مسعود اسداللهی:
حاج قاسم راهبرد آمریکا در منطقه را دچار «فروپاشی بزرگ» کرد
اشاره: چهار سال از آسمانیشدن سردار دلها شهید حاجقاسم سلیمانی گذشت؛ این روزها که نظارهگر مقاومت جانانه مردم مظلوم فلسطین در برابر ارتش تا بُن دندان مسلح صهیونیستی هستیم، بیش از هر لحظهای به یاد شهید سلیمانی و رشادتهایش میافتیم.آمریکا در تحلیلهای راهبردی و امنیتی خود تصور میکرد با ترور سردار بزرگ جهان اسلام میتواند در منطقه غرب آسیا معادلات را به نفع خود تغییر بدهد اما شهید سلیمانی مکتبی را سازمان داده بود که نه فقط مردم ایران، بلکه تمام آزادیخواهان جهان رهرو آن شدهاند و ما همه قاسم سلیمانی هستیم. «مسعود اسداللهی» کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و از مشاوران سابق شهید سلیمانی درگفتوگو با مهر، به چرایی انتخابشدن سردار سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرداخت. او در بخش دیگری از این گفتوگو نقش آن شهید در قدرتیابی بالهای جریان مقاومت در لبنان، فلسطین، عراق و سوریه را مورد واکاوی قرار داد.
در ادامه مشروح این گفتوگوی با «مسعود اسداللهی» مشاور سابق شهید سلیمانی و کارشناس ارشد مسائل منطقه غرب آسیا را از نظر خواهید گذراند:
«مسعود اسداللهی» در ابتدای این گفتوگو با اشاره به اینکه دوره زندگی شهید سلیمانی به چهار بخش تقسیم میشود اظهار کرد: یک بخش، از کودکی تا جوانی است که به دوران پیروزی انقلاب اسلامی بازمیگردد، یک دوره بلافاصله بعد از پیروی انقلاب اسلامی است که شهید سلیمانی وارد سپاه پاسداران شده و تا جایی رشد کرد که در طول ۸ سال دفاع مقدس، فرمانده یکی از لشکرهای مهم سپاه به عنوان «لشکر ثارالله» شد.
وی افزود: مرحله سوم زندگی شهید سلیمانی، بعد از جنگ تحمیلی است که وی مسئول قرارگاه قدس نیروی زمینی و به عبارت دقیقتر، مسؤول امنیت جنوب شرق کشور یعنی سیستان و بلوچستان، کرمان، بخشی از استان خراسان جنوبی و هرمزگان شد و سالهای طولانی در آنجا مسئولیت داشت؛ در مرحله چهارم و نهائی هم به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، تعیین شد.
اسداللهی گفت: همانطور که رهبر انقلاب میفرمایند، حاجقاسم یک مکتب بود و شخصیت وی دارای ابعاد متعدد، متفاوت و متنوعی است که برای درک آن باید این چهار مرحله را خوب مطالعه کنیم؛ چهار مرحله زندگی شهید سلیمانی با همدیگر، ارتباط منطقی دارند. وی فردی شجاع و در عین حال بسیار با هوش و مردمدار بود و در ادامه صرفاً یک فرد نظامی نشد، بلکه هم دیپلمات، هم یک انسان اجتماعی و هم فردی بود که میتوانست خیلی خوب با اقشار مختلف مردم ارتباط برقرار کند؛ البته از آنجایی که بحث شما به صورت خاص روی دوره فرماندهی شهید سلیمانی در نیروی قدس سپاه است، من دیگر به آن سه بخش از دوران زندگی شهید سلیمانی اشاره نمیکنم.
وی گفت: در دیماه سال ۱۳۷۶ رهبر انقلاب تصمیم گرفتند که سردار سلیمانی را به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران تعیین کنند که این موضوع، سؤال بزرگی را در دستگاههای نظامی و امنیتی ما ایجاد کرد چون همه میدانند سردار سلیمانی، فرمانده عملیاتی زمان جنگ بود و با آن شناخته میشد، در حالی که کار در نیروی قدس، کاری نهضتی به معنای ارتباط با ملتها، نهضتهای آزادیبخش و جنبشهای مقاومت است و با خارج از کشور ارتباط دارد که این موضوع، در کارنامه شهید سلیمانی نبود.
