واحسرتا که شیراز، از ظلم کربلا شد...
انوشه میرمرعشی
از امام جعفرصادق(ع) روایت شده است که: «چون روز قيامت شود، خداوند عزّ و جلّ مردم را در يك زمين مسطّح گرد هم مىآورد، و ميزانها برقرار مىشود، پس خونهاى شهيدان با مركّب دانشمندان سنجيده ميگردد، ولى وزن مركب دانشمندان بر خونهاى شهيدان ارجح و افزون باشد1.»
بر مبنای این حدیث گرانقدر باید از خود بپرسیم اگر عالمی بزرگ به مقام شهادت برسد، چگونه میتوان ارزش قلم و خون او را سنجید؟ چگونه میتوانیم مقام چنین شهیدی را ارج نهیم و از او تقدیر کنیم؟
پاسخ شاید این باشد که به عنوان کمترین قدرشناسی ابتدا از زندگی و سیر مجاهدتها و مبارزاتش مطلع شویم و سپس با شناخت آثار قلمی او، عامل به راه و توصیههای معنوی و علمی او باشیم....
یکی از این عالمان شهید که دانشمند، فیلسوف، مخترع و مجاهد بود، آیتالله محمدباقر اصطهبانی نام دارد. شهیدی که به دلیل ایستادگی در مقابل استبداد و استعمار خونش به زمین ریخت.
آیتالله محمدباقر مجتهد اصطهبانی در سال 1216 شمسی در اصطهبان استان فارس به دنیا آمد. پدرش مُلاعبدالمحسن فرزندِ مُلاباقر فرزندِ مُلاسراج بود که همگي از دانشمندان و فُضلای استان فارس به شمار میآمدند. ایشان تحصیل را در محضر پدر آغاز کرد و بعد از نوجوانی برای کسب علوم دینی به شیراز مهاجرت کرد. 9 سال در حوزه علمیه این شهر درس خواند و بعد از آن در سن 30 سالگی به همراه همسر و فرزندان خردسالش برای ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرد. ایشان بعد از مدتی شاگردی در محضر «حاج ملا علی کنی»، تدریس را در کنار تحصیل علم در مدرسه «خان مروی» پایتخت آغاز کرد...
شروع مبارزه با استبداد و استعمار
در همان دوره تحصیل در محضر حاج ملاعلی کنی و تدریس در حوزه علمیه «مروی» بود که ماجرای قرارداد ناصرالدین شاه قاجار با کمپانی رویتر برای تامین مخارج سفر فرنگش اتفاق افتاد. آنوقت شیخ محمدباقر با همراهی و حمایت از استاد بزرگ خود علیه این قرارداد استعماری قیام کرد و این نقطه شروع مجاهدتهای ضداستبدادی و ضداستعماری او شد...
12 سال بعد از تدریس در مدرسه مروی، آیتالله اصطهبانی که دیگر عالمی بزرگ و حکیمی برجسته شده بود، با دعوت مردم شیراز به این شهر برگشت و علاوهبر قبول امام جماعتی مسجد «آقا احمد»، تدریس را هم در حوزه علمیه شیراز آغاز کرد...
اما خاندان «قوام الملک» که از اوایل دوره قاجار حکومت استان فارس را در دست داشتند و علاوهبر خدمتگزاری به استعمارگران انگلیسی با استبداد و ظلم بر مردم حکمرانی میکردند، مورد انتقاد آیتالله اصطهبانی قرار گرفتند. ایشان شکوائیهای علیه «صاحب دیوان»-میرزا فتحعلی خان قوام حاکم فارس- به تهران تلگراف کرد. این کار اصلا به مذاق قوامهای وابسته به انگلیس و چپاولگر دسترنج مردم خوش نیامد و آنها هم مجلسى تشكیل دادند تا آیتالله اصطهبانی را در حضور دیگران مؤاخذه و تنبیه کنند. اما ایشان در مقابل تعدادی از بزرگان شهر که از او خواسته بودند دست صاحب دیوان را ببوسد و از او معذرت بخواهد!، بلند میگوید: «بوسیدن دست این ظالم، توهین به دین است.» حاكم هم كه به شدت عصبانى شده بود، دستور زندانى كردن ایشان را میدهد. و در نهایت با توطئه خاندان قوام آیتالله اصطهبانی به نجف اشرف تبعید میشود...
آیتاللهِ مخترع، یاریگر میرزای شیرازی
مدتی بعد از ورود آیتالله اصطهبانی به نجف اشرف، ایشان برای کسب فیض از محضر آیتالله سیدمحمدحسن حسینی معروف به «میرزای شیرازی» راهی سامرا میشود.
از آن زمان به بعد علاوهبر استفاده از محضر میرزای شیرازی و کسب اجازه اجتهاد از ایشان، تدریس را هم در حوزه علمیه سامرا آغاز میکند. در حالیکه آوازه دانش و تسلط علمی او در رشتههای گوناگون به گوش علمای جهان اسلام (شیعه و سنی) رسیده بود و خیلی از علما برای گفتوگوی علمی با ایشان از کشورهای مختلف به دیدنش میآمدند.
البته در همان زمان هم جزوات ایشان درباره اختراعاتشان مانند «ساعت آبی»، «تلمبه ناعوری»، «بادبزن دوار»، «دستگاه قاعده تعیین قبله» و... میان طلاب و علاقمندان علم دست به دست میشد....
فعالیتهای علمی آیتالله اصطهبانی در حوزههای علمیه عراق ادامه داشت تااینکه ماجرای قرارداد ناصرالدین شاه با ماژور تالبوت و دادن امتیاز انحصار کشت توتون و تنباکو به او پیش آمد. از این مقطع است که آیتالله اصطهبانی به عنوان یکی از شاگردان و یاران برجسته میرزای شیرازی به حمایت از فتوای ضداستعماری ایشان میپردازد و با فرستادن تلگراف به علمای ایران در ایجاد قیام تنباکو نقشآفرینی میکند...
