در طالع لبنان و افغانستان (یادداشت روز)
لبنان و افغانستان در این روزها شاهد تحولات سیاسی مهمی هستند. استعفا یا به تعبیر دقیقتر انصراف سعدالدین حریری از تشکیل کابینه در لبنان و تلاش گروه طالبان برای احیاء امارت اسلامی و درگیریهایی که در این دو کشور متعاقب این تحولات پدید آمده، سبب بروز گمانهزنیهایی شده است. ما در این یادداشت در صدد ارزیابی تحولات اخیر این دو کشور هستیم.
1- سعدالدین حریری پس از حدود هشت ماه که برای بار چندم از سوی رئیسجمهور، نامزد نخستوزیری شده بود، در روز چهارشنبه گذشته در کاخ بعبدای بیروت، نامهای حاوی اسامی 24 عضو کابینه را به میشلعون تحویل داد و همزمان هم اعلام کرد فردا روزی است که او تصمیم سیاسی خود را علنی خواهد کرد. به این ترتیب روز پنجشنبه حریری از تشکیل کابینه انصراف داد و میشلعون هم اعلام کرد حریری حاضر به هیچ نوع انعطاف در لیستی که ارائه داده بود نشد و اساساً برای تشکیل دولت به کاخ بعبدا نیامده بود.
نوع مواجهه حریری با موضوع تشکیل دولت از ابتدا با سنت سیاسی لبنان و قانون و حقوق اساسی این کشور مغایرت داشت. انتخاب نخستوزیر در لبنان برعهده رئیسجمهور و پارلمان است که بدون آنکه در قانون آمده باشد از میان شخصیتهای فراکسیون سنی پارلمان انتخاب میگردد. اعضای کابینه نیز به طور طبیعی در تعامل میان فراکسیونهای پارلمانی و براساس سهمیهای که در «پیمان طائف» -1369- آمده تعیین میشوند. در پارلمان لبنان، مقاومت اکثریت - 68 کرسی - پارلمانی را دارد و این به آن معناست که انتخاب نخستوزیر به طور طبیعی باید از میان شخصیتهای مقاومت انتخاب گردد. اما در عین حال فراکسیون اکثریتی مقاومت در پارلمان کنونی هیچگاه پیگیر این حق خود نبوده است. سعدالدین حریری با نادیده گرفتن سنت انتخاب کابینه و نیز نادیده گرفتن قدرت فراکسیون مقاومت، بعد از 8 ماه بحث و تعلل، لیستی را به رئیسجمهور ارائه کرد که به قول عون، فاقد حداقل انعطاف بود! چرا؟ سعد حریری به خوبی میدانسته که چنین پیشنهادی از سوی عون و بقیه رد میشود و او علیرغم مخالفت عون و فراکسیون مقاومت، نمیتواند به دولت دست پیدا کند. بنابراین میتوان گفت لیستی که برای انصراف از تشکیل کابینه به میشل عون ارائه گردید، «انتخاب» خود حریری نبوده بلکه حریری برای موجه نشان دادن استعفا مأمور به ارائه آن بوده است. خود او یک روز پیش از استعفا فاش کرد که پیشنهاد او برای تشکیل کابینه مطابق طرح فرانسه است. طرح فرانسه بر مبنای شکلگیری کابینهای «بروننگر» استوار بود که از آن به کابینه غیرحزبی، غیرقومیتی و تکنوکرات یاد میشد ولی در واقع کابینهای غیرلبنانی بود. چرا که لبنان را نمیتوان از ماهیت قومی آن جدا کرد و به عبارتی باید گفت لبنان بدون قومیتهای آن اصلاً وجود خارجی ندارد.
همزمان با اعلام عدم پذیرش لیست 24 نفره سعد حریری، تحرکات میدانی و خیابانی در لبنان گسترش پیدا کرده و نرخ دلار در برابر لیر لبنان هم از 20 هزار واحد گذشت. تظاهراتکنندگان از حریری صحبت نکردند اما از آنجا که خواستار انحلال پارلمان و استعفای میشلعون شدند، اقدامات آنان در واقع حمایت از سعد حریری به حساب آمد.
تحولات لبنان در عین حال نه آنقدر مبهم و نه آنقدر بیسابقه است که نتوان آینده آن را پیشبینی کرد. استعفای سعدالدین حریری و تظاهرات هواداران آن در بیروت، طرابلس و صیدا مانند موارد قبل به جایی نمیرسد نه مدافعان خارجی حریری در موقعیتی قرار دارند که بتوانند وی را به لبنان تحمیل کنند و نه آشوبهای داخلی در بیروت آنقدر عمق و قدرت دارد که رئیسجمهور و پارلمان ناگزیر به کنار آمدن با خواستههای غیرقانونی سعدالدین حریری شوند.
لبنان در وضع فعلی نیاز به همگرایی داخلی دارد، فروپاشی لبنان چیزی نیست که در منطقه کسی از آن نفع ببرد. اوضاع به هم ریخته اقتصادی و یا سیاسی به کشورهای دیگر سرریز میشود و کشورهایی نظیر فرانسه، عربستان و آمریکا نمیتوانند خود را از عواقب این بهمریختگی دور نگه دارند.