اسداللهی اضافه کرد: از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تا آن زمان هم معمولاً کارهای نهضتی برعهده افراد اطلاعاتی بود و به همین دلیل این سؤال پیش آمده بود که چرا رهبر انقلاب اینبار برای نیروی قدس سپاه که ماهیت آن اطلاعاتی است، فردی عملیاتی را انتخاب کردهاند؛ تا الان کسی پاسخ صریحی به این سؤال نداده است و به صورت تحلیلی میشود چیزهایی گفت اما مبتنی بر اظهارات رسمی، چیزی نداریم.
این استاد دانشگاه گفت: یک عده معتقدند که رهبر انقلاب از برخی اشخاص و افراد که مطرح بودند، نظر خواستند و آنها هم سردار سلیمانی را برای فرماندهی نیروی قدس سپاه معرفی کردند؛ آقای «محسن رضایی» یک بار این موضوع را در جایی گفته بود؛ از قول سردار «صفوی» هم گفته میشود که رهبر انقلاب نظر مشورتی از وی خواستند و وی هم سردار سلیمانی را معرفی کرده بود؛ مثل همه انتخابهای رهبر انقلاب، ایشان با افرادی که مرتبط هستند، مشورت میکنند و بر اساس نظراتی که آنها میدهند، تصمیم نهائی را خودشان میگیرند.
اسداللهی افزود: برای فرماندهی نیروی قدس سپاه چهار، پنج نفر در نامهای به رهبر انقلاب معرفی شدند که سردار سلیمانی هم جزو آنان بود و شخص رهبر انقلاب هم نسبت به آن چهار، پنج نفر شناخت شخصی داشتند و در نهایت شهید سلیمانی، انتخاب شد.
مشاور سیاسی و منطقهای سابق شهید سلیمانی گفت: البته بعضیها نظر دیگری دارند و میگویند با توجه به تحولات دهه ۹۰ میلادی (دهه ۷۰ شمسی) که شرایط در منطقه غرب آسیا کاملاً در حال تغییر بود، رهبر انقلاب میخواستند اصولاً روش کار نهضتی را عوض کنند. بنابراین با توجه به شرایط جهانی بعد از فروپاشی شوروی و تلاش آمریکاییها برای ایجاد نظم نوین جهانی یا همان «نظام تکقطبی» و همچنین بحث «خاورمیانه جدید» که محافظهکاران جدید آمریکا مطرح میکردند و میخواستند منطقه را به هم بریزند و دوباره کشورها را تجزیه کنند، نظر رهبر انقلاب این بود که ما باید «روش کار نهضتی» را از «کار اطلاعاتی صرف» جدا و در مقیاس خیلی وسیعتر عمل کنیم، آمادگی عملیاتی داشته باشیم و فراتر از یک کار اطلاعاتی، از آمادگی اجتماعی و فکری و فرهنگی هم برخوردار باشیم.
اسداللهی افزود: کار نهضتی، کاری بسیار فراگیر است و انواع و اقسام امور را دربر میگیرد؛ بر همین اساس رهبر معظم انقلاب در تشخیص نهائیشان به این نتیجه رسیدند که در بین سردارانی که آن زمان مطرح بودند، بهترین فرد برای این کار، سردار سلیمانی است. بر این اساس، انتخاب شهید سلیمانی برای فرماندهی نیروی قدس سپاه، انتخابی کاملاً حسابشده و با دیدی کاملاً روشن بود؛ یک فرد مناسب برای یک فضای مناسب انتخاب شد. البته کسی که میتواند نظر نهائی بدهد، شخص مقام معظم رهبری است و بنده در مقام تحلیل عرض میکنم که این دو دیدگاه، درباره علل انتخاب شهید سلیمانی برای فرماندهی قدس سپاه مطرح بوده است.
کارشناس ارشد مسائل منطقه غرب آسیا ادامه داد: زمانی که شهید سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه تعیین شد، به دلیل دارا بودن روحیه عملیاتی، تحولی جهشی در کار نیروی قدس ایجاد کرد. افراد عملیاتی بر خلاف افراد اطلاعاتی، خیلی باز و در مقیاس بزرگ عمل میکنند چون آنها معمولاً فرمانده لشکر بوده و با لشکری متشکل از ۱۰ تا ۲۰هزار نیرو کار میکردند و در عملیاتهای بزرگ شرکت میکردند؛ افراد عملیاتی همچنین بسیار ریسک پذیرند و توانایی دارند تصمیمات مهم بگیرند.
اسداللهی با اشاره به دیگر ویژگی افراد عملیاتی نظیر شهید سلیمانی، گفت: افراد عملیاتی مثل شهید سلیمانی چندان محتاط نیستند و به قول معروف، «دلگنده» هستند و افرادی ریسکپذیرند و میتوانند در لحظه، تصمیمگیری کنند و در تصمیمگیری کُند نیستند؛ همه این صفتها باعث شد تا سردار سلیمانی، جهش و توان جدیدی را به پیکره نیروی قدس سپاه تزریق کند.
