متاسفانه هیئتهای داوری جشنواره
سی و یکم فیلم فجر تقریبا از چنین داورانی که در عرصه سالهای اخیر سینمای خودی و حداقل در همین جشنواره فیلم فجر و حتی دوسه دوره اخیرش، موفقیتهایی را کسب کرده باشند، بیبهره بود.
به جز داوود میرباقری (که با مجموعه «مختارنامه» در واقع چندین فیلم سینمایی فاخر را به مخاطبانش ارائه کرد) و جمال شورجه در هیئت داوری بخش سودای سیمرغ (مسابقه سینمای ایران)، بقیه اعضای این هیئت داوری از وضعیت مطلوب سینمایی و تخصصی نه تنها در دو سه سال اخیر آن جشنواره برخوردار نبوده بلکه بعضا طی آن سالها در یک سیر نزولی باورنکردنی قرار گرفته بودند.
طبیعی است حاصل چنین داوری شد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای یک فیلم کم مایه و ضعیف و از طرف دیگر ضد خانواده و مروج سبک زندگی بیبندبارانه لیبرالی به نام «قاعده تصادف» که از سادهترین و پایهترین اصول فیلمنامهنویسی بیبهره بود چه برسد به جذابیتها و خلاقیتها و...
طبیعی بود حاصل چنین داوری، جایزه ویژهاش به یک شوی خانوادگی تعلق گرفت که نه فیلمنامهای داشت و نه کارگردانی و فقط این بار جناب کارگردان هوس کرده بود تا مابین پشت دوربین و جلوی دوربینش، یک خط فرضی لوس و بیمزه بکشد تا بار دیگر گروهی را به اصطلاح سرکار بگذارد و انگار بیش از همه، همین حضرات داور سرکار رفتند!
و بالاخره حاصل چنین داوری غیر تخصصی، جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن شد برای بازی معمولی، پیش پا افتاده و همیشگی پگاه آهنگرانی و در نظر نگرفتن بازیهای خوب لیلا حاتمی در فیلم «سر به مهر»، نگار جواهریان در فیلم «حوض نقاشی» و طناز طباطبایی در فیلم «هیس! دخترها فریاد نمیکشند» و... و جایزه بهترین بازیگر مرد بازهم به بازی همیشگی و غیرخلاقانه حمید فرخ نژاد در فیلم پرخرج «استرداد» رسید و هنرمندی امثال آرش مجیدی در فیلم «سر به مهر»، میثم فرهومند در فیلم «تنهای تنهای تنها»، رضا ناجی در فیلم «ترنج» و...نادیده گرفته شد.