طوفانی که زینب(س) در آستین داشت (به جای گفت و شنود)
آن روز غم گرفته که آسـمان رنگ ماتم داشت و زمین زانوی غم به دامن گرفته بود و حرامیان زینب کبری را بر شتر بیجهاز نشانده و با کاروان اسـرا از کربلا به کوفه میبردند، هیچیک از برادران و فرزندان و محارم زینب حضور نداشتند که حضرتش را رکاب بگیرند و بر پشت ناقه بنشانند، آنگونه که در طول سفر کاروان حسینی از مدینه به کربلا چنین کرده بودند، عباس که همه مسیر سایه به سایه خواهر بود، علیاکبر، قاسم، فرزنـدان زینب و... همه به خون غلتیده بودند و پیکر مطهر و قطعهقطعه شدهشان به خاک افتاده و زیر آفتاب سوزان کربلا رها شده بود. علیبن الحسین نیز با دستهای به زنجیر کشیده همسفر زینب بود و... حرامیان نمیدانسـتند که سند رسوایی خود را به اسارت میبرند و زینب طوفانی در آسـتین دارد که حاکمیت کفر و نفاق را بر باد میدهد.
امروز که با سالروز رحلت زینب کبري سلامالله علیها همزمان است این ستون را به سرودهای از شاعر متعهد کشورمان آقای غلامرضا سازگار اختصاص میدهیم:
صبـر یـک قطره و تـو دریایی
حلـم یک لالـه و تـو صحرایی
بعد حیدر تو حیدری به سخن
بعـد زهـرا فقـط تـو زهرایی
هاجـر دو ذبیحِ خفته به خون
مریـم هیجـده مسیحــایی
قیمت اشک توست خون حسین
بلکه خود یک حسینِ تنهایی
قهرمان، شیرزن تو را خوانم؟
بـه خـدا فـوق فوق اینهایی
علم یـک آیـه و تویـی قرآن
علم یک صورت و تو معنایی
پـدرت زینـتِ تمـام وجـود
تـو کـه هستـیِّ زیب بابایی
برده دل از حسین، یک نگهت
بس که در چشـم او دلآرایی
مادر زهد و عصمت و تقـوا
دختر قدر و نور و طاهـایی
فاتـح کـربلا و کـوفه و شام
صـاحب خطبههـای غرایـی
هر بلایی به چشم تو زیباست
خود به چشم خدا چه زیبایی
شهدا از تو زنـدگی دارند
انبیا هم بـه تو بدهکارند