وی در بخش دیگری از این گفتوگو با اشاره به اقدامات سازنده شهید سلیمانی در نیروی قدس سپاه، گفت: اولین اتفاق بزرگی که بعد از آغاز فرماندهی شهید سلیمانی در نیروی قدس رخ داد، عقبنشینی اسرائیل در خرداد ۱۳۷۹ از لبنان بود و به جز دو، سه نقطه مرزی، اسرائیل، کل خاک لبنان را ترک کرد و این اتفاق، سهسالونیم بعد از فرماندهی سردار سلیمانی بر نیروی قدس سپاه محقق شد؛ یعنی شهید سلیمانی در سهسالونیم توانست رابطه بسیار نزدیکتری را بین بدنه حزبالله لبنان، نیروی قدس و کل نظام جمهوری اسلامی برقرار کند که این رابطه، دیگر خیلی رابطه اطلاعاتی نبود و افقهای جدیدی را در مقابل حزبالله باز کرد.
اسداللهی گفت: زمانی که سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس شد، سه، چهار پرونده فعال بیشتر نداشتیم که درباره لبنان، فلسطین و افغانستان بود و بعدها بر اثر تحولاتی که اتفاق افتاد، یکی پس از دیگری پروندههای متعددی در منطقه باز شد و این نشان میدهد که رهبر انقلاب واقعاً انتخاب بسیار مناسبی را برای تعیین سردار سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه انجام دادند.
کارشناس ارشد مسائل منطقه غرب آسیا افزود: سردار شهید سلیمانی ارتباط بسیار تنگاتنگ، بیش از سابق، بین حزبالله لبنان و سپاه پاسداران به خصوص نیروی قدس، برقرار کرد تا جایی که وی در تعیین «حاجعماد مغنیه» به عنوان معاون جهادی حزبالله، نقش ایفا کرد که نشاندهنده اوج تأثیر حاجقاسم بر حزبالله بود؛ قبلاً اینگونه نبود و فقط همکاری بود اما شهید سلیمانی در انتخاب معاون جهادی حزبالله نظر داد و سیدحسن نصرالله نیز انتخاب کرد.
اسداللهی گفت: از نظر سلاح و امکانات، پیش از فرماندهی شهید سلیمانی در نیروی قدس، در حزبالله بسیار محتاطانه کار میشد اما سردار سلیمانی با روحیه ریسکپذیری، این فضا را گسترش داد و نتیجه آن را ما در پیروزی سال ۲۰۰۰ (۱۳۷۹) حزبالله لبنان شاهد بودیم؛ پس از این اتفاق، بدنه حزبالله اعتقاد داشت که ما وظیفه شرعی و ملی خود را انجام دادیم، مبارزه کردیم و توانستیم کشورمان را آزاد کنیم و دو، سه نقطه در مرز مانده که آن را هم به تدریج آزاد خواهیم کردم؛ تلقی آنان این بود که وظیفه خود را انجام داده و کار خاص دیگری ندارند؛ سردار سلیمانی در اینجا نقش بسیار مهمی را ایفا و افق جدیدی را جلوی نیروهای حزبالله باز کرد و گفت که چه کسی گفته کار شما تمام شده و این پیروزی (خروج اسرائیل از جنوب لبنان) تازه اول کار شماست و باید روی «آزادسازی قدس» متمرکز شوید.
مشاور سیاسی و منطقهای سابق شهید سلیمانی گفت: قبلاً اعتقاد بدنه حزبالله این بود که ما گروه کوچکی در مقابل اسرائیل از نظر عدد و امکانات هستیم و نمیتوانیم به تنهائی قدس را آزاد کنیم؛ ما وقتی میتوانیم قدس را آزاد کنیم که تمام جهان اسلام به حرکت در بیاید و همه بیایند صحنه، ما هم هستیم و قدس آزاد میشود؛ اما سردار شهید سلیمانی دیدگاه دیگری داشت و میگفت ما باید به آن سمت برویم و تلاش کنیم که ملتهای دیگر بیایند به صحنه، نه اینکه بایستیم و ببینیم آنها چه زمانی میآیند.