از امروز تا یوم القیامه...
با شروع حرکت مشروطه خواهی در ایران بنا بردرخواست بسیاری از اهالی استان فارس، آیتالله اصطهبانی از نجف اشرف به شیراز برمیگردد و از همان بدو ورود مبارزه با استبداد را شروع میکند.
در اسفند 1285شمسی با تاسیس «انجمن اسلامی» در شیراز، متدینین و مجاهدان را متشکل میکند و با مدیریت صحیح انتخابات برگزیدن نمایندگان مردم شیراز در مجلس شورای ملی را در شیراز برگزار میکند.
در ضمن در همین دوران با حمایت از نظر شیخ فضل الله نوری مبنی بر مشروعه شدن قوانین مجلس مشروطه فتوا میدهد که «از امروز تا
یوم القیامه هرگونه بدبختی، نکبت، هتک حرمت و معصیت به مسلمین برسد و مرتکب شوند، هرآینه به گردن کسی وارد است که یداً، لساناً، قلماً، قدماً، مالاً، شرفاً و نفساً با اساس مشروعه دارالشوری و مشروطه همراه نباشد»
قاعدتا برگزاری آن انتخابات و سخنرانیهای مشروعه و مشروطه خواهی آیتالله اصطهبانی و انتقادش از استبدادیون باز به مذاق قوام الملکیهای شیراز خوش نمیآید و برای همین هم مقابله و زورگویی به مجاهدان را آغاز کردند. البته این دفعه آیتالله سیدعبدالحسین لاری از لارستان به کمک آیتالله اصطهبانی آمد و هردو با هم مقابل آنها ساکت ننشستند و با سخنرانیهای آتشین و متشکل کردن مردم و اداره امور منطقه آنقدر جلوی آنها ایستادند تا باعث شدند که قوام مجبور به فرار از شیراز شود.
وقتی شهید رابع شد....
چند ماه بعد از پیروزی مردم شیراز بر قوامیان، متاسفانه قوام با حکم محمدعلی شاه به شیراز برگشت و با پسرانش دوباره روش زورگوئی و چپاولگری را در منطقه آغاز کرد. این اقدام او و پسرانش به شدت مردم را عصبانی کرد و در نهایت باعث شد که 20 روز بعد از بازگشت قوام به شیراز یکی از نوکران معتمدالدیوان –از رقبای سیاسی و مالی قوام در منطقه- او را به ضرب چهار گلوله بکشد.
اما جالب است که پسران قوام کشته شدن پدرشان را با وجود مشخص بودن قاتل به مشروطه خواهان و طرفداران آیتالله اصطهبانی نسبت دادند و با این بهانه تصمیم به گرفتن انتقام از مشروعه و مشروطه خواهان شیراز گرفتند.
برهمین اساس هم در روز 19 اسفند 1286.ش با گرفتن مجلس ختم در حسینیه قوام (مسجد شهدای فعلی)، به تفنگچیان خود دستور شلیک به رهبران مشروطه را در مجلس ختم پدر دادند.
آیتالله اصطهبانی آنروز برای اثبات اینکه مشروطه خواهان در قتل قوام هیچ نقشی نداشتهاند به آن مجلس ختم رفتند. اما در پایان مراسم با
توطئه آفرینی نوکران خاندان قوام، تفنگچیان به روی مردم آتش گشودند و چند نفر از جمله یک زن را در دم کشتند و چند نفر که در میان آنها آیتالله اصطهبانی هم بودند را زخمی کردند.
توطئه پسران قوام به ثمر نشست و فردای آن روز یعنی در 20 اسفند 1286.ش آیتالله محمدباقر اصطهبانی بر اثر جراحات ناشی از گلولههای قوامیان به شهادت رسید. اتفاق دردناکی که شیراز را به خروش آورد.
فردای آن روز و در زمان دفن آیتالله اصطهبانی در جوار مقبره حافظ، مردم فریاد میزدند:
«شیخ شهید مظلوم، مقتول اشقیا شد- واحسرتا که شیراز، از ظلم کربلا شد»
***
وقتی خبر شهادت آیتالله اصطهبانی به علمای ایران و نجف رسید، عکسالعمل شدید آنها را برانگیخت. علما او را «شهید رابع» نامیدند و روزنامههای آن روزگار پر شد از مطالب انتقادی علیه خاندان قوام...
گرچه متاسفانه با نقشآفرینی انگلیسیها جریان مشروطه خواهی مردم ایران کاملا به انحراف رفت و با شهادت شیخ فضل الله نوری عملا همه کارها به دست منورالفکرهای وابسته به انگلیس افتاد؛ اما خون شهدای مشروعه و مشروطه خواه در طول تاریخ عبرت و الگویی بزرگ برای همه ایرانیان مسلمان شد.
ــــــــــــــــ
1- رَوَی عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَهًِْ جَمَعَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلنَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ اَلْمَوَازِينُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ اَلشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ اَلْعُلَمَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ اَلْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ اَلشُّهَدَاءِ.» (من لا یحضره الفقیه / ترجمه بلاغی و غفاری/ج ۶ ص 345)
مآخذ:
*«شهیدان راه فضیلت»-زندگینامه 130 شهید عالم شیعه-، به کوشش عبدالحسین امینی، نشر روزبه، چاپ 1363.ش
*«شهید رابع»-آیتالله محمدباقر اصطهبانی، عالم مشروعه خواه-، نوشته محمدجواد اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1383.ش