kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۹۴۸
تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۴۰۲ - ۲۱:۰۸
روایت صدثانیه ای

مادر سه شهید

 
 
 
ابوالقاسم محمدزاده
خانم کارکوب گفته بود؛ خلیل و عبدالجلیل رفته بودند و منصور هم که رفت و بر نگشت. بدون هیچ راه و نشونی. 
مادر را چشم به راه گذاشته بود.یکی از رفقا پرسید:
- مادر ناراحت نیستی سه تا بچه‌ات شهید شدن؟ خانوم کارکوب گفته بود:
- اگه پنجاه تا پسر هم داشتم‌، همه رو فدای اسلام می‌کردم. وقتی بهش گفتیم: 
- مادر برای ما هم دعا کن ما هم شهید شیم گفته بود:
- چنین دعایی نمی‌کنم. باید در رکاب امام خامنه‌ای بمونید. دعا می‌کنم خدا اجر شهید بهتون بده.
چند وقت گذشت تا منصور اومد و مادر رو از چشم به راهی در آورد و مادر رو با خودش برد. تازه روز تشییع جنازه‌اش فهمیدم که مادر دو شهید و یک مفقود الاثر، خودش هم جانباز شیمیایی بوده.