سیاهنمایی در جنگ نرم از نگاه قــرآن
منصور حسینی
دشمنان جامعه ایمانی و اسلامی، به دو دسته تقسیم میشوند؛ گاه دشمنانی هستند که جامعه اسلامی را رقیب سرزمینی و جغرافیایی خود میبینند وگمان میکنند که قدرتیابی جامعه اسلامی و شکوفایی آن میتوان جامعه آنان را با خطر مواجه سازد. گروهی دیگر از دشمنان جامعه اسلامی را رقیب گفتمانی خود میدانند و از تسلط ذهنی و قلبی گفتمان اسلام هراسان هستند. این گروه خطرناکترین دشمنان جامعه ایمانی به شمار میروند.
قرآن گفتمانهای موجود در میان بشریت را به دو دسته اصلی کفر و ایمان تقسیم میکند. گفتمان کفر به اسباب درونی و بیرونی به گفتمانهای بسیاری تکثر مییابد، اما گفتمان اسلامی همواره یک گفتمان بیشتر نیست و آنچه از آن به نام شرایع یاد میشود، در حقیقت جلوههای همان اصل یگانه است که به سبب مقتضیات زمانی و مکانی، تغییراتی در آن داده شده است.
تمامی کفر در برابر تمامیت اسلام قرار میگیرد و میکوشد تا اسلام را از دایره گفتمان غالب بیرون راند و خود جایگزین شود؛ در مقابل، اسلام نیز بر آن است تا با جهانی سازی گفتمان خود، گفتمان رقیب را از میدان به در کند. اینجاست که جنگهای متنوعی از سخت و نرم برای تسخیر و تسلط انجام میگیرد. اما از آنجا که مسئله گفتمانی است، نقش جنگ نرم دراین میان اساسیتر است. از این رو قرآن همواره بر جنگ نرم میان گفتمان اسلام و کفر تاکید میکند.
کافران در جنگ نرم، از شیوههای گوناگونی برای تسلط و تسخیر قلوب و اذهان بهره میگیرند که از جمله آن روشها سیاهنمایی از جامعه ایمانی است تا از الگو شدن و معرفی آن به عنوان جامعه برتر انسانی جلوگیری شود.
نویسنده در این مطلب به بررسی یکی از شیوههای دشمنان در جنگ نرم یعنی سیاهنمایی نسبت به جامعه ایمانی و جلوگیری از الگو شدن آن پرداخته است.
معرفی جامعه برتر ایمانی
به عنوان الگوی بشریت
پیامبران(ع) از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص) تلاش بسیاری کردند تا جامعه نمونهای را بر اساس آموزههای عقلانی و وحیانی بسازند و به جامعه بشری در هر عصری ارائه دهند. این تلاشهای پیامبران گاه با شکست مواجه میشد و گاه با پیروزی همراه میگشت.
جامعه نمونه سلیمانی(ع) در میان یهودیان که از آن به عصر طلایی نیز یاد میکنند، هر چند دارای کمبودهایی بود، ولی در زمانه خود بهترین و برترین جامعه انسانی بود که ایجاد شده بود.
پیامبر گرامی(ص) با بیست و سه سال تلاش در صدد بود تا از یک جامعه جاهلی و بیسواد و بیفرهنگ، جامعه برتری را به جهانیان ارائه دهد. انتخاب منطقه بکر و دست نخورده عربی از سوی خداوند از آن رو انجام گرفت که این مردم از سابقه تمدنی و فرهنگی درخور توجهی بهرهمند نبودند تا مقاومتی را از خود نشان دهند. اگر در دو منطقه تمدنی و فراگیر ایرانی و رومی، پیامبری فرستاده میشد، لازم بود تا نخست گفتمان غالب فرهنگی را از جامعه بزداید و با تخلیه افکار واندیشهها و رفتارهای باطل و نابهنجار، اذهان و قلوب را برای بینش و نگرشهای اسلامی آماده سازد. در حالی که بستر و فضای جامعه عربی از چنین مقاومتی برخوردار نبود و نیازی نبود تا تخلیه گفتمانی بسیار شدیدی صورت گیرد بلکه با کمی تلاش این امکان وجود داشت تا تغییر بینش و نگرش انجام گیرد.