2- تحولات افغانستان بعد از دو دهه بار دیگر در کانون توجهات قرار گرفته است. این کشور حدود 20 سال پیش به بهانه ماجرای 11 سپتامبر به اشغال آمریکا، انگلیس و... درآمد و شورای امنیت سازمان ملل طی مصوبهای به حمله نظامی به این کشور صحه گذاشت و به آن «مشروعیت» بینالمللی داد. ولی واقعیت با آنچه در ادعاهای آمریکا آمد کاملاً متفاوت بود. با فرض اینکه عامل حمله به برجهای دوقلو در آمریکا خارجی باشد، حمله به افغانستان و براندازی دولتی که نقش آن در این ماجرا در آن موقع معلوم نبود و تا امروز هم نشانهای از آن وجود ندارد، مشروعیت و وجاهت نداشت. در آن زمان آمریکا با برگزاری «کنفرانس بن» تلاش کرد تا ائتلافی از کشورهای غربی و منطقه پدید آورد و در این میان عربستان و پاکستان علیرغم آنکه با دولت طالبان روابط رسمی داشتند، در کنفرانس و ائتلاف پس از آن حاضر شدند و به بخشی از کارزار اسقاط دولت طالبان تبدیل گردیدند. در این صحنه تلاش زیادی شد تا پای ایران هم به ماجرا کشیده شود اما علیرغم آنکه وزارت امور خارجه دولت خاتمی نمایندگانی در اجلاس بن داشت، اما در ایران رسماً اعلام شد که در جنگ آمریکا علیه افغانستان طرف دولتهای واشنگتن یا کابل نیست و با این جنگ مخالف است.
آمریکا 20 سال پس از حضور در افغانستان، جز ضعف نصیب مردم، دولت و اقوام افغانستان نکرد. ارتش آمریکا با این دستور کار که میخواهد حضوری دائمی داشته باشد، توانمندسازی ارتش افغانستان به خصوص در بخش دفاع هوایی و سلاحهای سنگین را کنار گذاشت. در این زمان در درگیری میان طالبان با نیروهای ارتش، فرماندهی ایساف از حیث حملات هوایی و جنگافزار سنگین نقشهایی را برعهده میگرفت و این سبب مهار حرکت طالبان در این کشور میگردید. اما آمریکا برخلاف برنامه اولیه ناگزیر شد، خاک افغانستان را ترک کند و شکست کامل را بپذیرد. در این میان ارتش ماند و طالبان؛ ارتشی که فاقد هواپیماهای جنگی و تجهیزات زمینی بازدارنده بود، در واقع میتوان گفت آمریکا در جریان مذاکرات در دوحه فقط نگران نیروهای خود بود و برای خلاصی از این وضعیت برنامهریزی میکرد و سرنوشت دولت و ارتش این کشور برای او اهمیتی نداشت.
طالبان اکنون در صحنه داخلی با اقوام دیگر درگیر شده است و از ضعف 20 ساله ارتش و دستگاه امنیتی افغانستان استفاده میکند و این در حالی است که با این شیوه دامنه درگیریها را گسترش میدهد؛ چرا که طبعاً اگر امروز اقوامی هم به زور تن بدهند، به مرور توانمند شده و برای باز پسگیری مناطق خود وارد درگیری میشوند. بنابراین راهحل افغانستان در گفتوگوی اقوام با یکدیگر است و اما این گفتوگو باید فراگیر باشد. گفتوگوهایی که در جریان مذاکرات دوحه بر آن تأکید میشد و نام افغانی- افغانی به خود گرفته بود، در واقع به عبارتی مذاکراتی پشتون- پشتون و به عبارتی مذاکرات طالبان و دولت بود که به سرانجامی هم نرسید و عملاً مذاکرهای میان دولت اشرفغنی و طالبان شکل نگرفت و خود این یکی از خیانتهای آمریکا به دولت فعلی افغانستان محسوب میشود؛ چرا که دولت کابل به دلیل دارا بودن جایگاه رسمی و داشتن کرسی در سازمان ملل باید در مذاکرات دوحه حضوری محوری پیدا میکرد. آمریکا با کنار گذاشتن دولت کابل و پذیرفتن تأسیس امارت طالبان و ذکر این واژگان در بیانیههای رسمی که توسط زلمی خلیلزاد به نمایندگی از وزارت خارجه آمریکا امضا میشد، در واقع به معنای از بین بردن شأن و حقوق دولت بود.
اما اینک طالبان بیش از هر زمانی به قبضه موقت قدرت نزدیک هستند. ما به عنوان همسایه افغانستان نه میتوانیم این روند را نادیده بگیریم و نه دشمنی با طیفهای افغانستان از جمله طالبان داریم. جمهوری اسلامی در طول این 43 سال و به خصوص در این 20 سال اخیر با همه طیفهای افغانستان کار کرده و هیچ گروه و طیفی را از نظر دور نداشته است. از این رو امروز «معتمدترین» دولت برای همه طرفهای این کشور به حساب میآید. ما میتوانیم همین نقش محوری را در به هم رساندن طیفهای مختلف و پرهیز دادن آنان از درگیری ادامه دهیم. افغانستان کشور دارای اصالتی است. پیشینه تمدنی آن به هزاران سال پیش برمیگردد، اسلام در این کشور ریشه دارد. صفت ضداشغالگری مردم در طول دو قرن گذشته، مانع تداوم سیطره انگلیس، شوروی و آمریکا بر این کشور شده است. این یعنی افغانستانیها میتوانند خود کشور خویش را اداره کنند و بر همسایگان است که حرمت، حقوق و عزت همسایه خود را مد نظر قرار دهند.
سعدالله زارعی