kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۸۴۹۳
تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۴۰۲ - ۲۲:۲۶

اخبار ویژه

 
کتمان یک دروغ بزرگ با سانسور عضویت در شانگهای
خبر عضویت رسمی کشورمان در سازمان همکاری‌های ‌شانگهای، در اغلب نشریات زنجیره‌ای سانسور شد.
صرف نظر از اهمیت اصل خبر عضویت، نکته مهم‌تر این است که جریان رسانه‌ای غربگرا به شکل متواتر ادعا کرده بودند بدون FATF و همچنین توافق دوباره با آمریکا بر سر برجام، امکان عضویت ایران در پیمان‌شانگهای وجود ندارد.
این فضاسازی در ادامه همان ماموریت بزرگ‌تری بود که به نیابت از غرب، کشورمان را مجبور به تمکین در برابر آمریکا و اروپا با وجود همه عهدشکنی و بی‌صداقتی‌های‌شان معرفی می‌کرد. چنین دروغ بزرگی در اوج قتل‌عام کرونا و درباره شرط تهیه واکسن هم، از سوی برخی دولتمردان وقت و رسانه‌های همسو عنوان می‌شد. اما با روی کار آمدن دولت جدید، هم مشکل واکسن بدون برجام و FATF برطرف شد، هم صادرات نفت رکورد پنج ساله را شکست، هم بخشی از مطالبات خارجی ایران وصول شد و هم، ایران با استقبال اعضای عمده پیمان‌ شانگهای (مانند چین و هند و روسیه) پریروز به عضویت این سازمان مهم منطقه‌ای در آمد.
بدین‌ترتیب، حداقل انتظار این بود که رسانه‌های مدعی عدم امکان عضویت در پیمان ‌شانگهای بدون برجام و FATF، خبر را به شکل برجسته در صفحه اول منتشر کنند و ضمنا از مخاطبان به خاطر اینکه ارزیابی‌های گمراه‌کننده به نفع دشمنان ملت ایران منتشر کرده‌اند، عذرخواهی کنند. اما اغلب این نشریات ترجیح دادند ابطال ادعای خلاف واقع‌شان را با حربه سانسور، مشمول مرور زمان کنند!
یادآور می‌شود در حال حاضر، کشورهای چین،‌ روسیه، هند،‌ قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، پاکستان و ازبکستان به علاوه ایران، عضو دائم و رسمی پیمان هستند. اعضای این سازمان‌، 20 درصد انرژی دنیا و 3.5 میلیارد نفر از جمعیت جهان را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در اختیار دارند و چین و روسیه به عنوان دو عضو دائم این پیمان از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل هستند. این مجموعه بزرگ، بازاری 330 میلیارد دلاری را شامل می‌شود
چهارچوب توافقنامه همکاری اقتصادی کشورهای عضو پیمان، نخستین بار در نشست سپتامبر ۲۰۰۳ تهیه و به امضا رسید. در این نشست رئیس‌دولت چین پیشنهاد کرد که برنامه بلندمدتی برای تشکیل منطقه آزاد تجاری در سازمان تهیه شود. یک سال بعد، سندی شامل یکصد برنامه مشخص برای افزایش سطح بازرگانی میان کشورهای عضو به امضا رسید. 
در نشست مسکو مورخ اکتبر ۲۰۰۵، دبیرکل سازمان اعلام کرد که پروژه‌های مشترک سازمان در زمینه انرژی دارای اولویت بالا هستند. این پروژه‌ها شامل کشف، استخراج و بهره‌برداری از حوزه‌های نفت و گاز، و استفاده مشترک اعضا از منابع آب شیرین می‌باشند. دستاورد مهم دیگر این نشست توافق برای تشکیل شورای مشترک بانکی بین کشورهای عضو سازمان بود. هدف از تشکیل این شورای مشترک بانکی تسهیل در فراهم نمودن سرمایه مورد نیاز برای اجرای پروژه‌های مشترک سازمان عنوان شده ‌است. در پی این توافق، نخستین گردهمایی شورای مشترک بانکی سازمان همکاری‌ شانگهای در ۳۰ نوامبر ۲۰۰۶ برگزار شد. 