درجه کم مقاومت گفتمانی جامعه عربی نسبت به گفتمان اسلامی موجب شد تا پیامبر(ص) موفق شود تا در دولت شهر مدینه النبی، جامعه ایمانی آرمانی عینی را تحقق بخشد و بینشها و نگرشهای اکثریت جامعه را بر اساس گفتمان اسلامی شکل دهد. این تلاش آن حضرت(ص) موجب شد تا در مدینه،امت و جامعه ایمانی شکل گیرد که گفتمان جدیدی را به جامعه بشری ارائه میداد. خداوند از این جامعه ایمانی و امت نمونه به عنوان امت میانه یاد میکند؛ زیرا این جامعه ایمانی توانسته بود تا میان دنیا و آخرت جمع کند و سعادت نسبی را برای شهروندان خود فراهم آورد و ضمانتی برای آخرت آنان تقدیم کند. اینگونه بود که جامعه مدینه به عنوان جامعه برتر و نمونه به جهانیان معرفی شد.(بقره، آیه 143)
محور این جامعه همان چیزی بود که آرمان و ماموریت پیامبران در طول تاریخ بود. از این رو امتی با فضایل اخلاقی، رفتارهای هنجاری و قانون گرا نه تنها بر پایه عدالت و قسط عمل میکردند(حدید، آیه 25) بلکه با روشنگری و بهرهگیری از قدرت مشروع بر آن شدند تا عدالت را در همه جوامع بشری گسترش دهند و ستمدیدگان و مستضعفان را به حکم عدالت الهی رهایی بخشند.
(نساء، آیه 75)
با ایجاد جامعه برتر و نمونه در مدینهًْالنبی بود که مردمانی با نگاهی به جوامع خود یا پیرامونی خواهان الحاق به دولت اسلامی شدند. اینگونه بود که گروههای مردمی فوج فوج به مدینه مهاجرت میکردند تا به عنوان شهروندان امت اسلام زندگی جدیدی را در گفتمان اسلامی تجربه کنند.
(سوره نصر)
مردمان تشنه عدالت و خواهان سعادت دنیا و آخرت، به سوی مدینه کوچ میکردند و اصطلاح جدید مهاجرت معنا و مفهومی دیگر یافت؛ زیرا این مهاجرت برای تامین تنها دنیا و یا بهرهگیری از مراتع و مانند آن نبود، بلکه مهاجرت الی الله برای الحاق به دولت اسلامی و گفتمان آن بود.(بقره، آیه 218؛ انفال، آیات 72 و 74)
در این میان گروههایی از مردم خواهان تغییر دولتهای محلی و بومی خود شدند و با الگوبرداری از دولت اسلامی مدینه قصد داشتند که شرایطی را در بوم زیست خود فراهم آورند که برگرفته از مدل و الگوی مدینه بود، بیآنکه تن به مهاجرت دهند. در اینجا بود که دشمنان و کافران، به سرکوب این قیام کنندگان علیه گفتمان کفر پرداختند و ایشان را زندانی و شکنجه کردند و کشتند. البته برخی از آنان را تبعید و اخراج کردند تا این نهضت و قیام خاموش شود.(آل عمران،آیه 195)
با نگاهی به تاریخ میتوان دریافت که چرا دولت مقتدر ساسانی با آن همه تجهیزات و نیروی نظامی با حملهای کوچک فرو پاشید؛ زیرا گزارشهای بسیاری از دولت شهر مدینه به گوش این مردم رسیده بود و مردمان خسته از ستم شاهنشاهی برای رهایی از ظلم و ستم، از همراهی و همکاری با دولت ساسانی خودداری کرده و به امت اسلام پیوستند. این همان ترسی است که دشمنان کافر قریشی و احزاب متحد عربی و یهودیان و مسیحیان داشتند.
همکاری طیفهای کفر علیه دولت شهر مدینه
خداوند در آیات بسیاری گزارش میکند که هنگام شکل گیری گفتمان اسلامی فشارها روز به روز افزایش مییافت؛ زیرا هر روزی که میگذشت، گفتمان اسلامی شفافتر میشد و آرمان و اهداف آن مشخصتر برای تودههای مردم روشن میگشت. اینگونه بود که کافران سختگیریهای خود را با توجه به رشد و افزایش امت اسلام تشدید میکردند. روز به روز بر تحریمهای اقتصادی و محاصره افزوده شد و کافران قریشی پیامبر(ص) و یارانش را در شعب ابی طالب محاصره کردند تا نطفه گفتمان اسلامی خفه شود اما این محاصره با شکست مواجه شد.