اسداللهی افزود: از طرف دیگر سه، چهار ماه بعد از آزادسازی جنوب لبنان، «انتفاضه دوم» در فلسطین آغاز شد. انتفاضه دوم برخلاف انتفاضه اول، مسلحانه بود. در انتفاضه اول با سنگ مبارزه میکردند و کل امکانات فلسطینیها با سنگ بود اما در انتفاضه دوم، وارد مبارزه مسلحانه شدند؛ با وجود این، امکاناتشان بسیار ابتدائی بود و امکاناتی مثل موشک، پهپاد و پاراگلایدر و... نداشتند. سردار شهید سلیمانی به بچههای حزبالله گفت که شما تازه الان مأموریتتان شروع شده و باید بیایید پای کار و از انتفاضه دوم، حمایت و پشتیبانی کنید.
وی افزود: سردار شهید سلیمانی گفت که یک «کمیته خاص» باید برای حزبالله ایجاد کنیم که وظیفه آن، حمایت و پشتیبانی از گروههای مقاومت و فلسطینیها در زمینههای مسلحانه مانند تأمین سلاح، مهمات و امکانات باشد؛ با اصرار شهید سلیمانی و با همکاری شهید حاجعماد مغنیه، این کمیته به ریاست حاجعماد مغنیه تشکیل شد و در کنار آن، یکسری بچههای قوی و قدیمی حزبالله پای کار آمدند؛ زمانی که این کمیته کار خود را آغاز کرد، در مدت کوتاهی، توان بچههای فلسطینی از نظر سلاح، مهمات، آموزش و امکانات بالا رفت و اسرائیلیها متوجه شدند که تحولی اتفاق افتاده است و در نهایت با پیگیری، خبرچینی یا ممکن است توسط افراد نفوذی، پی بردند که چنین کمیتهای تشکیل شده است و متمرکز شدند که این کمیته را شناسایی کنند که چه کسانی در آن فعالیت دارند.
اسداللهی اضافه کرد: این قضایا مربوط به سال ۲۰۰۰ است و صهیونیستها به تدریج توانستند برخی افراد آن کمیته را شناسایی و اقدام به ترور آنها کنند و در نهایت حاج عماد مغنیه که رئیس آن کمیته بود را به شهادت رساندند؛ این نشان میدهد که این کمیته چقدر موفق بود و بعد هم پیگیر بودند تا هر کسی را که با این کمیته ارتباطی داشته، پیدا کنند و سعی میکردند آن فرد را ترور کنند تا این حمایت، قطع شود. در نهایت حکومت خودگردانی پس از «پیمان اسلو» ایجاد شد، «یاسر عرفات» به کرانه باختری بازگشت، شرایط جدیدی در فلسطین ایجاد شد و انتفاضه دوم پایان پذیرفت؛ اما این باعث نشد حاجقاسم کار فلسطین را رها کند بلکه سعی کرد با روشها، اقدامات و امکانات جدید، کار را ادامه بدهد.
کارشناس ارشد منطقه غرب آسیا گفت: تحول بعدی در منطقه، سقوط صدام بود که در سال ۲۰۰۳ رخ داد و نقطه عطفی در تحولات منطقه بود. آمریکاییها با ۱۵۰هزار نیرو در عراق مستقر شدند؛ البته یکسالونیم قبل از آن هم به افغانستان رفته و حکومت اول طالبان را سرنگون کرده بودند. یک دفعه ما با آمریکا از دوطرف همسایه شدیم؛ نیروهای آمریکایی هم در شرق در افغانستان و هم در غرب در عراق، مستقر بودند و یک تهدید بزرگ امنیت ملی ایجاد شد.
اسداللهی با اشاره به سیاست شهید سلیمانی در قبال عراق پس از اشغال این کشور توسط نیروهای آمریکایی، گفت: پرونده افغانستان از قبل وجود داشت اما پرونده عراق بسیار قویتر از آن، باز شد و این مأموریت به حاجقاسم به عنوان فرمانده نیروی قدس واگذار شد و کل سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در عراق به خصوص پس از سقوط صدام، به وی واگذار شد؛ حاجقاسم خیلی در عراق وقت گذاشت چون در عراق باید کاری میکرد تا ارتش آمریکا مستأصل شود و در باتلاق عراق فرو برود، تلفات و خساراتش بالا برود و هزینههای باقی ماندن آمریکا در عراق زیاد شود.