متعاقب آن، کنفرانس بین‌المللی «سازمان همکاری‌ شانگهای: دستاوردها و دیدگاه‌ها» (SCO: Results and Perspectives) در شهر آلماتی
پایتخت قزاقستان برگزار شد. در این کنفرانس، نماینده وزارت خارجه روسیه اعلام کرد که روسیه فکر بنیان‌گذاردن تشکیلاتی بین‌المللی با نام «باشگاه انرژی» را در سر می‌پروراند. دولت روسیه مجدداً در نشست سازمان در نوامبر ۲۰۰۷ در مسکو بر عزم خود برای تشکیل این باشگاه انرژی تأکید کرد.
دلار زدایی از معاملات، از جمله برنامه‌های مهمی است که توسط اعضای سازمان به طور جدی پیگیری می‌شود و می‌تواند در بی‌اثر کردن تحریم‌های غرب بسیار موثر باشد.
 
فارین پالیسی: نظام ناعادلانه فرانسه عامل طغیان اجتماعی است
تشدید طغیان و شورش درجامعه فرانسه، اتفاقی طبیعی است. نژاد‌پرستی، شکاف طبقاتی، تحقیر و وحشی خواندن معترضان، بستر آشوب‌ها را فراهم کرده است.
نشریه فارین پالیسی ضمن ارائه تحلیل فوق، خاطرنشان کرد: قتل یک نوجوان توسط پلیس فرانسه و شورش‌های ویرانگر که در پی آن رخ داد، تنش‌های عمیقی را که بین نیرو‌های امنیتی و جوامع سیاه‌پوست و عرب‌تبار ساکن در فقیرترین مناطق شهری وجود دارد، آشکار ساخت. این رخداد باعث مطرح شدن دوباره اتهامات مرتبط با خشونت سیستماتیک و نژادپرستی پلیس‌های فرانسوی شد که در حال حاضر دست سنگین‌تری در مقایسه با همتایان اروپایی‌شان دارند.
خشونت به سرعت از نانتر به سایر حومه‌های فقیرنشین در سراسر فرانسه و سپس به مراکز شهر‌ها گسترش یافت. این جدی‌ترین شورشی است که فرانسه از سال ۲۰۰۵ میلادی به این‌سو به خود دیده است. 
«اریک مارلیه» جامعه‌شناس دانشگاه لیل، می‌گوید در فرانسه تصاویری از حوادث مشابه «در گذشته پدیدار شده‌اند، اما نه به‌اندازه موارد نفرت‌انگیز اخیر. ما به صحنه بسیار خشونت‌آمیزی نگاه می‌کنیم که یادآور قضیه جورج فلوید است و به تسریع فعالیت جنبش اعتراضی دامن زده است.
این نیز یکی دیگر از دردسر‌های بزرگ برای «امانوئل مکرون» است. او پس از ماه‌ها اعتصابات فلج‌کننده بر سر قانون اصلاحات بازنشستگی به دنبال باز‌سازی سرمایه سیاسی خود در داخل و خارج است.
پلیس فرانسه سابقه‌ای طولانی در برخورد با اقلیت‌های قومی دارد. در اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی افسران تحت فرماندهی «موریس پاپون» رئیس‌پلیس پاریس، هزاران نفر را که در تظاهرات برای استقلال الجزایر شرکت کرده بودند به قتل رساندند. در طول دهه‌های بعد حومه‌های به شدت مهاجرنشین و مملو از فقر و جرم و جنایت در حاشیه بزرگ‌ترین شهر‌های فرانسه چالشی همیشگی برای پلیس ایجاد کردند. از آن زمان به این سو افسران پلیس فرانسه به اسلحه‌های ضدشورش که گلوله‌های لاستیکی شلیک می‌کنند مجهز شده‌اند که می‌تواند باعث جراحات شدید یا حتی مرگ شود.