پس از مهاجرت پیامبر(ص) به یثرت و بنیانگذاری دولت شهر مدینه النبی، دشمنان دریافتند که این گفتمان اگر سرکوب نشود بهزودی بر همه جزیرهًْ العرب و سپس جهان گسترده خواهد شد؛ زیرا گرایش فوجهای مردم به این گفتمان خود بیانگر سرعت و دایره نفوذ آن بود. در شهر مدینه، گروه یهودیان وجود داشتند که خود دارای گفتمان انحصاری بوده و بر آن گمان بودند که این گفتمان همان گفتمان غالب بر تمام بشریت خواهد بود؛ زیرا پیامبران پیشین بدان بشارت داده بودند که گفتمان توحید از یثرب و از طریق یکی از فرزندان حضرت ابراهیم(ع) بر جهان غلبه خواهد کرد و از این رو بود که به این شهر مهاجرت کرده بودند؛(بقره، آیه 164؛ انعام،آیه 20) اما هنگامی که با این حقیقت مواجه شدند که این فرزند از نسل اسماعیل(ع) است و از نسل اسحاق(ع) نمیباشد، به گفتمان کفر پیوستند و حتی گفتند که مشرکان از موحدان به حق نزدیکتر هستند.
(نساء، آیه 51)
آنان توطئههای بسیاری کردند تا امنیت مدینه با خطر مواجه شود. آنان با همکاری با مشرکان عرب بر آن شدند تا تحریمهای اقتصادی را علیه دولت شهر مدینه به اجرا گذارند و با محاصره نظامی مدینه با کمک همه احزاب و اقوام هم پیمان از بیرون و همکاری منافقان از درون، دولت شهر مدینه را از نظر اقتصادی و امنیتی با مشکل مواجه سازند.
هدف از اینگونه کارها این بود تا جامعه برتر و نمونه مدینه الگو برای مردمان دیگر نشود. از این رو مهمترین مولفههای یک جامعه یعنی آرامش و آسایش هدف حملات دشمنان از همه طیفها از اهل کتاب، منافقان و مشرکان و کافران قرار گرفت.
منافقان با همکاری احزاب و دولتهای محاصرهکننده شهر مدینه قصد داشتند تا با حملات نظامی از بیرون و تحرکات داخلی، زمینه کودتا و اخراج مومنان از شهر مدینه را فراهم آورند و دولت شهر مدینه را با شکست مواجه کرده و این گفتمان را در مدینه سرکوب و در نطفه خفه کنند.(احزاب، آیه 13)
سیاهنمایی و وحشت افکنی از جامعه ایمانی
طیف دشمنان اسلام که در گفتمان کفر سامان یافتهاند، از همه ابزارهای سختافزاری و نرمافزاری برای شکست گفتمان اسلامی و حفاظت بر گفتمان کفر بهره میگیرند. از شیوههایی که شیاطین استکباری و کفر و ظلم بهره میگیرند، سیاهنمایی از جامعه ایمانی و ایجاد وحشت از گفتمان و نظام اسلامی است.
خداوند گزارش میکند که فرعون در جنگ نرم و جنگ روانی که علیه حضرت موسی(ع) راهاندازی کرده بود، افزون بر اتهام زنی به سحر و جادو، مردم را از گفتمان توحیدی آن حضرت میهراساند و با نمایشی از سحر و جادو و تسلط بر چشم مردم بر آن شد تا تصویری نادرست و ناروا و غلط از جامعه ایمانی ارائه دهد.
از جمله کارها و سخنانی که فرعون انجام میدهد این است که جامعه آرمانی را همان جامعه کفر خود نشان دهد که بر همه چیز مسلط است و قدرت و ثروت در اختیار اوست و اگر کسی بخواهد از رفاه و امنیت و آسایش و آرامش برخوردار باشد میبایست به گفتمان او بپیوندد وگرنه شکنجه و کشته میشود.
(اعراف، آیات 120 تا 129؛ یونس، آیه 88)
فرعون از تبلیغات گسترده بهره میبرد و با اتهام زنی به گفتمان توحیدی حضرت موسی(ع) از جمله سحر شمردن معجزات(یونس، آیات 75 تا 77)، قدرت طلبی و استبدادگرایی و انحصارطلبی(یونس، آیات 75 تا 78)، آواره کردن قبطیان و ساکنان اصلی و اخراج آنان از مصر(طه، آیات 57 و 63)، توطئهگری علیه ملت (اعراف، آیات 120 و 123)، آموزش افراد به سحر و فریب مردم از این طریق
(طه،آیات 70 و 71) قصد داشت گفتمان توحیدی را دارای نقص، فریبنده، دروغین، زیانبار برای آسایش و آرامش مردم نشان دهد و گفتمان کفر آلود خود را گفتمان برتر، مفید، سازنده، خیرخواهانه،صلحجویانه و هدایت گر معرفی کند.
(غافر، آیه 29) وی برای اینکه گفتمان خود را برتر جلوه دهد، به تحمیق تودهها از طریق مشابه سازی و متشابه سازی با گفتمان توحیدی اقدام میکرد و سحر ساحران را عین معجزه بر میشمرد.