وی اضافه کرد: سردار سلیمانی در این زمینه نقش زیادی ایفا کرد و ارتباط ویژهای با «بشار اسد» داشت و با یکدیگر هماهنگی کردند تا در عراق، مقاومت را شکل بدهند. در عراق، ما سه قشر بارز شیعیان عرب، اهل سنت عرب و کردها را داریم. از آنجایی که کردهای عراق، همپیمان آمریکا بودند، به راحتی نمیشد در مناطق کردنشین، گروه مقاومت راهاندازی کرد و این کار، امکانپذیر نبود؛ اهل سنت عرب هم در غرب عراق مستقر هستند و در مرز ما معمولاً یا منطقه اهل سنت عرب نداریم یا به طور محدود ممکن است در یک نقطه باشند.
اسداللهی افزود: در مقابل، شیعیان عرب، هممرز ما هستند و این فرصتی را به سردار سلیمانی میداد که در این منطقه به صورت خاص، اقدام به شکلدهی یک گروه مقاومت علیه اشغالگران آمریکایی در عراق کرده و کار را از اینجا شروع کند. برخی از گروههای اپوزیسیون عراقی در زمان صدام در ایران بودند و میگفتند ما میخواهیم علیه صدام بجنگیم که پتانسیل عظیمی بودند؛ اینها البته با آزادسازی کشورشان، به عراق بازگشتند.
وی گفت: این فرصتی بزرگ بود و حاجقاسم از آنان بسیار استفاده کرد برای اینکه نگذارند عراق در اشغال آمریکا باقی بماند، نه برای اینکه عراق تابعی از ایران باشد و سردار شهید سلیمانی هیچگاه تلاش نمیکرد استقلال عراق را مخدوش کند، بلکه باقیماندن ارتش آمریکا در عراق، هم برای خود عراقیها و هم برای همسایگان عراق مانند ایران و سوریه خطرناک بود؛ شهید سلیمانی موفق شد بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ مقاومت خیلی توانمندی را در مناطق شیعهنشین عراق یعنی در بغداد به طرف جنوب سازماندهی کند که بسیار تأثیرگذار بودند و آنچنان ارتش آمریکا را با حملههای هر روز و هر ساعت خود مستأصل کردند که بعد از مدتی، تلفات ارتش آمریکا به شدت افزایش یافت و آنان تصمیم گرفتند به نظامیهای خود بگویند که از سطح خیابانهای شهرهای عراق بروند و فقط داخل پادگانها باشند و از پادگانها هم بیرون نیایند.
مشاور سیاسی سابق شهید سلیمانی گفت: در آن مقطع، اتفاقی عجیب رخ داد و آمریکا که ادعای ابر قدرتی داشت، از یک شرکت خصوصی- امنیتی به نام «بلک واتر» درخواست کرد که به عراق بیاید و امنیت را برای نظامیهای آمریکا تأمین کند؛ آمریکا حدود ۱۵۰هزار نفر نیرو با همه امکانات در عراق آورده بود اما محتاج یک شرکت خصوصی- امنیتی شده بود و آنها هم پول گرفتند و آدم کشتند؛ باز هم حملهها در عراق ادامه پیدا کرد تا جایی که «اوباما» در انتخابات سال ۲۰۰۸ در انتخابات پیروز شد، آن هم فقط با یک شعار؛ او گفت که من اگر رأی بیاورم و رئیسجمهور آمریکا شوم، ارتش آمریکا را از عراق و افغانستان خارج میکنم و با همین یک شعار، برنده شد که نشان داد مردم آمریکا چقدر ناراحت و مستأصل هستند و دیگر نمیخواهند جوانانشان در عراق و افغانستان کشته شوند؛ اوباما بعد از آنکه رئیسجمهور آمریکا شد، در بحث عراق به شعار خود عمل کرد اما شرایطی برای دولت عراق گذاشت که اصلاً قابل پذیرش نبود؛ یعنی میخواست ارتش آمریکا را از عراق خارج کند اما عملاً و با یک قرارداد امنیتی خیلی مفصل، میخواست به عراق بازگردد.
اسداللهی ادامه داد: آقای «نوری مالکی» آن زمان نخستوزیر عراق بود و با پشتیبانی و همکاری حاجقاسم توانست در مقابل فشارهای آمریکا دوام بیاورد و با آنان مقابله کند؛ یعنی در نهایت توافقی که برای خروج ارتش آمریکا از عراق امضا شد و با آن چیزی که ابتدا آمریکاییها میخواستند، بسیار تفاوت داشت و امتیازاتی که میخواستند، به آنها داده نشد و این پیروزی بزرگی بود که سردار سلیمانی موفق شد به دست بیاورد.