«روشه» می‌افزاید: «پلیس در فرانسه برای ارتباط با مردم، جلب اعتمادشان و اطمینان دادن به آنان حضور ندارد بلکه تنها کارکردش بازداشت شهروندان است. یک افسر پلیس فرانسه وقتی وارد محله‌ای می‌شود سلاح خود را در دست دارد و در موقعیتی قرار می‌گیرند که می‌تواند دیدگاه‌اش را با زور تحمیل کند و ترس را
 القا نماید.
در میانه خشونت‌های اخیر دو اتحادیه اصلی پلیس در فرانسه شورش کنندگان را « انبوهی وحشی» و « موجودات موذی» خواندند و ‌اشاره داشتند که پلیس با آنان « در حال جنگ» است». منطبق با این لفاظی، افسران پلیس فرانسوی بیش از همتایان اروپایی خود از کشیدن ماشه خوشحال می‌شوند.
چنین وضعیتی باعث شده تا پلیس فرانسه در میان شهروندان آن کشور نهادی نامحبوب باشد. پس از تیراندازی نانتر بسیاری انگشت اتهام را به سوی قانونی، مصوب سال ۲۰۱۷ میلادی گرفته‌اند که به نیرو‌های پلیس اجازه می‌دهد از اسلحه گرم خود استفاده کنند حتی زمانی که جان آنان یا دیگران در معرض خطر نیست. پس از تصویب این لایحه تعداد سرنشینان کشته شده خودرو‌ها به عدم رعایت فرمان ایست از سوی افسران پلیس در ایست‌های بازرسی تردد به میزان ۵ برابر افزایش یافته است.
در کشوری که برخلاف ایالات متحده جمع‌آوری ساده داده‌های رسمی در مورد نژاد مردم محدود شده و اغلب به نام اصل برابری میان شهروندان مورد انتقاد قرار می‌گیرد مقام‌های فرانسوی تمایلی به تایید احتمال وجود معضلی به نام «نژادپرستی سیستماتیک» توسط پلیس ندارند. 
در پی تیراندازی نانتر بخش‌های خبری تلویزیون فرانسه تلاش کردند تا به طور مستقیم به این پرسش بپردازند که آیا اگر راننده سفیدپوست بود حادثه به گونه‌ای دیگر پایان می‌یافت یا خیر. برای جوانان حومه‌های فقیرنشین فرانسه احساس بی‌عدالتی، تبعیض و نژادپرستی بسیار واقعی است. ناراحتی آنان فراتر از نحوه برخورد بد پلیس است. ساکنان حومه‌های فقیرنشین فرانسه به طور قابل توجهی‌شانس کم‌تری نسبت به میانگین جمعیت آن کشور برای موفقیت در مدرسه و بازار کار دارند. در چنین بستری، طغیان‌های منظم و شورشی نباید تعجب‌آور باشد و شدت آن در حال افزایش است. در جریان اعتراضات اخیر حدود ۵۰۰۰ وسیله نقلیه سوخته، ۱۰۰۰ ساختمان آسیب دیده ۲۵۰ حمله به پاسگاه‌های پلیس صورت گرفته و بیش از ۷۰۰ افسر پلیس مجروح شده‌اند. در نتیجه ما شاهد افزایش سنگین‌تر خسارات و تلفات در مقایسه با خشونت‌های چند هفته‌ای سال ۲۰۰۵ میلادی در فرانسه بودیم.
 
نیویورک‌تایمز: ترامپ و بایدن دشمنان آمریکا را متحد کردند
روزنامه نیویورک‌تایمز تاکید کرد: دشمنی‌های لجوجانه دولت ترامپ و بایدن، دشمنان آمریکا از جمله ایران و چین و روسیه را متحد کرد.
این روزنامه نوشت: دولت بایدن به تازگی دو خبر ناخوشایند داده، اینکه ایران به روسیه برای تولید پهپاد کمک می‌کند و چین یک پایگاه جاسوسی در کوبا در اختیار دارد. پیام روشن است. دشمنان آمریکا در حال پیوستن به یکدیگر هستند. آنها اکنون در حال تشکیل محوری هستند که «مرکز امنیت نوین آمریکا» به‌عنوان یک اتاق فکر پرنفوذ مستقر در واشنگتن، آن را «محور اقتدارگرایان» جدید می‌نامد. این محور، منافع ایالات متحده را از شرق آسیا تا دریای کارائیب و از اروپای شرقی تا خلیج‌فارس، تهدید می‌کند. این عبارت حاکی از آن است که آنچه دولت‌های روسیه، چین، ایران و کوبا را به هم متصل می‌کند، بیزاری مشترک آنها از دموکراسی است. این تعبیر، برای یک طبقه در سیاست خارجی واشنگتن که اغلب منازعات ژئوپلیتیکی آمریکا را به‌عنوان رقابت بین آزادی و استبداد به تصویر می‌کشند، روایت جذابی است.