او همچنین از تمامی ابزارهای تبلیغاتی برای تحمیق مردم استفاده میکرد و اموری را که ارتباطی با او نداشت به خود نسبت میداد و دولت خود را مقتدر و توانمند معرفی میکرد. (زخرف، آیات 51 تا 54)
فرعون از احساسات و عواطف مردم سوءاستفاده میکرد و از آن علیه گفتمان دینی بهره میبرد.(همان) او از امکانات عطا شده الهی به مردم مصر به عنوان خدمات و کارهای خود یاد میکرد و اموال و امکانات کشوری را به عنوان امکانات دولت خود معرفی مینمود.(یونس، آیه 88) تا اینگونه مردم را تحمیق کرده و از حماقت آنان برای ادامه حکومت استکباری و استبدادی خود استفاده کند.
از سوی دیگر فرعون، مردم را از گفتمان آسمانی هراسان میکرد و توحید هراسی را در دستور کار خود قرار داده بود و با سیاهنمایی از وضعیتی که شریعت آسمانی ایجاد خواهد کرد نه تنها مجوزی برای ترور شخصیت و ترور فیزیکی افراد برای خود ایجاد میکرد و مردم را آماده کشتار بیگناهان و استضعاف مردمان میکرد، بلکه اجازه نمیداد تا به گفتمان توحیدی گوش دهند و آن را به عنوان یک گفتمان رقیب بشناسند و سپس موضعگیری کنند.(قصص، ایه 20، غافر، آیه 26؛ اعراف، آیات 120 تا 126، قصص، آیه 4)
همین روش را در تاریخ اسلام،دیگران نیز به کار بردند. آنان با تبلیغات گسترده به اسلام هراسی اقدام میکردند و جامعهای را که مسلمانان بر آن تسلط داشتند، جامعهای مستبد و به دور از هر گونه امنیت و آرامش نشان میدادند که مردمان را میکشند و از خانهها و آشیانههای آنان بیرون میکنند و حق طبیعی سرزمین و تابعیت سرزمینی را از آنان سلب میکنند.(طه، آیات 57 و 63)
وقتی دولت اسلامی در مدینه شکل گرفت، دشمنان نیز به سیاهنمایی از دولت و جامعه اسلامی پرداختند و با محاصرههای اقتصادی و مانند آن کوشیدند تا جامعه اسلامی به عنوان یک جامعه برتر معرفی نشود و گرایش مردم جهان به این دولت کاهش یافته و یا از میان برود. در راستای سیاهنمایی،یهودیان به کتمان حق میپرداختند(بقره، آیات 146 و 174) و مطالبی را مطرح میکردند که در جامعه اسلامی نبود.
از سوی دیگر، برای حصر اقتصادی و تضعیف اقتصاد دولت شهر مدینه، پولهایی که به امانت در نزدشان بود، مصادره میکردند و نمیپرداختند.(آل عمران، آیه 75) و از هر گونه کمکهای اقتصادی به فقیران جامعه اسلامی جلوگیری میکردند تا مردم دولت اسلامی را رها کنند.(منافقون،آیه 7) آنان دولت اسلامی و جامعه ایمانی را متهم به قتل، نقض حقوق بشر و قطع ارتباطات با جهان و خویشان و دوستان میکردند تا نشان دهند که جامعه اسلامی، جامعه خوبی نیست چه رسد که آرمانی و الگوی دیگر جوامع بشری باشد. این در حالی است که خود مستکبران و شیاطین نه تنها اهل ظلم واستبداد و اشغالگری و قتل مظلومان و تجاوزگری هستند، بلکه به سادهترین اصول انسانی چون آزادیاندیشه و عقیده دینی معتقد نیستند و به عناوین گوناگون علیه نمادها و نهادهای دینی مبارزه میکنند و استبداد دینی را بر جامعه خودشان حاکم میسازند.(اعراف، آیات 120 و 121 و 123 تا 125؛ طه،آیات 70 تا 73)
آنچه از سیاهنمایی دشمنان آیین توحیدی بیان شد در طول سدههای مختلف تکرار شده و در عصر حاضرهم شاهد این رویه به صورت گسترده علیه اسلام و جامعه اسلامی و ایرانی از سوی قدرتهای شیطانی و جهانی و امپراطوری رسانهای آنها هستیم.آنان با همان هدف ولی با ابزارها و تکنیکهای پیشرفته روز سعی در ارائه تصویری سیاه و وارونه از اسلام ومسلمانان و بهویژه جامعه شیعی ایرانی دارند.