وی افزود: البته طرف مذاکرهکننده، عراقی و نوری مالکی و دولت وی بودند اما سردار سلیمانی نقش مستشار را ایفا میکرد و به آنها مشورتهای بسیار گرانقیمتی میداد که تحت هیچ عنوان اجازه ندهید ارتش آمریکا در عراق بماند وگرنه هیچ وقت استقلال نخواهید داشت و آمریکاییها اگر خودشان را در عراق تثبیت کنند، دیگر معلوم نیست چه زمانی عراق را ترک کنند؛ پس تأثیر حضور شگرف حاجقاسم باعث شد که ارتش آمریکا در پایان سال ۲۰۱۱، از عراق خارج شود.
اسداللهی اظهار کرد: بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱، «جنگ ۲۰۰۶» یا «جنگ ۳۳ روزه» هم در لبنان اتفاق افتاد که آن هم بحث مفصلی است که حاجقاسم در این جنگ چه کرد. بین سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ و بعد از اینکه اسرائیل از لبنان عقبنشینی کرد، حاجقاسم حزبالله را از نظر نظامی به روز کرد و تواناییهای آنان را بارها بالا برد؛ یعنی آنقدر توانایی آنها را از نظر سلاح، آموزش و فرماندهی بالا برد که وقتی اسرائیل در سال ۲۰۰۶ حمله کرد، گفت ما در جنگ ۲۰۰۶، حزباللهی را دیدیم که با حزباللهی که در سال ۲۰۰۰ جنوب لبنان را ترک کرده بودیم، بسیار تفاوت میکرد و آنان بسیار توانمند شده بودند.
وی گفت: حاجقاسم توانسته بود در طی ۶ سال، حزبالله لبنان را از نظر تسلیحات، به سمت «تسلیحات پیشرفته» ببرد و در ضمن، آموزشهای متنوعی به آنان داده شد که باعث شد بچههای حزبالله از یک «رزمنده ساده» به یک «رزمنده توانمند» و نیروی تکاور بسیار قوی تبدیل شوند؛ همه اینها با پیگیریهای شبانهروزی سردار سلیمانی به وقوع پیوست. در ایران برای آنان دورههای مختلف برگزار میکردند و پیروزی حزبالله در جنگ ۳۳روزه، نتیجه ۶ سال زحمت حاجقاسم بود؛ ما نباید این را فراموش کنیم که ظرف ۶ سال، حاجقاسم آنچنان توان حزبالله را بالا برد که ما نتیجه آن را در جنگ ۳۳روزه و شکست رژیم اسرائیل دیدیم.
این استاد دانشگاه گفت: قبل از فرماندهی حاجقاسم در نیروی قدس سپاه، یک نوع تقسیم کار بین ارگانهای مختلف ایران در زمینه فلسطین و لبنان شده بود؛ «حزبالله» زیر نظر نیروی قدس، «حماس» زیر نظر وزارت امور خارجه و «جهاد اسلامی» زیر نظر وزارت اطلاعات بودند و هر کدام از اینها، مرجع متفاوتی در ایران داشتند؛ زمانی که سردار شهید سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه شد، دید که این تقسیمبندی، عیب بزرگی است و گروههای مقاومت باید با یک جهت در ایران ارتباط داشته باشند که بتوان سیاستهای آنان را هماهنگ کرد؛ در ضمن گروههای مقاومت باید بین خودشان هم ارتباط داشته باشند.
اسداللهی افزود: سردار شهید سلیمانی به وزارت امور خارجه پیشنهاد داد تا حماس را تحویل ما بدهد که وزارت امور خارجه هم سریعاً پذیرفت چراکه آنان میگفتند اصلاً این مأموریت، با «مأموریتهای ذاتی ما» نسبت چندانی ندارد و ما در واقع متولی دیپلماسی رسمی و دولتی کشور هستیم و باید با دولتها و سازمانهای بینالمللی مثل سازمان ملل ارتباط داشته باشیم اما حماس، یک گروه مقاومت است؛ بنابراین وزارت امور خارجه، بسیار راحت و بدون هیچگونه مشکلی، حماس را تحویل نیروی قدس سپاه داد؛ اما در بخش جهاد اسلامی، بعضی موضوعات پیش آمد.
وی گفت: نظر جناب «سیدحسن نصرالله» و «حاج عماد مغنیه» هم همین بود که همه گروههای مقاومت باید در ایران زیر نظر یک نهاد باشند تا بتوان سیاستها را هماهنگ کرد؛ بعد از مدتی، جهاد اسلامی هم تحویل نیروی قدس سپاه شد که حاجقاسم به عنوان فردی کاریزماتیک، بسیار قاطع، قوی و در عین حال مهربان، در اتخاذ این تصمیم نقش مهمی داشت؛ این تحول بزرگ را «حاجقاسم» ایجاد کرد و «نیروی قدس» مرجع حزبالله، حماس و جهاد اسلامی شد و ارتباط آنها با همدیگر مرتب افزایش پیدا کرد و تنگاتنگ شد.