اما یک مشکل وجود دارد. همین چند سال پیش، دولت‌های کوبا و ایران که در آن زمان هم همین نظام‌های سیاسی فعلی بر آنها حاکم بود، به‌دنبال ایجاد روابط نزدیک‌تر با واشنگتن بودند. چرخش آنها به سوی روسیه و چین به‌خاطر تنفرشان از دموکراسی نبود، آنها به پکن و مسکو متمایل شدند، چراکه واشنگتن پیشنهاد آنها برای روابط نزدیک‌تر را رد کرد و آنها را به سمت دشمنان بزرگ خودش سوق داد. دولت آمریکا در دوران ریاست ترامپ و بایدن، به ایجاد شراکت‌های ضدآمریکایی که اکنون از آن ابراز تأسف می‌کند کمک کرده است.
زمانی که ایران و آمریکا در سال 2015، برجام را امضا کردند، وزیر خارجه ایران، آن را نه سقف، بلکه یک پایه محکم خواند که اکنون باید شروع به ساختن آن کنیم. رهبران ایران، مانند کوبا، امیدوار بودند که روابط بهتر با ایالات متحده موجب افزایش سرمایه‌گذاری غرب در این کشور شود. اگرچه برخی از تندروهای ایرانی نگران بودند که روابط اقتصادی با غرب باعث تضعیف نظام شود، اما ظریف و حسن روحانی، رئیس‌جمهور‌، معتقد بودند بهتر شدن وضعیت اقتصاد کشور، موجب تقویت موقعیت ایران در منطقه و کاهش نارضایتی‌های مردم می‌شود و در نتیجه به تحکیم نظام سیاسی کشور کمک می‌کند.
اما این‌گونه نشد و ترامپ ضمن خروج از برجام، تحریم‌های سختی را مجددا علیه تهران اعمال کرد. دولت بایدن نیز به‌جای اینکه دوباره به برجام بپیوندد، خواسته‌های بیشتری را مطرح کرد که منجر به بی‌اثر شدن تلاش‌ها برای احیای برجام شد. با از بین رفتن امیدها به سرمایه‌گذاری قابل‌توجه آمریکا و اروپا در ایران، اهرم فشار واشنگتن بر روابط تهران- مسکو نیز از بین رفت. ایران اکنون چیزی برای از دست دادن ندارد و به توسعه مشارکت‌هایش با روسیه می‌پردازد.
اگر حتی دولت‌هایی که ایدئولوژی مارکسیستی مشترک داشتند، همیشه با هم کنار نمی‌آمدند، چگونه می‌توان گفت کشورهایی مثل چین، روسیه، ایران و کوبا که نظام‌های سیاسی متفاوتی دارند، صرفا به‌دلیل اشتراک‌شان در بحث دموکراسی، با هم متحد شده‌اند. روابط امنیتی یا نظامی رو به رشد بین ‌هاوانا و پکن یا تهران و مسکو بر پایه مسائل ایدئولوژیک نیست. روابط فزاینده آنها تا حد زیادی ریشه در تلاش‌های آمریکا برای به تسلیم واداشتن ایران و کوباست.  
این روزها، «باز»‌ها در واشنگتن می‌گویند که ایالات متحده نمی‌تواند تحریم‌های گسترده علیه ایران و کوبا را لغو کند، زیرا این دو کشور با دشمنان آمریکا مشارکت دارند. شاید باید آنها پیش از اینکه خودشان با اقدامات‌شان باعث نزدیک شدن این کشورها به هم شوند، به این مسائل فکر می‌کردند.