اسداللهی ادامه داد: الان میبینیم که انصارالله در یمن، حزبالله در لبنان و حشدالشعبی در عراق به صحنه جنگ در غزه آمدهاند که اگر حاجقاسم آن تدبیر را به کار نمیبرد، تفرق در فرماندهی و مرجعیت سیاسی، کار دست تشکیلات میداد و مشکل ایجاد میکرد؛ اینگونه اقدامات مهم و اساسی شهید سلیمانی، باعث شد که آمریکاییها وی را ترور کنند.
کارشناس ارشد مسائل منطقه غرب آسیا اظهار کرد: کار بزرگ سردار سلیمانی در همه صحنهها این بود که پروژهها و طرحهای آمریکا را با بنبست و شکست روبهرو میکرد؛ آمریکاییها آمده بودند در عراق بمانند و آن را به پایگاه اصلی خود تبدیل کنند اما بلایی سرشان آمد که مجبور شدند از آنجا بروند؛ البته بگذریم از اینکه بعدها به بهانه داعشی که خودشان راه انداختند، به عراق برگشتند اما دیگر آن ۱۵۰هزار نفر نیروی سابق را در عراق ندارند و قدرت و توانشان، مثل قبل نیست.
وی گفت: اگر حاجقاسم، فرماندهی عادی بود و تأثیرات محدود داشت، آمریکا وی را ترور نمیکرد؛ حتی اگر ترور هم میکرد اعلام نمیکرد که ما این کار را کردیم؛ اما ترامپ رسماً اعلام کرد که ما این ترور را انجام دادیم. دلیل اصلی ترور حاجقاسم این بود که ایشان در ۲۲ سال موفق شد یک تنه با تمام پروژههای آمریکا و اسرائیل و انگلیس و در مجموع تمام غرب در منطقه، مقابله و همه آنها را متوقف کند و این چیزی نبود که آمریکاییها و غربیها بتوانند تحملش کنند؛ آنان فکر میکردند با ترور سردار سلیمانی موفق خواهند بود که هر طور میخواهند به منطقه شکل بدهند اما الان که چهار سال از شهادت سردار سلیمانی گذشته، مقاومت نه تنها پسرفت نکرده، بلکه پیشرفت هم کرده است.
اسداللهی با بیان اینکه شهید سلیمانی یک انسان استثنایی بود، اظهار کرد: سردار شهید سلیمانی تواناییهایی را در خودش جمع کرده بود که معمولاً افراد نمیتوانند همه اینها را در خودشان جمع کنند؛ یعنی وی راهبردی، فکر و تاکتیکی، اجرا میکرد. معمولاً ما این دو صفت را در یک نفر نداریم؛ فرماندهان نظامی ما یا افراد تاکتیکی یا افراد راهبردی خیلی خوبی هستند اما سردار سلیمانی، هر دو ویژگی را دارا بود؛ شهید سلیمانی دیپلماتی بزرگ هم بود؛ زمانی که دولت اول طالبان با حمله آمریکا سرنگون شد، ناتو افغانستان را اشغال کرد و میخواستند یک نظام سیاسی جدید را شکل بدهند و به همین دلیل، کنفرانسی را در شهر «بُن» آلمان تشکیل دادند تا در رابطه با شکل جدید نظام در افغانستان تصمیمگیری شود که این طرح، در واقع آمریکایی بود و آمریکاییها میخواستند فرد مورد نظر خودشان را رئیسجمهور افغانستان کنند؛ کنفرانس بُن چند روز ادامه داشت اما در نهایت با بنبست روبهرو شد چون گروههای جهادی، طرح آمریکا را نمیپذیرفتند.
مشاور سیاسی و منطقهای سابق سردار شهید سلیمانی ادامه داد: سردار شهید سلیمانی از تهران با هتلی که این گروههای جهادی در بُن در آن حضور داشتند، با تلفن عادی و کاملاً قابل شنود، تماس گرفت و میگفت چون میدانم آمریکاییها شنود میکنند، میخواستم چیزی را بگویم که آمریکایی بفهمند که این نظر ایران است؛ وی به گروههای جهادی گفت که شما طرح آمریکا را بپذیرید و مخالفت نکنید؛ استدلال حاجقاسم این بود که در آن مقطع، حکومت طالبان از نظر فیزیکی سرنگون نشده بود و هر لحظه احتمال داشت دوباره به قدرت برگردد و صلاح را در این دید که طرح آمریکا پذیرفته و ثبات در افغانستان برقرار شود و به این صورت، جلوی بازگشت طالبان به قدرت گرفته شود.
اسداللهی افزود: حاجقاسم فردی کاملاً ضدآمریکایی بود و دیدیم که چقدر طرحهای آمریکا را خنثی کرد اما جایی که میدید یک مصلحتی وجود دارد، تبدیل به «دیپلمات قوی» میشد. آمریکاییها هم فهمیدند و آن گروههای جهادی هم از مخالفت دست برداشتند؛ کنفرانس بُن از بنبست خارج و نظام سیاسی تشکیل شد و آقای «کرزای» که همسو با نظر آمریکاییها بود، رئیسجمهور افغانستان شد؛ البته بگذریم که وی بعداً خیلی رابطه نزدیکی با ایران پیدا کرد و از آمریکاییها سرخورده شده بود؛ این اواخر آمریکاییها هم خیلی از دست او ناراحت بودند و «اشرف غنی» را روی کار آوردند که خیلی به افغانستان لطمه زد؛ فارغ از این مباحث، حاجقاسم آنقدر انعطاف داشت که این طرح را با آنکه آمریکایی بود، بنا به مصلحت پذیرفت.
اسداللهی افزود: با وجود این، آمریکاییها متأسفانه پاسخ درستی به این اقدام حاجقاسم ندادند؛ سه ماه بعد «جورج بوش» پسر در یک سخنرانی گفت ایران، عراق و کره شمالی «محور شرارت» هستند؛ این دو کلمه «محور شرارت» کل مسائل منطقه را تغییر داد، طوری که «رایان کروکر» سفیر وقت آمریکا در افغانستان، بعدها یک مطلبی نوشت و خیلی اظهار تأسف کرد و گفت در جریان افغانستان، یک فرصت تاریخی برای همکاری بین ایران و آمریکا ایجاد شد اما رئیسجمهور آمریکا با دو کلمه، این فرصت را خراب کرد. وی گفت: این نشان میدهد که حاجقاسم، دیپلماتی فوقالعاده قوی بود و این بحثی که عدهای درباره تقابل میدان و دیپلماسی مطرح میکنند، واقعاً صحت ندارد. بارها و بارها این میدان بوده که به دیپلماسی کمک کرده است؛ البته بعضیها معتقدند که این دیپلماسی بوده که به میدان کمک کرده است؛ ایکاش بیایند و با شواهد بگویند در کجا دیپلماسی توانسته گره بزرگی برای مقاومت باز کند.
اسداللهی در اینباره اضافه کرد: پس حاجقاسم در میدان، کار خودش را کرد و یک صحنه بزرگ را تحویل وزارت امور خارجه داد که بفرمایید مذاکره کنید؛ اما وقتی مذاکره با نادیدهگرفتن یا عدم اتکا به میدان باشد، خودش را میبازد؛ در مذاکره وقتی نشان ندهید دستتان در میدان پُر است، نمیتوانید مانور دهید. قطعاً کسی برای شما اهمیتی قائل نخواهد شد و نظر شما را جدی نمیگیرد و این موضوع، قدرت میدان را نشان میدهد.
این استاد دانشگاه گفت: سردار شهید سلیمانی فارغالتحصیل دانشکده نظامی نبود بلکه دوره دافوس را بعد از جنگ طی کرد؛ البته تمام فرماندهان مهم جنگ و دفاع مقدس مانند شهید همت، شهید باکری و شهید زینالدین هم جوانان سادهای بودند و کسی آنها را نمیشناخت. آنها در صحنه جنگ از خودشان قدرت فرماندهی و توان بالا نشان دادند، به صورت طبیعی رشد کردند و خودشان را بالا کشاندند؛ پس سیستم اداری و سیاسی ما باید اجازه بدهد که نیروهای جوان در کنار نیروهای با تجربه قرار بگیرند و از تجربه آنها استفاده کنند؛ جوانان باید در کنار افراد با تجربه کار کنند و با توان، شور و تحرک بالا، امور را اجرا کرده و پیش ببرند. امیدواریم شاگردان حاجقاسم به صورت جدی تربیت شوند و هر کدام از آنان یکی از صحنههای کشور را همانطور که حاجقاسم اداره میکرد، اداره کنند.